• امروز : دوشنبه, ۲۶ آبان , ۱۴۰۴
  • برابر با : Monday - 17 November - 2025
::: 3490 ::: 0
0

: آخرین مطالب

منشور کوروش، راهنمای حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس بازخوانی میراث کوروش نه‌تنها یک یاد تاریخی بلکه یک نیاز انسانی است کوروش، الگویی برای صلح و مدارا در حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس روستاهای ایرانی، بربام گردشگری جهان | محمدجواد حق شناس مهرگان؛ آیین مهرورزی ، سپاس یزدان و پاسداری از زمین | محمدجواد حق شناس از دایی‌جان ناپلئون تا ناخدا خورشید؛ مسیر یک سینماگر مؤلف | محمدجواد حق‌ شناس اسنپ‌بک و ضرورت بازاندیشی در راهبردهای ملی | محمدجواد حق‌شناس جغرافیای اقتصادی جدید | آدام اس . پوزن (ترجمه: رضا جلالی) نوازندگان ارمنی، برای صلح در تخت‌جمشید، می‌نوازند | محمدجواد حق‌شناس ثبت جهانی دره‌های خرم‌آباد، گامی بزرگ در مسیر انسجام ملی و توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس بدرود با خالق «قلندرخونه» وزارت میراث‌فرهنگی، پرچم‌دار بازتعریف «ایران» به‌عنوان یک تمدن بزرگ است | محمدجواد حق‌شناس گهرپارک سیرجان؛ نگین درخشان گردشگری | محمدجواد حق‌شناس پس از شی جین پنگ | تایلور جوست و دانیل ماتینگ لی (ترجمه: رضا جلالی) گویا، لمپنیسم بودن مُد شده | ندا مهیار ملک‌المتکلمین روشنفکر مشروطه | ندا مهیار چین در اوکراین به دنبال چیست؟ | دا وی (ترجمه: رضا جلالی) روز خبرنگار، گفت‌وگوی آینده با گذشته | محمدجواد حق‌شناس وقتی دانش در حصر می‌ماند | ندا مهیار جامعه‌شناسی جنبش مشروطه از منظر قواعد فیزیک اجتماع | سعید کافی انارکی (ساربان) تمجید فرانسوی‌ها از توسعه سیاسی در ایران مشروطه | علی مفتح* از هرات تا هشتادان | محسن روحی‌صفت* پیش‌زمینه شکل‌گیری جنبش مشروطیت در ایران | فریدون مجلسی ترور نافرجام محمدعلی‌شاه، پس‌از شهادت ملک‌المتکلمین | شیرین بیانی پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل* در خدمت ایران | شیرین بیانی چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن) شیرین بیانی، نتیجه فرهنگ تاریخ‌ساز ملک‌المتکلمین روسیه نفوذ خود را در منطقه خارج نزدیک* از دست می‌دهد. | جفری‌مان کف (ترجمه: رضا جلالی) استرداد؛ روایت یک عقب نشینی یا تولد یک فضیلت؟ | روزبه کردونی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد رضاشاه، مهاجری در زمین خود | ندا مهیار راه‌های جلب اعتماد مردم | محمدجواد حق شناس هویت ایرانی | رضا حبیب‌پور * هویت ایرانی، جریان زنده در دل آیین‌ها و نمادها | رقیه محمدزاده * ایران کجاست؟ ایرانی کیست؟ | حمید عزیزیان شریف آباد* نقش راهبردی گردشگری در تقویت هویت ملی و انسجام فرهنگی در عصر جهانی‌شدن | انوشیروان محسنی بندپی* سهروردی، زبان فارسی و بازسازی هویت ایرانی ـ اشراقی | محمدجواد حق‌شناس شکست تکرار ۲۸ مرداد مراقب بلندگوهایی باشیم که اجزای جامعه‌ را رو در روی هم قرار می‌دهند نقد طرح دو فوریتی الزام دولت به شکایت از آمریکا و اسرائیل | دکتر سید محمود کاشانی* درنگی بر موضوع بازگشت اتباع افغان به کشورشان | ندا مهیار جنگ اسرائیل با ایران در کانون بحران | ندا مهیار اقامتگاه های بوم گردی؛ از گذشته تا فردا | پورنگ پورحسینی ظرفیت‌های بوم‌گردی در احیای اکوسیستم‌های آسیب‌دیده طبیعی با مشارکت جامعه محلی | علی قمی اویلی* گردشگری جامعه محور هدیه ایران به گردشگری جهانی | سید مصطفا فاطمی* بوم‌گردی و احیای پیوندهای روایی در ایران | روزبه کردونی روستاگردی، تجربه اصالت در طبیعت | ندا مهیار در باب کورتکس آسیایی و اروپایی | علی مفتح

