• امروز : چهارشنبه, ۲۴ اردیبهشت , ۱۴۰۴
  • برابر با : Wednesday - 14 May - 2025
::: 3424 ::: 0
0

: آخرین مطالب

پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی) گفتگوهای ایران و آمریکا | سید محمود صدری* شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد فرزند خلیج فارس | محمدجواد حق‌شناس در باب پاسداشت زبان فارسی در میان سیاست‌مداران | محمدجواد حق‌شناس در فضای منافع ملی پیامی که باید از ایران مخابره شود | محمدجواد حق شناس عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی) جنگ یا گفتگو | باقر شاملو* نوروز و تجلی آن در فرهنگ پاکستان | ندا مهیار جشن آتش‌افروزان | مرتضی رحیم‌نواز دوگانگی در مواجهه با مصاحبه رفیق‌دوست | احسان هوشمند حرف‌های بی‌پایه درباره مسائل حساس قومی ـ زبانی را متوقف کنید شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد تلاش تندروها و بی‌ثباتی بازارها نگاهی دوباره به مشکلات روابط آمریکا با چین | جود بلانشت و ریان هاس (ترجمه: رضا جلالی) اهمیت راهبردی گردشگری دریایی در توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس ایران در محاصره کوریدورهای ترکیه | علی مفتح* شخصی‌سازی حکمرانی یا ناحکمرانی | محمدحسین زارعی* پوتین و ترجیح اوکراین بر سوریه | الکساندر با نوف (ترجمه: رضا جلالی) شماره ۷۱ و ۷۲ | ۳۰ دی ۱۴۰۳ زاکانی پس از شرکت در انتخابات رای اکثریت را از دست داد تصمیمی شجاعانه ققنوس در آتش | مرتضی رحیم‌نواز شمایل یک اسطوره | مرتضی رحیم‌نواز بچه خانی آباد | ندا مهیار کالبد مدنی تهران | بهروز مرباغی* فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی رو بستر تاریخ | اسکندر مختاری طالقانی از تهران چه می‌خواهیم؟ | ترانه یلدا * داستان تولد یک برنامه | حمید عزیزیان شریف آباد* تاملی بر نقش سترگ سیدجعفر حمیدی در اعتلای فرهنگ ایران شبی برای «شناسنامه استان بوشهر» انجمن‌های مردمی خطرناک نیستند به آنها برچسب نزنیم فشار حداکثری فقط موجب تقویت مادورو خواهد شد | فرانسیسکو رودریگرز ناکارآمد‌ترین شورا | فتح الله اُمی نجات ایران | فتح‌ الله امّی چرا یادمان ۱۶ آذر، هویت بخش جنبشِ دانشجویی است؟ در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود یادی از۱۶ آذر | فتح‌ الله امّی وقایع ‎نگاری یک اعتراض | مرتضی رحیم ‎نواز روز دانشجو فرصتی برای تیمار زخم‌ها | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌ورزی صلح‌آمیز ایرانی از منظر کنش‌گری مرزی | مقصود فراستخواه* دهه هشتادی‌ها و صلح با طبیعت | علی‌اصغر سیدآبادی* دلایل دوری از سیاست دوستی در جریان‌های سیاسی امروز با رویکرد شناختی | عباسعلی رهبر* شماره ۶۹ و ۷۰ | ۳۰ آبان ۱۴۰۳ دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی*

1
چین گذشته و آینده:

پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی)

  • کد خبر : 18086
  • 23 اردیبهشت 1404 - 12:36
پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی)
آرمان‌های دوگانه‌ای که این شعارها به دنبالش بودند هنوز نیز هویدا و آشکار هستند. مدتهاست که چین بدنبال آن بوده که کشوری ثروتمند و قدرتمند شود اما در حال حاضر توانسته است به این هدف نزدیک شود. رتبه چین اکنون دومین قدرت نظامی و دومین قدرت اقتصادی جهان است.

اگر به هرگوشه از تاریخ جدید چین نظری بیافکنید و سعی کنید که بیست سال آینده آن رَا پیش بینی نمایید، مطمئن باشید که در آخر پیش بینی شما اشتباه خواهد بود. در سال ۱۹۰۰ یعنی اواخر سلسله چینگ هیچ کس انتظار نداشت کشوری که توسط جنگ سالاران در هم ریخته و نابسامان شده بود، به جمهوری تبدیل گردد. در سال ۱۹۴۰ که چین در برابر هجوم گسترده ژاپن مقهور و در هم شکسته شده بود، شاید عده کمی می‌توانستند تصور نمایند که کشور چین تا سال ۱۹۶۰ به یک دولت کمونیستی بزرگ تبدیل و با اتحاد جماهیر شوروی دچار اختلاف شود. در سال ۲۰۰۰، ایالات متحده امریکا کمک کرد تا چین به عضویت سازمان تجارت جهانی درآید و بدین ترتیب چین با هیاهوی زیاد به نظام تجاری کشورهای سرمایه داری لیبرال وارد شد. در سال ۲۰۲۰ چین و امریکا دچار اختلاف شده و در میانه یک جنگ تجاری بودند.

