کردها بخشی مهم از فرهنگ و مدنیت ایرانی هستند، اسطورهها و آداب و رسوم و سنتهای آنان و در یک کلام فرهنگ و تمدن کردها ایرانی است و فراتر از آن، کردها جایگاهی انکار ناپذیر در اعتلا و فراگیری فرهنگ ایرانی داشتهاند، نمونه بارز آن، کرد دانستن کاوه آهنگر یکی از مهمترین اسطورههای ایرانی و نیز نقش کردها در برگزاری گسترده و باشکوه جشنهای نوروزی به ویژه چهارشنبه سوری است. از سویی دیگر، کردها را موسس و بنیانگذار ایران سیاسی میدانند، زیرا نخستین پادشاهی یکپارچه ایرانی به وسیله مادها تاسیس شد که کردها نیز بخشی از این قوم بودهاند.
با سقوط ساسانیان و ورود اسلام نیز کردها سرنوشتی مشابه سایر ایرانیان داشتند و هیچ سابقهای از حیات سیاسی و اجتماعی متفاوت کردها با سایر ایرانیان نداریم، کتاب شرفنامه شرف الدین بدلیسی که در آغاز دوره صفویه به فارسی نیز نگاشته است نمونه این همبستگی میهنی میان کردها و سایر ایرانیان است. با ظهور صفویه و متعاقبا جنگ چالدران، جدایی از سرزمین مادری و دوپاره شدن مناطق کردنشین میان ایران و عثمانی، گسستی در تاریخ و جغرافیای کردها به وجود میآید، در این میان پررنگتر شدن هویت مذهبی و جنگ سرد ایران شیعی صفوی و عثمانی سنی، باعث شد کردهای سنی کمتر از سایر ایرانیان در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و حتی هویتی ایران صفوی ادغام گردند، اگرچه شاه عباس کبیر با اعطای سهم ویژه به کردهای جلالی، سعی کرد تا حدودی این عقب افتادگی را جبران نماید، اما کم و بیش این وضعیت تا پایان دوره صفوی به جا ماند.
این روند برای ادوار بعدی از جمله دوره قاجاریه نیز به ارث رسید، در دوران قاجار با کاهش فشارهای مذهبی و تبعیضات علیه اهل تسنن، مشارکت کردها در ساختار اداری و سیاسی و اجتماعی ایران بیشتر گردید چنانچه در عصر ناصرالدین شاه، فرمانده کل قشون ایران، عزیز خان مکری یک کرد سنی مهابادی گردید، اما باز هم جذب و ادغام کردها در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران، کامل و جامع و مانع نبود، با این وجود مساله قومی کرد یا جدایی طلبی کردی در ایران وجود نداشت، نخستین جنبش شبه قومی کرد شاید به وسیله شیخ عبیدالله قادری در اواخر دوره ناصرالدین شاه رخ داد اما شورش شیخ عبیدالله و حتی شورش بسیار قومیتر اسماعیل آقا شکاک (سیمیتقو) بیشتر ادامه شیطنتهای عثمانی علیه ایران بودند، ایران هم چنان مسالهای به نام مساله کرد نداشت. با پیروزی انقلاب مشروطه و ایجاد حاکمیت ملی و قانون اساسی، کردها توانستند بیش از گذشته در ایران و فرایند ملت و دولتسازی مدرن ایران مشارکت نمایند، اما با سقوط امپراتوری عثمانی و براساس پیمان سور، مقرر شد در بقایای امپراتوری عثمانی، دولت کرد شکل بگیرد، در شرایطی که امپراتوری چند ملیتی عثمانی نابود میگردید، کردها هم حق داشتند مانند سایر اقوام و ملل به جای مانده از عثمانی، دولت و کشور خود را در داخل ترکه و ارثیه عثمانی داشته باشند، اما این موضوع ربطی به ایران نداشت، ایران نه مثل عثمانی یک هویت چند ملیتی و برساخته مذهبی داشت و نه هویتی مغایر و متفاوت از کردها داشت و نه مانند عثمانی فروپاشیده بود، بنابراین مساله کرد و ناسیونالیسم کردی، مساله ترکه و ارثیه امپراتوری از هم پاشیده عثمانی بود نه موضوعی در چارچوب ایران یکپارچه و تاریخی، با این وجود، ناسیونالیسم کردی در داخل سرزمینهای به جای مانده از عثمانی باقی نماند، بلکه به تدریج کردهای ایرانی را نیز تحت تاثیر قرار داد، در این میان اتحاد جماهیر شوروی و حاکمان بلشویکش تلاش کردند در ایران با کمک حزب دست نشانده توده و تحریک اقوام ایرانی جنبشهای قومی پدید آورند و در این راستا درصدد برآمدند یک جنبش قومی کردی هم در مرزهای غرب میانی ایران ایجاد نمایند، هم تلاش شورویها و هم برخی زمینههای داخلی منجر به ایجاد تحرکاتی گردید که قاضی محمد در مهاباد با تاسیس و رهبری حزب دموکرات کردستان از یکسو و سید جعفر پیشهوری با تاسیس حزب دموکرات آذربایجان در تبریز و با حمایت نیروهای اشغالگر روسیه شوروی در نیمه اول دهه بیست شمال غرب ایران را دستخوش آشوب کردند، این تحرکات در سالهای آغازین انقلاب اسلامی با فعالیتهای احزاب دموکرات و کومله و… تداوم یافت.
بروز همین جنبشهای قومی که بر واگرایی و ستیز با حکومت مرکزی همراه بود منجر به تشدید شکاف میان مرکز با کردها و منزوی شدن بیشتر کردها و عدم جذب آنان در دولت مرکزی شد، این وضعیت پس از انقلاب اسلامی هم کم و بیش تداوم یافت. اما تحولات پس از جان باختن مهسا امینی نشان میدهد که باوجود سابقه نزدیک به هشتاد ساله جنبشهای قومی در کردستان، شکافهای اجتماعی و فرهنگی میان کردها و سایر ایرانیان از میان رفته است.