در این مطلب برآنم تا از رویکردی کمتر پرداختهشده به سهروردی بنگرم؛ شیخ نه تنها بهعنوان حکیمی اشراقی، بلکه بهعنوان پاسدار زبان فارسی، بیدارگر خیال ایرانی، و پیونددهنده حکمت با هویت مورد توجه قرار میگیرد. او در سدهای که بیشتر اندیشهوران ایرانی، زبان عربی را برگزیده بودند، دست به دامان زبان پارسی شد تا ژرفای جان ایرانی را بازخوانی کند.
از اینروست که بزرگداشت او در روز هشتم مرداد، روز سهروردی، نه یک یادبود تاریخی، بلکه فراخوانیست برای بازگشت به روشنایی، به خرد و شهود، و به پیوندی زنده با هویت و ریشههای ایرانی.
- سهروردی و زبان فارسی
سهروردی در سدهای میزیست که نگاشتن و اندیشیدن به زبان عربی، رسم دانشورزی بود. اما او، در کنار نگاشتههای عربی خود، شماری از ژرفترین نوشتههایش را به زبان فارسی آفرید: صفیر سیمرغ، آواز پر جبرئیل، لغت موران و عقل سرخ. این شیوه نگارش آگاهانه، نشان از باور او به توانایی زبان پارسی برای بیان رمز، شهود، و حکمت دارد.
او به زبان پارسی بازمیگردد تا پُلی میان خرد و داستان، میان نور و اسطوره، میان ایران پیشااسلامی و معنویت اسلامی پدید آورد.
- بازتاب ایران در نمادها و نوشتهها
سهروردی با بهرهگیری از نمادهای ایرانی، چهرههایی آشنا را از دل شاهنامه حکیم توس فردوسی بزرگ و اسطورههای کهن ایرانی فرا میخواند، تا به یاری آنها، حقیقتی نو را بجوید. نگاهی به چند نمونه از نوشتههای او روشنگر این نگرش است:
- صفیر سیمرغ:
«چون سیمرغ پر کشید، جهان از نور پر شد، و مرا در خود فروبرد.
گفتم: این کیست که چنین پرش پرتو خورشید را خجل کند؟
گفت: منم حقیقتِ نهان ایران، که از یاد رفتهام.»
سیمرغ، پرنده بلندپرواز اسطورهها، در اینجا تمثیلی از جانِ گمشده ایران است؛ حقیقتی فراموششده که سهروردی در پیِ زندهکردن آن است.
- آواز پر جبرئیل:
«از جایی آمدهام که مهر و ناهید را هنوز به نامهای باستان میخوانند… گفت: آنجا در جان کهنسال ایران است.
در اینجا، نامهای کهن، نشانی از سرزمینیست که هنوز پیوند خود را با ریشههای باستانیِ معنویت از دست نداده است.
- لغت موران:
«ما را حکمتی بود پیش از آنکه شب بر ایران افتد… آن زمان که فرّه بر سر شاهان بود و مهر، زبانی بود میان دلها»
واژه «فرّه» یا فروغ ایزدی، در این نوشتار، نشانه فرزانگی و دادگری پادشاهان ایرانزمین است؛ آرمانی که سهروردی آن را ستوده و بازخوانی کرده است.
- عقل سرخ:
«گفت: از آنجا آمدهام که کیخسرو به خواب میرفت تا به جهان دیگر رود… آنجا که پادشاه، فرزانه بود و خِرد، روشنی.»
کیخسرو، پادشاه روشنرو شاهنامه، در این متن، همپیاله انسان والا و راهبر نوری میشود؛ چهرهای که در هر دو سنت ایرانی و شیعی، جایگاه ویژه دارد.
- درونمایه شیعی در نگرش سهروردی
هرچند شیخ اشراق در نوشتههای خود کمتر به گفتار فرقهای میپردازد، اما ژرفای دیدگاهش، همراستا با باورهای شیعی و نگاهی باطنی به هستی و ولایت است.
در نوشتههایی چون عقل سرخ و حکمهالاشراق، سهروردی از نوری پنهان اما جاری سخن میگوید، نوری که جهان را روشن میکند، گرچه از چشمها نهان است. این تصویر، یادآور جایگاه امام در اندیشه شیعه است.
«در میان خلق، آنکه از نور او نور گیرند، همان است که در تاریکیِ تن پنهان شده، ولی روشنیاش هنوز بر جانها میتابد.»
در ساختار نوریِ حکمت اشراق نیز، زنجیرهای از فروغها از سرچشمه نخستین تا انسان نوری گسترده شده که در آن، نقش هدایت، روشنیبخشی و پیوند میان زمین و آسمان، جایگاه ویژهای دارد ـ جایگاهی که در عرفان شیعی به «ولیّ خدا» یا «انسان کامل» داده میشود.
هانری کربن نیز در کتاب گرانسنگ «اسلام ایرانی»، جلد دوم: سهروردی و حکمت اشراق، در ستایش شیخ اشراق چنین مینویسد:
«سهروردی کوشید تا روح ایران باستان را، نه در قالبی اسطورهایِ منجمد، بلکه در افقی معنوی و زنده بازآفریند. او حکمت خسروانی را با اشراق عرفانی پیوند زد، و زبان فارسی را نه تنها زبان داستان، بلکه زبان شهود و حکمت ساخت. در آثار او، ایران به صورت باطنی، به منزله موطن نور و ولایت، بازمیزید.»
- فرجام سخن
شیخ اشراق، در جهان تاریک و پرآشوب سده ششم هجری، پرچم نور را برافراشت. او نهتنها اندیشمندی فرهیخته، بلکه زبانآوری خلاق، بیدارگر جان ایرانی، و پیوندزننده معنویت با خرد و فرهنگ بومی بود.
اکنون، در روزگار ما که هویت، معنا، و روشنایی در هجوم آشوبهای جهان معاصر به فراموشی میرود، بازگشت به سهروردی، بازگشت به خرد، روشنایی و ریشههاست.









































































