حکایت جناب «مولوی عبدالحمید» برای نظام، شده حکایت «درب مسجد»: «نه کندنی است، نه سوزاندنی». هر اقدامی علیه مشارالیه، صرفاً بر ابعاد نارضایتی و بغض و کینۀ اهل سنت در بلوچستان و ایبسا سایر هممیهنان اهل سنت در سایر نقاط کشور میافزاید. جدای از اهل سنت، مواضع حقطلبانه و آزادیخواهانۀ جناب مولوی عبدالحمید در همراهی با اعتراضات مردمی باعث گردیده که بسیاری از ایرانیان دیگر، که با ایشان تا قبل از این جریانات آشنایی نداشتند، یا حداکثر نام این روحانی بزرگوار را صرفاً شنیده بودند، امروز سرشار از احترام بهایشان شدهاند. بنابراین هر اقدامی علیه ایشان با واکنش منفی کسر قابل توجهای از ایرانیان روبرو خواهد شد.
در عین حال، مسئولین را در برابر این پرسش نزد افکار عمومی قرار میدهد که مگر ایشان کدام سخن ناحق و ناروا گفته بوده؟ آیا بجز دعوت مسئولین به رأفت و مدارا با مردم، احترام به حقوق شهروندان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، از جمله شهروندان بهایی، پرهیز از خشونت در مواجهه با اعتراضات مردمی و رسیدگی به علت تیراندازی بیمحابا به معترضین، حرف دیگری میزنند؟
آیا روحانیون بزرگوار تشیع، قبل از رسیدن بقدرت، غیر از اینها میگفتند؟ با این تفاوت که قبل از انقلاب گفته میشد چون روحانیت شیعه از نظر مالی به حکومت وابسته نیست، بنابراین استقلال دارد و با مردم همراهی میکند. اما بسیاری از روحانیون سنی بواسطۀ وابستگی مالی به حکومتها نمیتوانند با مردمانشان همراهی کنند.
نمیدانم آیا هنوز هم همچنان میتوان گفت که روحانیت شیعه در ایران مستقل از حکومت است؟