1

ایران کجاست؟ ایرانی کیست؟ | حمید عزیزیان شریف آباد*

  • کد خبر : 18343
  • 31 تیر 1404 - 2:50
ایران کجاست؟ ایرانی کیست؟ | حمید عزیزیان شریف آباد*
هویت مشترک، مهم‌ترین خروجی نهاد تمدن برای اعضاء خود است. تمدن‌ها با اتکا به حافظه تاریخی بلندمدتِ خود، تنش‌های قبلی پیش آمده را با شبکه‌ای از منش‌های معنادار در سطح فرهنگی، برچسب‌گذاری نموده و به عنوان دستنامه چاره‌جویی و مقابله با تنش به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند.

یکی از پیش فرض‌های نادرست برآمده از سنت تفرقه‌اندازی استعمار و شرق‌شناسی، انتخاب مرزهای کنونی کشور ایران به عنوان مرزهای تمدنی ایران و معرفی بقیه مناطق این حوزه تمدنی به عنوان هویت‌هایی مستقل است. ایران‌زمین، در دوره معاصر در یکی از بحرانی‌ترین دوران‌های خود قرار گرفته که ناشی از برخورد با مدرنیتهِ برآمده از تمدن غرب است و سه رویکرد ایدئولوژیک در واکنش به آن شکل گرفته که عبارتند از: ۱- سرسپردگی به آثار شرق‌شناسان درباره تمدن‌ایرانی، ۲- واکنش رمانتیک و مرتجعانه در مقابل مدرنیته و ستودن بی‌دلیل و اغراق‌آمیز (شوونیستی) گذشته و نهایتاً؛ ۳- باور به گفتمانی خودخوارانگار، که تمدن‌ایران را حقیر و جامعه‌ایرانی را کلنگی، فرسوده، کوتاه‌مدت، دین‌خو و… می‌بیند.

آلوده شدن اندیشه به هر یک از این سه ایدئولوژی، موجب غلبه احساسات چه از طریق سوگیری به نفع و چه بر ضد ایده «ایران» شده و به لطف خیانت‌ها و بلاهت‌های نظام حکمرانی به پرخاشگری طرفداران هر یک از این ایده‌ها به دیگری و «فاشیست» و یا «تجزیه طلب» خواندن همدیگر شده است… نتیجه کلی این وضعیت نیز؛ نهایتا ایجاد موانع جدی در شناخت واقعی ایران و تمدن ایرانی خواهد بود. بر این اساس بنظر می‌رسد تنها راه شناخت واقعی نسبت به تمدن ایرانی و ایجاد وفاق پایدار، تاکید و التزام بر «روش» های «علمی» است و نه احساسات ارزشمند ولی «ناکافی…»

اما سوال اینجاست که؛ «نگاه تمدنی چه ویژگی‌هایی دارد؟» و «چرا استفاده از این راهبرد در پاسخ سوالات هویتی و توسعه‌ای درباره ایران ضروری است؟». در این مقاله تلاش خواهد شد که با استناد به روش‌های علمی، برخی ویژگی‌های تمدن ایرانی، بیشتر بررسی شود.

این سوال‌ها که؛ «ایران کجاست؟» یا «ایرانی کیست؟»، پرسش‌هایی ناظر به حوزه «اجتماع» هستند. انسان‌ها برای کسب قدرت در مقابل قهر طبیعت و همچنین برای کسب آرامش و تعالی، نهادهای اجتماعی را ایجاد کرده و بخشی از آزادی خود را واگذار می‌کنند تا به مزیت‌های بزرگتری دست یابند. اولین «نهاد» و پایه‌ای‌ترین «سیستم اجتماعی»، خانواده است که در طول زمانی طولانی و با ظهور «شهرها»، نهایتاً منتهی به شکل گیری نهادهایی تخصصی‌تر از جمله؛ نهاد سیاسی (دولت)، دینی (معبد)، آموزشی (مدرسه)، تنبیهی (زندان)، درمانی (بیمارستان) و تبادلی (بازار) می‌شود. بر این اساس، «شهر» اولین شرط و زیربنای شکل گیری سایر نهادهای اجتماعی می‌باشد.