شی جین پنگ رهبر چین، ممکن است تا بیست سال دیگر، یعنی تا نود سالگی به نوعی در قدرت باقی بماند. دنگ شیائوپنگ رهبر قدرتمند چین در سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹، نفوذ قابل توجه خود را تا سال ۱۹۹۷ که از دنیا رفت حفظ نمود. او هنگام مرگ نود و دوساله بود. شی جین پنگ از سال ۲۰۱۲ که به قدرت رسیده است کشورش را به سمتی برده که با همسایگان، قدرتهای منطقه‌ای و امریکا به شکلی فزاینده در اختلاف و تضاد قرار گرفته است. مقامات چین در داخل کشورشان نیز در حال گسترش و تعمیق سیستم‌های نظارت و کنترل هستند، اقلیت‌های قومی را سرکوب و فضا را برای دگراندیشان محدود می‌سازند. چین در مرزهای دریایی، خود را درگیر اقدامات تقابل‌آمیزی می‌سازد که خطر مناقشات بیشتری را نه تنها با تایوان بلکه با ژاپن و کشورهای آسیای جنوب شرقی افزایش می‌دهد. در مناطق دور از مرزهای خود نیز پکن از تهاجم مسکو به اکراین بطور ضمنی حمایت کرده و این اعتقاد راسخ نیز وجود دارد که چین مسئول دخالت‌های عمده سایبری در زیر ساخت‌های کشورهای غربی است. اعتماد به این روند دشوار است زیرا اگر چین برای آغاز جنگ با تایوان اقدام شجاعانه‌ای صورت دهد یعنی اقدامی که ارتش چین مدت هاست برای آن آماده می‌شود همه چیز می‌تواند بدتر گردد.

اما این احتمال هم وجود دارد که با چین دیگری روبرو شویم (چینی که با میزانی از همزیستی با امریکا، متحدان و شرکایش بدون آنکه منافع یا ارزشهای مهم جهانی قربانی شوند، مدارا نماید). بدیهی است که احتمالاً چین هرگز به آن کشوری که خوش بینهای غربی در دهه‌های اول پس از جنگ سرد تصور می‌کردند، تبدیل نخواهد شد: یعنی کشوری که به تدریج لیبرال و عضو متعهدتر نظم بین المللی تحت رهبری امریکا خواهد شد. زیرا چین به اسب چموشی تبدیل و در حصار نظم امریکایی نمانده است. اما در بیست سال آینده با چینی مواجه خواهیم بود که با جهان غرب و بخشهای وسیعتری از جهان می‌تواند همزیستی داشته باشد به شرطی که چین و دولت‌های غربی از سیاست‌هایی که درگیری را اجتناب ناپذیر می‌سازند، دوری نمایند.

هر چند این همزیستی مطلوبیت بالایی نخواهد داشت اما می‌تواند اصطکاک و خصومتی را که امروزه موجب تیرگی روابط است از بین ببرد. نسل آندسته از رهبران چین که بعد از شی جین پنگ خواهند آمد، کسانی هستند که بسیاریشان در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و دهه اول قرن بیست و یکم بالغ و بزرگ شده‌اند و احتمال دارد که بخواهند کشورشان را به وعده‌ها و دوره قبل از شی جین پنگ برگردانند. همچنین این نسل ممکن است متوجه شود که ورود به هرگونه تقابل نظامی یا نظامی – اقتصادی، کشورشان را از دستیابی به سایر اهدافش نظیر احیای اقتصاد برای رشد مردم طبقه متوسط چین و نیز گسترش نفوذشان در خارج از چین باز می‌دارد. پکن قادر به شروع جنگی بزرگ و همزمان حفظ امنیت اقتصادی خود نمی‌باشد. جامعه مسن و پیر چین و الزامات همگرایی بیشتر اقتصادی درون منطقه‌ای به منظور حفظ رشد اقتصادی کشور، تحمل عواقب یک نزاع بزرگ یا حتی اتخاذ یک موضع تقابل‌آمیز جهانی یا منطقه‌ای را برای آن کشور دشوارتر می‌سازد.

