اخیرا راوی موثقی به نقل از یکی از همکاران
سعید امامی در نیمه دوم دهه هفتاد، برایم گفت: روزی سعید امامی مرا به اتاقش فراخواند و پس از آن که بر صندلی نشستم، پرسید: :فلانی! می دونی اینجا کجاست؟
گفتم: وزارت اطلاعاته. سعید در حالی که سرش را به علامت انکار بالا برد، دوباره پرسید: اینجا کجاست؟! گفتم: خب، معاونت بررسی های وزارت اطلاعات و دفتر آقای سعید امامی است! گفت: نخیر، منظورم را نگرفتی، اینجا مرکز جهان اسلام و مرکز عالم است!
ما از اینجا جهان اسلام را در مقابل جهان کفر اداره می کنیم! ما به مسئولان نظام طرح و برنامه می دهیم.”
به نظرم در این ماجرا، یک دنیا حرف وجود دارد و با آن می توان بسیاری از تحولات و حوادث رخ داده در جمهوری اسلامی را فهم و تحلیل کرد.
این که کسی یا کسانی و یا نظامی فکر کند مرکز و لنگرگاه عالم است و رسالت نجات عالم را از ظلم و استکبار بر عهده دارد و همه تاریخ هم از آغاز دست به دست هم داده اند تا این نظام را مستقر کنند، آنگاه حاضرست هر هزینه ای را از جیب مردم و کشور برای حفظ خود و پیشبرد اهداف ترسیمی، بپردازد.
سعید امامی و همکارانش با این نگاه بود که لیستی طولانی از روشنفکران منتقد جمهوری اسلامی را – که جز قلم زدن کار دیگری نمی کردند – تهیه کردند و به این نتیجه رسیدند که برای خلاص شدن از شرّ اینان، باید آنان را به طرق مختلف و با فجیع ترین شکل بکشند و سر به نیست کنند تا چوب لای چرخ نظامی که قرار است منجی جهان باشد، نگذارند و درس عبرتی هم برای دیگر منتقدان باشند.
- سناریوی انفجار در حرم امام رضا ع در سال
۷۳ را هم در همین راستا باید ارزیابی کرد. تمام سرکوبهای بی رحمانه اعتراضات مردمی در پس از انقلاب را به دست مدعیان اسلام و تشیع و ولایت با درک همین منطق می توان فهم کرد.
حمایت از بقای دیکتاتور و آدم کشی به نام بشار اسد با لفافه هایی چون دفاع از حرم حضرت زینب س، در واقع برای دفاع از حرم بزرگتری به نام نظام جمهوری اسلامی بود که مرکز و لنگرگاه عالم است! و قرار است عالم استکبار را به زانو در آورد!
همکاری با جنایتکاری به نام پوتین در تجاوز به اوکراین از این روست که این دیکتاتور از نظام دفاع کرده و حاضر شده به او سلاح بفروشد.
در فاجعه جانخراش سرنگونی هواپیمای اوکراینی هم این منطق نقش ایفا کرد. در این فاجعه اگر هر ابهامی باشد، این مساله روشن است که آن شب بحرانی در شرایطی که همه کشورهای منطقه آسمانشان را کلیر کرده بودند و اجازه پرواز به هواپیماها را ندادند، بخش مربوطه نظام، در کانون بحران مانع پروازها نشد تا در درگیری با نیروهای آمریکایی در منطقه، هواپیما یا هواپیماهایی مسافربری ساقط شوند و مسئولیت آن به گردن آمریکا انداخته شود و بدین وسیله پایه های نظام در مصاف با استکبار جهانی تثبیت شود.
دروغهای کثیف و شرم آور بعد از حادثه هم در راستای همین رسالت جهانی بود.
تا وقتی که نظام چنین تلقی ای از خویش دارد، باید انتظار چنین رخدادهایی را داشت.
در تازه ترین رخداد، برپایی چوبه های دار و به مسلخ بردن شتاب آلود جوانان معترضی را که جرمشان در روندی عادلانه و قانونی ثابت نشده، نیز در این چارچوب قابل درک است!
هزاران درد و افسوس که جمهوری اسلامی، مکتبی را که مرکز عالم را نه حکومت دینی و حاکم آن بلکه یک “انسان” می داند و گرفتن جان او را به ناحق، مساوی با جنایت کشتن همه انسانهای تاریخ می داند، این گونه در ذهنیت بسیاری بدنام کرد و بدتر آن که خود را مشابه با نظام و حکومت علوی می داند که حاکم آن مرکز عالم را نه حکومت دینی و نه یک انسان بلکه مورچه ای می داند و می گوید:
“به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه زمین با آنچه در زیر آسمانهایش قرار دارد را به من دهند، حاضر نیستم خداوند را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم.” (نهج البلاغه)