یکی دیگر از مهمترین بنیان‌های شکل گیری اجتماع این است که؛ «هویتی مشترک»، که خروجی لایه فرهنگی است، بر «افراد» و «نهاد» های یک جامعه حاکم بوده و آن‌ها در اصول، ارزش‌های محوری، ماموریت ها، خویشکاری‌ها و نهایتاً چشم‌انداز و نگرش به آینده، هم جهت و هم راستا نموده و در درون شهرها و به هنگام زندگی افراد در کنار یکدیگر، معیاری برای حل و فصل اختلافات افراد و نهادها باشد.

بدین ترتیب و به صورت خلاصه و جمع‌بندی مطالب بالا می‌توان گفت؛ افراد برای بهتر زیستن و رسیدن به آسایش و آرامش در زندگی، تلاش می‌کنند از طریق نهاد سازی، قدرت خود را در برابر محیط افزایش دهند. در این میان، شهرها بستر عینی شکل گیری نهادها و فرهنگ‌ها بستر ذهنی و هویت ساز آن هستند. اما سوالی که بلافاصله پس از این صورتبندی رخ می‌نماید این است که؛ «این هویت مشترک که بنا به تعریف، مورد وفاق من‌ها و نهادها است و قاعدتاً محور تعریف ماهیت نهادهای اجتماعی از جمله حکومت و بنیان شکل گیری شهرها و کشورها است، واقعا چیست؟.»

در چارچوب نظریه‌های سیستمی، پاسخ به این سوال با استفاده از مفهوم «تمدن»، صورتبندی می‌شود. نهادهای مختلف و متعدد موجود در یک جامعه، در صورت وجود «بستری مناسب»، می‌توانند خود به «عناصر» تشکیل دهنده یک سیستم بزرگ‌تر یعنی اَبرنهاد «تمدن»، تبدیل شده و در «روابط» ویژه‌ای با یکدیگر قرار گرفته که خروجی آن، هویت یکپارچه برای «من» ها و «نهاد» های آن حوزه تمدنی بوده و راهبردها و آرمان‌های والا، سیاست‌ها و اهداف مورد وفاق و نهایتاً برنامه‌ها و معیارهای اجرایی و عملیاتی ارزیابی عملکردها و اقدامات را، برای افراد و نهادها در جایگاه‌ها و شئون مختلف اجتماعی ارائه کند. بر این اساس، دو ویژگی تمدن عبارتند از:

اول)؛ تمدن، نهادی فراتر از حکومت و دولت بوده و ماموریت آن، ثبت و به کارگیری راهکارهای موثر در مقابل تنش‌های محیطی است و،

دوم)؛ وجود «بستر مناسب»، یعنی؛ وجود ارتباط میان شهرها از جمله امکانات زیرساختی مثل راه‌های ارتباطی مناسب و همچنین امکان تبادل کالاها و اندیشه‌ها.

بر اساس این دو ویژگی، نهاد جدیدی به نام تمدن شکل می‌گیرد که بنا به تعریف؛ «متشکل از یک حوزه جغرافیایی بزرگ (در حد چندین میلیون کیلومتر مربع)، با یک اندوخته جمعیتی بزرگ (در حد چند میلیون نفر) است که نهادهایش برای مدتی طولانی (دست کم یک هزاره) تداوم و با یکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند.»

تمدن، بزرگ‌ترین نهاد اجتماعی ساخته بشر است که البته همان کارکرد اصلی و عام نهادهای دیگر بشری را دارد؛ یعنی کلان سیستمی است که برای رفع تنش‌های وجودی پیش روی انسان‌ها از طریق بالا بردن قدرت آن‌ها با منطق همکاری و تعامل عناصر این سیستم، ساخته شده است ولی در عین حال خروجی آن در سطح فرهنگی محقق می‌شود.

کارکرد اصلی تمدن این است که یک فردِ مشخص را با دیگر اعضایِ آن تمدن، با تمام تفاوت‌های ساختاری و محتوایی، متحّد کرده و در نتیجه فرد؛ نه چون یک عنصرِ تنها، رها و سرگشته، بلکه همچون عضوی از یک نظام یکپارچه، با جهان روبرو می‌شود. آنچه این یکپارچه‌سازی را ممکن می‌سازد، پاسخ‌های مشترکی است که به تجربه و در مدت زمانی طولانی به سه سوال وجودی و تنش بنیادی بشر داده می‌شود و ساختار و کارکرد همه نهادهای خرد و کلان آن حوزه تمدنی، آهسته و پیوسته برای تمشیت آن‌ها، تخصص و تمایز می‌یابند. این سه سوال بنیادی عبارتند از:

اول)؛ «ماهیت زندگی و مرگ و مسئولیت وجودی انسان در این جهان»،

دوم)؛ «اخلاق و ماهیت امر نیک و بد در رابطه با هم‌نوعان» و

سوم)؛ «شناخت ساختار و نظم جهان و شیوه‌های کسب آسایش در این جهان پرتنش و پرآشوب.»