اما حتی اگرچین در آینده نزدیک ازایجاد درگیری گسترده با همسایگان خود و کشورهای غربی اجتناب نماید، به سادگی به عضو مسالمت جوی نظم بین المللی لیبرال که پیوسته در حال فرسایش است تبدیل نخواهد شد زیرا نفوذ جهانی چین به نحو قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته و سبب اضطراب و ترس فراوانی در کشورهای غربی و دموکراسی‌های لیبرال خواهد شد. با این وجود امریکا و متحدانش باید تصمیم بگیرند که به عنوان بخشی مشروع از نظم جهانی در حال تغییر، کشوری (چین) را که شخصیت معتدل‌تری از شخصیت فعلی‌اش دارد بپذیرند یا همچنان آن را یک تهدید وجودی تلقی نمایند.

بازگشت به دوره چینگ

برای درک جایگاهی که چین احتمال دارد در آینده بدان برسد بررسی الگویی قدیمی که زیر بنای سیاست خارجی‌اش می‌باشد ارزشمند است. سلسله چینگ که از ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۲ بر چین حکومت می‌کرد به منظور مقابله با قدرت‌های امپریالیستی قرن نوزدهم، با استادی دو شعار را سر لوحه کار خود قرار داد که چگونگی مواجه شدن با چالشهای غربی را توضیح می‌داد: ۱- فوگوچیانگ بینگ به معنای «کشور ثروتمند و ارتش قدرتمند» و ۲- منش (اصالت) چینی، روش غربی. ایده‌هایی که در پس این عبارات هستند از موقعی که برای نخستین بار در اواخر دوران امپراتوری چینگ ابداع و بارز شدند در طول یکصد و پنجاه سال ثابت مانده اند.

شعار نخستین یعنی کشور ثروتمند، ارتش قدرتمند از دل یک خطابه مشهور متعلق به دو هزار سال پیش مربوط به دوران دولتهای جنگ سالار چین استخراج شد. این شعار عصاره جاه طلبی‌های مادی ماندگار کشور و نیاز کشور به کسب قدرت از طریق نظامی نمودن امنیت و رفاه ملی بود. در قرن بیستم، سایر قدرت‌های بزرگ خواه به دلیل شکست در جنگ (مثل ژاپن و آلمان) و خواه به دلیل افول امپراتوری (مثل بریتانیای کبیر که از قدرتی بزرگ در اوایل قرن بیستم به قدرتی متوسط در پایان آن قرن تبدیل شد) تلاش به منظور کسب قدرت نظامی را از اولویت‌های خود خارج نمودند، اما چین این کار را نکرده است. شعار دوم این نکته را یادآور می‌شود که یک کشور غیر غربی قادر است بعضی از مفاهیم مدرن غربی (نظیر انواع خاصی از فناوریهای نظامی، قانون اساسی و اصلاحات قانونی) را بدون آنکه اصالت فرهنگی خود را فدا نماید، بدست آورد. در سال ۱۸۶۵ مقامات دولت چینگ افتتاح نخستین زرادخانه جیانگبنان در شانگهای را با مد نظر قرار دادن شعار فوق مورد بحث قرار دادند. بسیاری از جوامع غیر غربی دیدگاههای مشابهی را پذیرفتند. مثلاً ژاپن کشوری که در قرن بیستم به سرعت مدرن شد به رقابت با کشورهای غربی پرداخت اما هویت متمایز خود را حفظ نمود. آن‌ها می‌خواستند بدون آنکه «غربی» شوند به پیشرفت مادی و ارتقاء صلاحیت دولت دست یابند.

عمر سلسله چینگ به پایان رسید اما بحث و مباحثه در خصوص نحوه دستیابی به این دو هدف ملی پایان نیافت. حزب کمونیست چین نیز همیشه بر این باور بوده است که چین قدرتمند به لحاظ نظامی و امن به لحاظ اقتصادی از جمله اهداف مهم و حیاتی‌اش می‌باشند. در دهه ۱۹۹۰ حزب کمونیست چین به این می‌اندیشید که آیا باید از مدل کشور سنگاپور پیروی نماید: یعنی کشوری که همزمان با راه اندازی یک حکومت با ثبات، برقراری تعادل بین اجماع و اجبار و پایبندی آشکار به آنچه رهبرش لی کو آن یو «ارزشهای آسیایی» می‌نامید یعنی احترام به قدرت (دولت) و جامعه (جامعه گرایی)، تحسین جهانی را بدست آورد.

آرمانهای دوگانه‌ای که این شعارها به دنبالش بودند هنوز نیز هویدا و آشکار هستند. مدتهاست که چین بدنبال آن بوده که کشوری ثروتمند و قدرتمند شود اما در حال حاضر توانسته است به این هدف نزدیک شود. رتبه چین اکنون دومین قدرت نظامی و دومین قدرت اقتصادی جهان است. همزمان که تاکید می‌کنیم چین به قدرتی بزرگ تبدیل شده است باید تاکید کنیم که این عظمت با تاکید بر منابع بومی چین شکل گرفته است. حداقل از دهه ۱۹۸۰ حزب کمونیست چین نسخه‌ای مدرن شده و اقتدارگرایانه از فرهنگ کنفوسیوسی را استنباط نموده که بر اهمیت «هماهنگی» در حوزه عمومی تاکید می‌کند، خصیصه‌ای که با تغییر ناگهانی سیاستهای دولت مائو از ۱۹۴۹ تا مرگ او در ۱۹۷۶ در تضاد است. در دوره شی جین پنگ منابع قابل توجهی نثار نوآوری‌هایی چون پروژه قانون کنفوسیوس شده است که در سال ۲۰۲۳ با چکیده‌نویسی بیش از دویست میلیون متن ارزشمند از سنت‌های فرهنگی چین به نقطه عطفی بیست‌ساله رسیده است.

