یکی از نخستین آموخته هایم از یکی از بهترین اساتید برنامه ریزی استراتژیک این حقیقت بود که در دنیای امروز ما، بسیاری از بهترین برنامه های استراتژیک نوشته نمی شوند، اما اجرا می شوند؛ و بسیاری دیگر از برنامه های به اصطلاح استراتژیک، اساسا نوشته می شوند که اجرا نشوند. بررسی و تحلیل این که به چه دلیل نتایج بسیاری از این برنامه ها نظیر سند ۱۴۰۴، سند ملی طبیعت گردی و … در عمل به مرحله اجرا نرسیدند، موضوعی است که نیاز به بررسی و تحلیلی جداگانه دارد؛ ولی عجالتا در رابطه با اقامتگاه های بوم گردی که بسیاری آن را یکی از اقدامات با ارزش در صنعت گردشگری کشور عزیزمان می دانند؛ تا جایی که به یاد دارم، اساسا در اسناد مرتبط با توسعه گردشگری، به ویژه طی دهه ۱۳۸۰هجری خورشیدی، چندان مورد توجه نبوده اند؛ اما در نهایت تبدیل به یکی از نیروهای پیشران آینده ساز گردشگری و حتی پشتیبان توسعه ماندگار صنایع دستی ایران عزیز تبدیل شدند.
اما درخصوص پیشینه اقامتگاه های بوم گردی؛ تا جایی که به یاد دارم قصه از کوچ خلاقانه مازیار آل داوود (پیشگام شکل گیری اقامتگاه های بوم گردی) طی واپسین سالهای دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰ هجری خورشیدی به زادگاه آبا و اجدادی خود در روستایی در دل کویر مرکزی کشور عزیزمان و در شهرستان خور و بیابانک شروع شد. بعدها این قصه با تشکیل جمعی همدل در خوشه سار بوم گردی ادامه پیدا کرد؛ و درخصوص واژه زیبای بوم گردی، به نظرم این واژه حاصل ذهن خلاق معماری نابغه به نام کیارش اقتصادی است.
همراهی ما در سازمان وقت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی با اقامتگاه های بوم گردی باز می گردد به نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ هجری خورشیدی و زمانی که طبیعت گردی هنوز در دستگاه متولی گردشگری کشورمان، حرمتی داشت. در همان زمان ما کوشش کردیم با فهم موضوع، ضوابط و جایگاهی مناسب برای اقامتگاه های بوم گردی در ساختار اداری گردشگری کشور عزیزمان تعریف کنیم؛ و شبکه ای عاشق از کارشناسان نخبه طبیعت گردی که باور به حمایت و گسترش اصولی اقامتگاه های بوم گردی در سرزمین پهناورمان داشتند.
در آن زمان رویای ما از چشم انداز مطلوب اقامتگاه های بوم گردی، ایجاد شبکه ای از اکولاژهای خلاق بومی با بیشینه پایبندی به معیارهای مرتبط با حفظ و بهره برداری ماندگار از گنجینه های زیستی- فرهنگی ایران عزیزمان، و میزبانی عالی از گردشگران بود؛ اما در عمل و با تغییر برخی ساختارهای اداری از نیمه دوم دهه ۱۳۹۰ هجری خورشیدی، این رویا به طور کامل محقق نشد؛ و اکنون که ما شاهد شکل گیری شبکه ای گسترده از خانه های بوم گردی در ایران عزیزمان هستیم. شبکه ای که برخی اعضای آن در چالش با عدم قطعیت ها و بحران های محیط پیرامون خود، به میزانی از خلاقیت و انعطاف پذیر و هوشمندی رسیده اند، که می توان آنها را نمونه هایی بعضا موفق از کسب و کارهای پادشکننده بومی دانست.[۱]
اما در ادامه راه؛ قویا بر این باورم که اگر اقامتگاه های بوم گردی قصد ماندگاری در رقابت با دیگر انواع تاسیسات گردشگری را دارند، باید هر یک تبدیل به بهترین خود شوند. در این مسیر توجه به کیفی سازی فعالیت اقامتگاه های بوم گردی (و نه استانداردسازی که اساسا مفهومی ناسازگار با صنایع خلاق است)، اهمیتی ویژه دارد؛ و آموزش و آموزش و آموزش …
به باور نگارنده اقامتگاه های بوم گردی می توانند نقشی فراتر از یک واحد اقامتی ایفا نمایند؛ و با تبدیل به یک کانون کسب و کارهای بومی (از جمله صنایع دستی)، زمینه رونق کسب و کار خود و بهبود حال جوامع پیرامونشان را فراهم نمایند؛ و در سطحی فراتر، با ایجاد شبکه های پادشکننده از کسب و کارهای خلاق بومی، نقشی موثر در توسعه ماندگار ایران عزیزمان و حفاظت و بهره برداری ماندگار از میراث فرهنگی و طبیعی این مرز و بوم ایفا نمایند. این ها رویاهایی دست یافتنی و زیبا هستند؛ اگر شاهد هم افزایی هوشمندانه دو بخش خصوصی و دولتی در راستای توسعه ماندگار ایران عزیزمان باشیم.
[۱] پادشکنندگی را می توان دستیابی به میزانی از انعطاف پذیری و هوشمندی دانست که در نتیجه آن انرژی نهفته عدم قطعیت های محیط جذب و به نیروی توسعه فردی یا سازمانی تبدیل شوند (کتاب توسعه ماندگار؛ انتشارات میرماه)