«فرهنگ»؛ مجموعه‌ای از دال‌ها و نشانه‌های «معنادار» است که افراد معنای آن‌ها را درک کرده و بر اساس آن‌ها رفتار خود را تنظیم می‌کنند. این سه سوال، از آن رو بنیادی هستند که پاسخ‌های ارائه شده به آن‌ها، بیشترین تاثیر را در رفتار انسان‌ها و طراحی نهادهای اجتماعی برجای می‌گذارند. پاسخ‌های تمدن به این سوالات نه به صورت اصول موضوعه و مدون بلکه به شکل منظومه‌ای از «نمادها»، «نشانه‌ها»، «معناهای مشترک»، «استعاره‌ها»، «اسطوره‌ها»، «آداب و رسوم»، «ادبیات» و حتی «طنز و فکاهه» است که در قالب شبکه‌ای از متن‌های هویت‌بخش و کلیدی، شیوه رمزگذاری و خواندن تجربه ـ زیسته گذشتگان جهت ساختن فردا را به شکلی پیوسته و منسجم برای اعضای آن تمدن فراهم می‌آورند و سرجمع؛ فرهنگ آن مردم خوانده می‌شود. به عبارت دیگر فرهنگ، در خلاء شکل نمی‌گیرد بلکه برآمده از یک تمدن است و به‌سان روح جمعی، در هر یک از نهادها و افراد به نوعی و شکلی بازتولید شده و تبدیل به هویت آن فرد یا آن نهاد در آن «جا» و آن «زمان» می‌شود.

هویت مشترک، مهم‌ترین خروجی نهاد تمدن برای اعضاء خود است. تمدن‌ها با اتکا به حافظه تاریخی بلندمدتِ خود، تنش‌های قبلی پیش آمده را با شبکه‌ای از منش‌های معنادار در سطح فرهنگی، برچسب‌گذاری نموده و به عنوان دستنامه چاره‌جویی و مقابله با تنش به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند. در تمدن‌هایی که سابقه طولانی دارند، «گذشته» به شکلی خلاقانه و در قالب خاطرات و روایت‌هایی فراگیر در حوزه‌های داستانی، اسطوره‌ای، مذهبی، تاریخی، مناسک، اندرزنامه‌ها، شعر و نثر، آداب و رسوم، جوک، لطیفه‌ها و… جهت رویارویی با تنش‌های پیش رو و برنامه‌ریزی‌های مرتبط با ساختن «آینده» مشارکت دارد و الزامات برآمده از آن، در سطح افراد و نهادهای خُرد، به صورت مصداقی بازتولید و بهینه‌سازی می‌شود. تمدنی پیچیده و نیرومند است که بتواند طیف وسیع‌تری از تنش‌ها را ثبت و جذب کرده و آن‌ها را در چارچوبی مفهومی بگنجاند که از تجربه‌های پیشین برآمده است و راهبردهای متنوع‌تری برای ساختن آینده ارائه دهد. این روند رمزگذاری و رده‌بندی تنش‌ها به حافظه‌دار شدن تمدن‌ها می‌انجامد.

حال و با این تعریف از «تمدن»، ویژگی ها، چگونگی شکل گیری و کارکردهای آن بخصوص در شکل دهی به هویت اجتماعی مشترک و فرهنگ عمومی مردمان یک سرزمین، بهتر می‌توانیم دنبال ایران بگردیم.!

بر اساس داده‌ها و شواهد باستان‌شناسی، در منطقه فلات میانی آسیا (فارغ از نام آن) که؛ از کوه‌های هندوکوش و بیابان‌های پهناور گوبی و تاکلامان در غرب و بیابان و استپ‌های سیبری در شمال تا دریای سرخ در جنوب و دریای مدیترانه در غرب گسترش یافته است، بیش از ۲۰۰ مرکز شهرنشینی باستانیِ پیش از تاریخ، کشف شده است. برخی از این مراکز سکونتی، بزرگ‌تر بوده و به سطح شهرنشینی رسیده‌اند که از جمله می‌توان به؛ کاشان (تپه سیلک)، ری، جیرفت، ایلام و شوش، چغازنبیل، سراب، مشکین شهر، اردبیل (پیرازمیان)، لرستان، چیذر، گوبک لی تپه (در ترکیه امروزی)، تپه نگار (در سوریه امروزی)، مرو (در ترکمنستان امروزی)، حران و سومر (در عراق امروزی) و دلتای هامون و سند (در شمال هند و پاکستان امروزی)، اشاره کرد.