هدف اصلی از مطرح نمودن شعار کشور ثروتمند، ارتش قدرتمند، سیاست چین در سال‌ها و دهه‌های آینده را توضیح خواهد داد. اما برای پکن دستیابی به این هدف دشوار خواهد بود، زیرا بر خلاف دوران امپراتوری چین در قرن نوزدهم، در قرن بیست و یکم صحبت از قدرت نظامی می‌تواند دستیابی به رفاه را با خطر مواجه سازد. چرا؟ چون قطعاً چین یک امپراتوری از نوع قدیم نیست (که خودکفا باشد) بلکه رشد امروز آن درگرو گسترش زنجیره‌های تامین، سرمایه‌گذاری‌هایش در سایر کشورها و نیز تلاش بی‌وقفه‌اش برای جای گیری و ریشه دواندن در بازارهای جدید است. چنانچه چین خود را درگیر اقدامات نظامی وحشت آفرین نماید جاه طلبی‌ها و آمال اقتصادی‌اش می‌تواند به آسانی تباه گردند. ماجراجویی‌های غیر قانونی بویژه در پی ادعاهای ارضی در تایوان، دریای چین جنوبی و نیز اختلافات مرزی با هندوستان می‌تواند شرکای بالقوه و بالفعل چین را با این سوال مواجه سازد که آیا چین واقعاً قابل اعتماد است؟

چین احتمال دارد رویکردش نسبت به جهان تقابلی‌تر شود زیرا توسل به عقلانیت اقتصادی نمی‌تواند ملی گراهای درون حزب کمونیست یا فعال در رسانه‌های اجتماعی را که خواهان اظهار وجود کشورشان در صحنه بین المللی هستند متقاعد نماید. اما چنانچه چین برای تغییر دادن جغرافیای منطقه‌ای خود به زور متوسل شود نگاه دیگران نسبت به خود را عوض خواهد کرد. چین ممکن است استدلال نماید که جاه طلبی‌هایش محدودند و تایوان یا دریای جنوبی چین در سیاست عمومی آن کشور مبنی برعدم تقابل با سایر کشورها مواردی استثنایی هستند. اما همسایگان به این کشور که می‌خواهد مرزهایش را مشخص سازد ولی هیچ محدودیتی را در مورد قدرت خود تحمل نمی‌کند، به سختی اعتماد خواهند کرد. چین منزوی نخواهد شد بلکه برای ایجاد اعتماد و تشویق سایر دولت‌ها به پذیرش هنجارهایی که در صدد تعریف جهان هستند تلاش خواهد کرد: هنجارهایی نظیر قدرت نا محدود دولت و تبعیت حقوق و آزادیهای مدنی از اهداف اقتصادی و توسعه.

موقعیت‌های دشوار

اگر چین به دنبال شروع جنگ با تایوان باشد تلاش خواهد کرد تا نقشه راه بهتری را ترسیم نماید. انگیزه شروع چنین جنگی در چین ناشی از یک سیاست هویتی (هویت یکسان مردم دو کشور) است که تحت الشعاع عقلانیت اقتصادی و سایر ملاحظات استراتژیک قرار نمی‌گیرد. با این وجود چنین جنگی برای همه طرف‌ها سناریویی باخت- باخت است.

هرچند تصرف خشونت‌آمیز تایوان امری است دشوار اما چین قادر به انجامش می‌باشد. اما عواقب بعدی چنین تجاوزی برای پکن عمیقاً زیان بار خواهد بود. استفاده از نیروهای نظامی و هزینه‌های انسانی و اقتصادی توسل به زور و خشونت، کلیه کشورهای آسیایی را نسبت به نیات چین در مورد راههای دریایی منطقه‌ای نگران و ترسان نموده و بسیاری از آن‌ها به دنبال اتخاذ تدابیر امنیتی رفته و فرصت‌هایی که برای تقویت همگرایی بیشتر در منطقه وجود دارد از دست خواهند رفت. کشورهای آسیایی نگران خواهند شد که چین هم ممکن است به این نتیجه برسد که بعضی از کشورها نسبت به کشورهای دیگر از حق حاکمیت بیشتری برخوردارند و اقدامات داخلی و ترجیحات کشورهای همسایه می‌تواند تا حدودی نقض حاکمیت یک کشور را موجه سازد. (مثلاً خرید تسلیحات توسط اکراین و نیز اقدام آن کشور برای پیوستن به ناتو، سبب شد که روسیه احساس خطر کرده، به آن کشور تجاوز نماید). مقامات چینی احتمالاً مقایسه اقدامات خودشان با اقدامات روسیه در اکراین یا تجاوز امریکا به عراق را قبول نخواهند کرد اما برای تصمیم گیران در کشورهای آسیای جنوب شرقی اعتماد به پکن مشکل خواهد بود.