در حدود سال۳۰۰۰ پ. م یعنی زمانی که نخستین دولت‌شهرهای نویسا در ایران (غربی) شکل گرفتند، بخش عمده‌ی این شهرها، دست بالا بین ده تا بیست هزار تن را در خود جای می‌دادند…

در هریک از این مراکز سکونتی، آثار مختلفی کشف شده است. این آثار به تناسب مراکز جمعیتی، از چند اثر تا چند ده هزار اثر را شامل شده و به همین دلیل به صورت مصداقی در اینجا قابل ذکر نیستند، اما به صورت کلی می‌توان گفت؛ آثار باستانی کشف شده، طیف وسیعی از «چیزها»، از جمله وسایل زندگی (کاسه، بشقاب، عصا، سنگ وزنه، صندلی، آفتابه، عودسوز، جام، کفش، کلاه، سوزن، دکمه و نقشه)، وسایل کشاورزی (چکش، بیل، خیش، داس و چرخ)، وسایل شکار (نیزه، قلاب، قفس)، وسایل جنگ (شمشیر، نیزه، خود، سپر، زره)، آثار هنری (مجسمه، سردیس، نقاشی، وسایل موسیقی و تخته بازی)، وسایل خودآرایی (شانه، گیره مو، گردن‌بند، دست‌بند)، وسایل حقوقی (کودورو) و ابزارها و وسایل مذهبی (بت، حلقهِ خدایان، سنگ قبر) را شامل می‌شوند که با استفاده از آزمایش‌ها و روش‌های علمی، قدمت این آثار، به دقت مشخص شده است.

در آثار و وسایلِ کشف شده؛ اصول مهندسیِ تولیدِ متفاوت و همچنین سبک و ژانرهای هنریِ مختلفی دیده می‌شود. مثلاً در خصوص کتیبه‌ها و مجسمه‌های باقی مانده از زنان؛ میزان زیورآلات به کار رفته، نوع و طراحی لباس، نوع بافتن مو، تابو بودن یا نبودن نمایش دادن اندام‌های زنانه، نوع بازنمایی چشمان، مژه‌ها و ابروها، داشتن یا نداشتن خدمتکار یا ابزارکار (مثلاً کوزه یا ابزار ریسندگی) از متغیرهای اصلی هستند که متخصصان آثار باستانی بر اساس این شاخص‌ها، سبک مهندسی و ژانر هنریِ آن آثار را، مشخص کرده و آن‌ها را متناسب با سبک هنری یا دوره‌زمانی، «رده‌بندی» می‌کنند. در خصوص آثار به جا مانده از مردان؛ نوع اسلحه، نوع کلاه، حالت ریش، همراه داشتن یا نداشتن حیوان دست‌آموز، ایستاده، زانو زده یا نشسته بودن، وضعیت بازنمایی عضلات، وضعیت بازنمایی آلت‌تناسلی و… از متغیرها و شاخص‌های اصلی رده‌بندی آثار هستند. همچنین در خصوص حیوانات، می‌توان بر اساس نوع حیوان بازنمایی شده (مار، عقرب، کلاغ، بز، گاو، ماهی، شتر، سگ، یوز، آهو و…) اسطوره‌ها و داستان‌هایی که آن آثار اشاره می‌کنند را بازشناخت، ضمن اینکه بر اساس شیوه‌های بازنمایی اجزای بدن این حیوانات (مثلاً نوع بازنمایی شاخ یا دم‌های حیوانات) و…، سبک مهندسی و هنریِ آن‌ها نیز مشخص و «رده‌بندی»، انجام می‌شود. یکی از تکنیک‌های باستان‌شناسان، در بررسی آثار باستانی، بررسی وجود «گسست» در سبک‌های هنری و شیوه‌های تولید، در زمان‌های مختلف در یک منطقهِ مشخص است. در صورت وجود گسست‌های بزرگ و انقلابی در آثار کشف شده از یک منطقه، باستان‌شناسان نتیجه می‌گیرند که قومی به سرزمین قوم دیگر حمله کرده و فرهنگ، صنعت و هنر آن‌ها را نابود کرده‌اند که این، اتفاقاً پدیده‌ای رایج است، در حالی که؛ اگر سبک‌های قدیمی همچنان به حضور خود ادامه دهند و یا به نوعی هم‌افزایی برسند، نشان دهنده جای گیری صلح‌آمیز دو قوم در کنار یکدیگر و شکل‌گیری بازی برنده- برنده میان آن‌ها است.

با بررسی سبک و ژانرهای هنری در آثار به جای مانده در گستره مورد بحث ما (فلات میانی آسیا) و با توجه به تعیین قدمت آثار کشف شده، می‌توان فرایند تحول زندگی بشر در طول دوره‌های پیش از تاریخ را مشخص نمود. بر این اساس، مشخص می‌شود که هر یک از ژانرها و سبک‌های هنری، در «جایی» و در «زمانی» در این گستره بزرگ و در یکی از شهرهای پرشمار این فلات تولید شده‌اند. نکته بسیار مهم و کلید فهم تمدن ایرانی این است که بر اساس همین شیوه‌های علمی، مشخص می‌شود که وقتی یک سبک‌هنری در جایی اختراع شد، به سرعت در سایر مناطق نیز منتشر شده و حداکثر در یکی دو قرن بعد، در سایر شهرها نیز همان آثار و همان سبک هنری دیده می‌شود. برخی از این اشیاء در این میان، بسیار روشنگر هستند؛ مثلاً کشف مجسمه میمون، که حیوانی بومی هندوستان است در بین‌النهرین و یا نقش شترهای دوکوهانهِ بومی ماوراءالنهر در شوش، مشخصاً نمایانگر این است که؛ فارغ از اینکه به لحاظ تاریخی، کدام شهر و کدام منطقه را پیش‌رو بدانیم، می‌توانیم به این نتیجه‌گیری برسیم که از دوره پیشاتاریخی و پارینه‌سنگی، راه‌های ارتباطی بین این مناطق وجود داشته است و «چیز» ها و «اندیشه» ها منتقل می‌شده‌اند و گسست ناشی از تفوق خشن اقوام بر یکدیگر پس از پیروزی در جنگ‌ها (نسل‌کشی)، در این منطقه وجود نداشته است و این یعنی برآورده شدن دومین معیار تعریف تمدن، یعنی وجود راه‌های ارتباطی بین شهرها.

اولین آثار به جای مانده از متن مکتوب و «خط»، ۵۴۰۰ سال قدمت دارند و در شوش (تپه باستانی چغامیش) کشف شده‌اند. البته شکل‌گیری خط، خود تاریخ و زمینه‌ای بسیار دیرینه‌تر دارد. در الواح پیشاتاریخی و در هنگام معاملات تجاری، نمادهایی برای خرید و فروش ایجاد شده بود که به آن‌ها «مُهره» و «لول» می‌گفتند و آن‌ها را در گوی‌های گِلی، پیچیده و از شهری به شهر دیگر می‌بردند. کشف این مهره‌ها و لول‌ها نیز خود نشان دهنده این است که قبل از اختراع «پول»، راه‌های تجاری در این گستره تمدنی وجود داشته و مردمان به نمادهایی مشترک و مورد وفاق برای بازرگانی و «مبادله» کالاها با یکدیگر رسیده بودند. در فرایند تکامل، به جای اینکه این مهره‌ها و نقش‌ها که هرکدام نماینده کالایی بودند را در گوی‌های گلی، پیچیده و به عبارتی مهر و موم کنند، بر روی الواح گلی نقاشی کرده و این الواح بودند که جابجا می‌شدند و همین نمادهای اجناس بر روی الواح به تدریج به صورت نمادهای انتزاعی درآمده و اولین خط‌ها که به آن‌ها خط‌های «اندیشه‌نگار» گفته می‌شود را پدید آوردند.

با ظهور اولین خط‌ها؛ به تدریج و پس از چند قرن، عقاید و باورها و سرگذشت مردم نیز به صورت نوشته‌هایی بر الواح گلی یا کتیبه‌های سنگی ثبت شد و برخی از آن‌ها، هم اکنون در دسترس بوده و می‌تواند ابعاد و زوایای زندگی گذشتگان را روشن کند. مثلاً چندین هزار لوح مربوط به سال ۱۶۰۰ پیش از میلاد، از اقوام «هیتی» که در آذربایجان، کردستان و آناتولی (ترکیه امروزین) زندگی می‌کرده‌اند، کشف شده که در آن‌ها خود را «آریایی» و سرزمین سکونتشان را «ایران» می‌نامیده‌اند. تقریباً همزمان و چند هزارکیلومتر دورتر، در اسناد «ریگ ودا» در شمال هند نیز به نام ایران اشاره می‌شود و این نام، بعدها در تعالیم زرتشت نیز (۱۱۰۰ پیش از میلاد) تکرار شده و حالت مقدس به خود می‌گیرد. به استناد این اسناد می‌توانیم بگوییم؛ نام عام تمدنی که در حال بررسی عناصر آن هستیم، حداقل هزار سال قبل از ورود هخامنشیان به عرصه تاریخ، «ایران» بوده است.