حتی اگر تصرف تایوان به درگیری منطقه‌ای گسترده‌تری هم تبدیل نشود هر تعداد از بازیگران اقتصادی قدرتمند شمال جهانی (کشورهای دارای اقتصاد قوی) ممکن است تحریم‌هایی را وضع نمایند که به چین و به شکل گسترده‌تری به آسیا آسیب خواهد زد. اجبار ایدئولوژیک پکن یا «آموزش مجدد» مردم جزیره فتح شده (تایوان) در حکومتی شبیه آنچه در تبت یا سین کیانگ حاکم است سبب نابودی اقتصاد پیشرفته و صادرات محور تایوان خواهد شد اقتصادی که عمیقاً به تعاملات اقتصادی با جهان وابسته است.

تصرف تایوان همچنین ضربه بزرگی به قدرت نرم چین خواهد زد. در آسیا این قصه رواج خواهد یافت که پکن هرگز قادر نبود به شکلی مسالمت‌آمیز هموطنان خود را برای پیوستن به چین بزرگتر متقاعد سازد. کشوری که نمی‌تواند مردم یک سرزمین را که به لحاظ فرهنگی شبیه هم هستند برای پیوستن به خود متقاعد نماید آیا برای متقاعد ساختن دیگران در خصوص آنکه تحت تعالیم حزب کمونیست چین به گونه‌ای معنادار جامعه‌ای با سرنوشت مشترک خواهند آفرید، تلاش خواهد کرد؟ در این منطقه کشورهای آسیای شرقی و آسیای جنوب شرقی سرمایه‌های خود را به جای مصرف، صرف تقویت ارتشهای خود خواهند نمود و به دنبال آن خواهند رفت که زنجیره تامین خود را از چین جدا سازند.

چین پس از حمله و تصرف تایوان به شدت منزوی خواهد شد. تحریم‌های کشورهای ثروتمند اقتصاد چین را در میان مدت و دراز مدت به هم خواهد ریخت. روسیه پس ار تهاجم تمام عیار خود به اکراین در سال ۲۰۲۲ به منظور محدود ساختن زیانهای ناشی از تحریم ها، به چین روی آورد اما چین کشوری خیرخواه مشابه خودش (که به روسیه کمک کرد) که زنجیره‌های تامین یا بازارهای جدید و پرسود برایش مهیا نماید یا حتی دسترسی کامل خود را هم به کشورهای جنوب جهانی حفظ نماید، نخواهد داشت. کشورهایی که در شرایط جنگی قرار دارند و به این دلیل بخشی از ارتباطات خود با جهان را از دست می‌دهند (مانند وضعیت روسیه پس از حمله به اکراین) اغلب از تورم بالا رنج می‌برند. سیاست گزاران چینی که در دهه ۱۹۹۰ از روسیه پس از فروپاشی شوروی دیدار کردند، «شوک درمانی» را رد کردند زیرا به خاطر آوردند که تورم بالا در دولت ملی گرای سابق چین (دولت قبل از حاکمیت کمونیست‌ها) به پیروزی و ایجاد یک رژیم کمونیستی در سال ۱۹۴۹ کمک کرده بود. در دهه ۱۹۸۰ حتی تورم متوسط بیست تا سی درصدی منجر به تظاهرات گسترده‌ای شد که اعتراضات سیاسی را شعله‌ور ساخت و سر انجام در ژوئن ۱۹۸۹ به شکلی خونین در میدان تیان آن من پایان یافت. چنانچه پکن به تایوان حمله نماید با خطر دوره دیگری از تورم ویرانگر مواجه خواهد شد و اثرات مشابهی بر ثبات اجتماعی آن کشور خواهد گذاشت.

چین ادعای خود نسبت به تایوان را کنار نخواهد گذاشت و پیام شی جین پنگ در آستانه سال ۲۰۲۵ بیانگر آن است که هیچکس نمی‌تواند روند تاریخی وحدت ملی چین را متوقف سازد. اما کنترل تبلیغات و رسانه‌ها توسط حزب کمونیست چین بدان معنی است که چین می‌تواند به آسانی تلاش برای اتحاد را از اولویت خارج سازد. نقش خارج ساختن موضوع الحاق تایوان از دستور کار دولت چین مزایایی فوق العاده برایش خواهد داشت. تایوان در نظر شهروندان چین با اهمیت و مهم است اما مردم چین بیشتر به مسائل روزمره نظیر ثبات اقتصاد و مشاغل اهمیت می‌دهند. شی جین پنگ نیروهایی را در سرزمین اصلی چین ایجاد کرده و لفاظی‌های خود نسبت به تایوان را افزایش داده است. چنانچه چین از لفاظی‌ها و اقدامات خود نسبت به تایوان و ادعاهایش نسبت به چین جنوبی بکاهد احترام نسبت به جایگاه و موضعش در منطقه را تقویت کرده و این موضوع که مسائل تایوان در یک برهه زمانی قابل حل است را آشکار خواهد ساخت. کاهش سطح تنش چین و تایوان تا حدودی کمک خواهد کرد که نگرانی‌ها در خصوص نیات چین از بین برود.

تغییر نسل

در دوره شی جین پنگ، کنترل چین بر شهروندانش خودکامانه تر، رفتارش با همسایگان خصمانه‌تر و تمایلش برای به چالش کشیدن اقتدار و برتری امریکا آشکارتر شده است. نسل بعدی رهبران چین ممکن است کشورشان را به راه دیگری ببرند. در بیست سال آینده، مقامات حزب کمونیست چین که در حال حاضر چهل‌ساله هستند بخش زیادی از کادر رهبری چین را تشکیل خواهند داد. شی جین پنگ هنوز قادر خواهد بود در راس کار باشد اما سن او به نود سال رسیده و احتمالاً نخستین رهبر چین خواهد بود که نوجوانی‌اش را در دوره انقلاب فرهنگی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ گذرانیده و تجربه و میل دائم او به نظم بخشی امور محصول این دوره می‌باشد. اما سایر رهبران ارشد کسانی خواهند بود که در دهه ۱۹۹۰ و دهه اول قرن بیست و یکم متولد و بزرگ شده‌اند و این دسته از رهبران کسانی‌اند که در دوره جوانی آن‌ها رادیو و تلویزیون و مطبوعات آزادتر نسبت به شرایط فعلی بوده، روزنامه نگاری متهورانه گاهی امکانپذیر بوده و مباحثات واقعی در خصوص نحوه اصلاح نظام سیاسی کشور صورت می‌گرفت. کسانی که در اوایل قرن بیست و یکم به بلوغ رسیده‌اند در رسانه‌های چین یک دهه بحث نسبتاً آزاد را تجربه کردند، چیزی که بعداً سرکوب و از بین رفت.

همانطوریکه رهبران عالی رتبه فعلی چین تربیت شده دوران انقلاب فرهنگی هستند تجارب و خاطرات دوران رسانه و مطبوعات آزاد در شخصیت رهبران آینده این کشور موثر و قدرتمند خواهند بود. (این تجارب و خاطرات نه فقط در رهبران بلند پایه حزب کمونیست بلکه در شخصیت‌های تجاری، رسانه ها، سازمان‌های شبه دولتی مانند فدراسیون اتحادیه‌های کارگری سراسر چین که نقش جامعه مدنی را ایفا می‌کنند هم قدرتمند خواهد بود). بسیاری از این افراد به معنای مصطلح عبارت در کشورهای غربی، لیبرال نخواهند بود

اگرجهان منتظر است که امریکا دوستانِ بیشتری در رهبری چین حضور یابند، انتظاری بیهوده است. اما بعضی از همین رهبران طرفدار امریکا احتمالاً از آنچه در ملاء عام اظهار می‌کنند دارای ذهن بازتری می‌باشند. در واقع، در فضای خصوصی بسیاری از افراد شاغل در تجارت، رسانه‌ها و اتاق‌های فکر از فضای حاکم بر چین ناامید و دلسرد هستند. ایندسته از افراد هر چند مثل بزرگان خود نسبت به امریکا محتاط هستند اما احتمالاً علاقه‌ای به روسیه نیز ندارند چون روسیه هیچ فرصت اقتصادی قابل ملاحظه‌ای در اختیارشان نمی‌گذارد. پدر شی جین پنگ به دلیل نفوذ سیاسی و فرهنگی روسیه بر انقلاب کشورش که سبب شد کمونیست‌ها به قدرت برسند، عاشق روسیه بود و بسیاری از شهروندان چین اکنون نیز چون روسیه را ضد غرب می‌دانند، آن کشور را تحمل می‌کنند اما عموم مردم چین رابطه قدرتمندی با روسیه ندارند. بر اساس یک نظرسنجی انجام شده در سال ۲۰۲۴ در حالیکه حدود یکصد و بیست هزار نفر از مردم چین زبان روسی می‌آموزند، سیصد میلیون نفر چینی به آموختن انگلیسی اشتغال دارند.