از زمان شکل‌گیری شاهنشاهی هخامنشیان تاکنون، ایران زمین بارها مورد حمله خارجی قرار گرفته و همچنین در پی تحولات داخلی، جابجایی‌های فراوانی در سلسله پادشاهان ایرانی به وجود آمده است، اما در این اصل موضوعه که ایران‌زمین، واجد «تمدن» با معیارهای ارائه شده یعنی؛ وجود یک حوزه جغرافیایی بزرگ با یک اندوخته جمعیتی بزرگ که نهادهایش برای مدتی طولانی تداوم و با یکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند، خللی پدید نیامده است. البته در ۲۰۰ سال گذشته و در هجوم استعمار، مرزهایی تصنعی در این حوزه بزرگ جغرافیایی کشیده شده و تلاش شده است که فرهنگ آن‌ها نیز تغییر کند ولی تصور اینکه میانرودان، آسورستان، آناتولی یا قفقاز در غرب و دره‌ی سند (شمال هند که در منابع تاریخی؛ «آریا ورته» نام داشت) و افغانستان و آسیای میانه در شرق را «چیزهایی» مستقل و جدا از تمدن ایرانی بدانیم، سخنی پرت و بی‌بنیاد می‌نماید. چنین ادعایی شبیه به این است که جنوب ایتالیا را از تمدن اروپایی یا چین مرکزی را از تمدن چینی بیرون بدانیم چرا که زمان گنجیدن این مناطق زیر فرمان دولت مرکزی اروپایی و چینی بسیار (بسیار) کمتر از اتصال مناطق یاد شده با دولت مرکزی ایرانی بوده است.

شاهنشاهی هخامنشی در هفتم آبان ماه سال ۵۳۹ پیش از میلاد و با فتح بابِل به دست کوروش کبیر، تثبیت شده و یک نظام سیاسی یکپارچه، تمامی حوزه تمدن ایرانی را دربر گرفت. اسناد معتبر (و قابل استناد علمی) فراوانی (بیش از چند ده هزار)، از دوره هخامنشیان، موجود است. به استناد آن‌ها، چند نکته مرتبط با ابزارها و روش‌های هخامنشیان در توسعه هویت ملی و فرایند شکل‌گیری زیست‌جهان ایرانی، قابل ذکر است:

الف: کوروش و جانشینان وی، پس از شکل‌گیری سلسله هخامنشی، به شدت به وجود «زیست جهان» مشترک در میان اقوام و تیره‌های موجود در تمدن‌ایرانی، احساس نیاز کرده و به جِّد در این خصوص کوشیدند. هخامنشیان برنامه‌ای مدون برای ایجاد یک «هویت ملی»، فراتر از هویت‌های قومی به اجرا گذاشتند. آن‌ها پس از طی کردن دوره استقرار و بخصوص از دوره داریوش به بعد، این اهمیت را متوجه شده و برای آن برنامه‌ریزی و اقدام کردند. مهم‌ترین بنیان این برنامه‌ها، تعالیم زرتشت بود و محور تعالیم زرتشت نیز، به رسمیت شناخته شدن «مَن» و آزادی و اختیار وی بود. دیوانسالاری هخامنشی، از یکطرف اقوام و تیره‌های ایرانی و محل زندگی آن‌ها به دقت مشخص و مکتوب می‌کند (۱۱ سند مکتوب در خصوص نام، وضعیت و جایگاه اقوام شاهنشاهی از دوره کوروش کبیر تا پایان دوره هخامنشی، موجود است) و از طرف دیگر با ایجاد هویتی مشترک به اسم «پارسی»، می‌کوشد تا همه آن اقوام را در چارچوب‌های فراگیرتری متحد کرده و بازتعریف کند.