انتقال قدرت به نسل پس از دهه ۱۹۹۰ می‌تواند به تصمیم گیران این شجاعت را بدهد که تصدیق نمایند کاستن اختیارات دولت ارزشمند است. ضرورتی ندارد که چین در دهه‌های آتی اهداف خود را تغییر دهد: چین هنوز می‌خواهد که قدرتی جهانی با ارتشی قدرتمند باشد و جهان را با استفاده از عبارات جامعه گرا و اقتدارگرا توصیف نماید، اصطلاحاتی که مورد پسند حزب کمونیست است. اما رهبران آینده چین احتمال دارد تعدیل اقتدارگرایی کشورشان را که موجب قدرتمندتر شدنش می‌شود ارزشمندتر بیابند. تلاش‌های پکن در جهت افزایش نفوذ خود به دلیل زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، فقدان شفافیت وعدم تیزبینی در دیپلماسی بین المللی‌اش آسیب دیده است. در مقابل کشورهایی چون هندوستان، قطر، ترکیه و امارات متحده عربی کوشیده‌اند حتی در اوقاتی که سیاست داخلی آن‌ها در مسیری لیبرال و آزاد حرکت نمی‌کند نیز خود را در صحنه بین المللی بازیگرانی همکار و همیار دیگر کشورها معرفی نمایند. این کشورها غالباً اهدافی غیر همسو با کشورهای غربی را دنبال کرده‌اند مثل هندوستان که از روسیه نفت و تسلیحات خریداری کرده است و با تقویت این تصور که به دنبال تغییر دادن شکل نظام جهانی نمی‌باشند، نفوذ خود را افزایش داده اند.

رهبران آینده چین بصورت تمام و کمال دلتنگ سالهای اواخر دهه ۱۹۹۰ خواهند شد زیرا در آن سال‌ها بود که پس از فاجعه میدان تیان آن من، چین توانست تصویری مطلوب‌تر و جهانی از خود به نمایش گذارد. چین تحت زعامت رهبران آینده خود هم به دنبال رفاه و قدرت خواهد بود اما این نسل از رهبران پذیرفته‌اند که بهترین روش رسیدن به رفاه و قدرت بازکردن نسبی درهای کشور بر روی جهان است. حتی با وجودی که انکار می‌کنند که آرزومند تبدیل به چیزی مثل غرب هستند اما مشتاق بوده‌اند اذعان نمایند که هویت چینی همیشه کثرت گرا و در سطح جهان از نفوذ زیادی برخوردار بوده است. در سطح داخل کشور نیز پذیرفته‌اند که یک نظام کنترل‌گر تمامیت خواه هرگز بقایش تضمینی ندارد. برای نمونه می‌توان به آلمان شرقی نگریست. انواع کنترل ها، سیستم نظارتی و سانسور که اکنون در چین رو به افزایش است، توسط رهبران آینده کشور به امید ایجاد هماهنگی، ثبات اجتماعی بیشتر و نیز جذابیت بیشتر برای جهانیان کاهش خواهد یافت. یک چین میانه روتر اما همچنان خودکامه و اقتدارگرا، آن کشور دموکراتیک کثرت گرایی نیست که زمانی سیاستمداران غربی نظیر بیل کلینتون و شخصیت‌های ارشد حزب کمونیست چین در ادوار سابق مثل لی روی و ژائو زیانگ از اعضای دفتر سیاسی آرزویش را داشتند. اما ایجاد یک چین دموکراتیک کثرت گرا ولی همچنان اقتدارگرا در میان مدت واقع بینانه خواهد بود. این کشور به بسیاری از کشورهای جهان احتمالاً شباهت خواهد داشت زیرا اینگونه به نظر می‌رسد که در سیاست جهانی حرکت به سمت اقتدارگرایی تا دهه ۲۰۳۰ و پس از آن تداوم یابد و احتمالاً تا آن زمان بسیاری از کشورهای غربی نیز بی‌اعتنا به بقیه کشورهای جهان در درون کشور خود سیاست غیر لیبرال‌تری اتخاذ کرده و آزادیهای شخصی و جنبش مردمی را محدود خواهند نمود. تعداد معدودی از کشورها از جمله ایالات متحده برای پیشبرد یک کمپین جهانی لیبرال دموکراسی در سالهای آتی تعجیل نخواهند کرد. در چنین محیطی، کشور چین تحت رهبری حکومتی کمتر کنترل‌گر قادر است به خوبی با نظام بین المللی آینده سازگارانه‌تر تعامل نماید چون نظام جهانی غیر لیبرال‌تر به چین اجازه خواهد داد تا در مناطقی که بتواند، هم نفوذ جهانی خود را گسترش دهد و هم در معرض حملات نظام‌های لیبرال قرار نگیرد.