بدین ترتیب؛ «قومِ پارس»؛ به عنوان یکی از اقوام تشکیل دهنده، شاهنشاهی، پس از کوروش، از کتیبه‌های بعدی حذف شده و این واژه، بار «انتزاعی»، «عام» و «شبه دینی» پیدا می‌کند که به همه مردم ایران زمین (در هر ۳۰ استان هخامنشی، حتی بازرگانی یونانی یا دریاسالاری مصری) اطلاق می‌شود که محور شباهت آن‌ها این است که مومنانی «پارسا» هستند که در جبهه اهورا مزدا بر علیه اهریمن در حال نبرد هستند…

ب: هخامنشیان، از ابزارهای مختلفی برای گسترش این هویت ملی جدید، استفاده می‌کردند؛ «خط» و گسترش نویسایی در میان همه اقوام ایرانی، یکی از ابزارهای مورد توجه بود و تا پایان دوره هخامنشیان، تقریباً همه زبانهایِ اقوام ایرانی، نویسا شده بودند. البته با توجه به نیاز شاهنشاهی به یک «خط» و «زبان» میانجی و به دلیل ناکارآمدی خط میخیِ ایرانی، دیوانسالاری هخامنشی، خط الفبایی آرامی که خط اقوام سامیِ ساکن در فینیقیه بود (و پدرجد خط‌های عربی و عبری است) و اولین خط اختراع شده بشر با قابلیت «آوانگاری» بود را به عنوان خط رسمی دربار (با نام آرامی سلطنتی یا پارسی پهلوی)، وام گرفته، به رسمیت شناخته و با اضافه کردن واژگان دیگر اقوام، توسعه داد تا اقوام مختلف بتوانند با کمک آن، نیازهای ارتباطی خود با سایر اقوام در سراسر شاهنشاهی را برآورده سازند. آن‌ها همچنین از ابزارهای هنری در تقویت هویت ملی بهره می‌بردند که این نیز موجب ایجاد انقلابی در سبک‌های هنری شد. تداوم حیات همه سبک‌های هنری قبلیِ مربوط به هر قوم در آثار بجای مانده از این دوره، میزان وسیع وام‌گیری این سبک‌ها بین اقوام مختلف و درهم‌جوشی آن‌ها، یکی از مهم‌ترین استنادات مورخان و باستان‌شناسان نسبت به رواداری هخامنشیان و نفی داستان‌های تفرقه‌انداز در خصوص از بین رفتن برخی اقوام ایرانی در این دوره است. در پی این تحولات، از این پس بجای تصویرگری ایزدان‌باستانی در الواح، کوزه‌ها و سکه‌ها، که بازنمایاننده هویت‌های هر قومی بودند، چهره‌های مشخص (انسانی) که نماینده منِ جدید پارسی بودند، به نمایش در آمدند. برنامه‌های مدون و پایداری برای ایجاد خودانگاره پارسی از طریق تشویق وصلت بین قبایل و اقوام با اهدای جوایز سخاوتمندانه به مادران پرفرزند و ازدواج‌های موفق بین قومی، طراحی و اجرا شد و همچنین برای کودکان هم، برنامه تربیتی مفصلی مبتنی بر عناصر هویتی پایه پارسی مثل؛ جنگاوری، راستگویی و… وجود داشت. در حوزه قوانین حقوقی و قضایی نیز تحولات مهمی در مسیر تحقق هویت ملی مشترک، اتفاق افتاد (مثلاً مسئولیت جرم، شخصی شد و دیگر پس از سر زدن خطا از فردی، کل قبیله و عشیره او مجازات نمی‌شدند)؛ دستمزدهای کارگران به دقت ثبت شده و تبعیض بین اقوام یا زنان و مردان در پرداخت دستمزد برداشته شد، با اخذ مالیات‌های سنگین، صنعت برده‌داری که بین برخی اقوام رایج بود، تا پایان دوره هخامنشی، تقریباً مضمحل شد و…

نهایتا و به عنوان جمع‌بندی می‌توان گفت؛ هویت ایرانی؛ با نام مشخصِ «من پارسی»، به تدریج و پس از داریوش به صورتبندی و قوام مشخصی رسیده و محور تعیین خودانگاره «ملی» ایرانیان و فراتر از هویت‌های خُرد محلی شد. او و دیوانسالاری تحت نظرش، اشتیاق زیادی برای وام‌گیری منش‌های اقوام مختلف داشته، ضمن اینکه استعداد فراوانی برای ترکیب، بازنویسی و ایجاد سازگاری میان آن‌ها داشتند و از این دو مهم‌تر، رواداری، پذیرش تفاوت وعدم تعصب به یک منش خاص را سرلوحه خود قرار داده بودند و بر این اساس، دیگ همجوشی از تعامل فرهنگی میان اقوام و تولید منش‌ها و فرهنگ مشترک را پدید آوردند. عواملی که باعث پایداری، تداوم و در عین حال سرزندگی هزاران‌ساله چنین هویتی شد…


* دانش‌آموخته دکتری علوم سیاسی

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=18343
  • 4 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.