داستانی برای روایت

با توجه به سناریوی بالا، چین باید بکوشد تردیدهای جهانی نسبت به نیات خود را رفع نماید. بر اساس نتیجه نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو (Pew) که در سال ۲۰۲۳ انجام شده است، برغم کلیه نگرانی‌هایی که در خصوص دخالت‌های امریکا در سایر کشورها وجود دارد، اما برداشتهای جهانی نسبت به عملکرد امریکا مطلوب‌تر از چین است. در دوران جنگ سرد امریکا موفق شد نسبت به اتحاد جماهیر شوروی تصویر متقاعد کننده‌ای از خود به عنوان رهبر نظم جهانی لیبرال به نمایش بگذارد. چین هم اگر بخواهد قدرت جهانی و برتری سیاسی و اقتصادی خود را استحکام بخشد، لازم است با تردستی کاری مشابه انجام دهد که جاذبه امریکا در دوره جنگ سرد را تداعی نماید. چین کشوری است که می‌خواهد جهان بویژه کشورهای جنوب جهانی به او به عنوان کشوری قوی از لحاظ اقتصادی و قدرتمند از لحاظ نظامی بنگرند، کشوری که ریشه در هویت و اصالت فرهنگی خاص خود (چینی) دارد و بعلاوه در پی آن است که از سوی سایر کشورها که در شرایط دشوار بدنبال رفاه هستند به عنوان الگو تلقی شود.

برای دستیابی به اهداف فوق، ضرورتی ندارد که کلیه پیام‌های ایدئولوژیک چین در سایر جوامع و فرهنگ‌ها قابل درک باشد. اغلب گفته می‌شود ایالات متحده روایتی از خود ارائه می‌دهد که در ورای مرزهایش طنین‌انداز می‌شود و به کمک آن روایت، قدرت نرم امریکا ایجاد می‌شود اما واقع امر آن است که ایالات متحده امریکا تعبیری بسیار ویژه از خود را در خارج از کشورش عرضه نمی‌دارد. بسیاری از جنبه‌های زندگی امریکا (مثلاً دیدگاه بسیاری از امریکائی‌ها مبنی بر اینکه آزادی و حق حمل سلاح تفکیک ناپذیرند) در بیرون از امریکا انعکاس و طنینی ندارد. به همین سیاق بحث‌های داخلی چین نیز مانند اینکه آیا در شکست چین از ژاپن در جنگ دوم جهانی ملی گراها تقصیر بیشتری داشتند یا کمونیست ها، جذابیتی برای خارجی‌ها ندارند. با این وجود چین می‌تواند دیدگاهی جذاب از خود به جهان عرضه نماید.
چنین پیشینه جذابی در چین وجود دارد. در گذشته‌ای نه چندان دور، چین مدرن یک ایدئولوژی جهانی عرضه کرده است: مائوئیسم. اغلب تاثیرگذاری این تفکر در نیم قرن پیش فراموش می‌شود. در هند، پرو و در خیابانهای پاریس گروههای شورشی مختلفی که تحت نام مائو و ایدئولوژی قدرتمند مائوئیسم فعالیت می‌کردند به مجازات‌های متفاوتی محکوم شدند. بسیاری از ویژگیهای فکری مائوئیسم به واقعیت‌های چین در مورد انقلاب‌های دهقانی و نیز جستجوی راه حل‌های سیاسی در دوران پس از سلسه چینگ مربوط بود. مائوئیسم با شرایط دهه ۱۹۶۰ که کشورهای ثروتمند و در حال توسعه انفجار انقلابها علیه سیستم خود را تجربه می‌کردند مطابقت داشت. رویای شورش جوانان علیه یک نظام فرتوت و متحجر و آینده انقلابی که لنگرگاهش روستاها بوده‌اند رویایی نیست که مردم خارج از چین برای رسیدن به اهدافشان نیاز دارند.

البته چین در دهه‌های آینده یک فرقه انقلابی خشن را به سایر کشورها اعزام نخواهد کرد بلکه خواهد کوشید با ارائه روایتی قابل قبول در دهه پر تلاطم ۲۰۳۰ که دموکراسی تکثرگرای لیبرال احتمالاً به سلیقه اقلیت تبدیل شده است کسب موفقیت نماید. تا آن زمان اکثر رژیم‌های سیاسی دنیا، دموکراسی‌های ترکیبی غیر لیبرال تا نظامی اقتداگرا را در بر خواهد گرفت. چین به عنوان دولتی با ثبات، از نظر اقتصادی مولد و از نظر فناوری مبتکر و خلاق می‌تواند برای نخبگان و عموم مردم سایر کشورها یاور و حتی الهام بخش باشد. چین پیش از این نیز چنین بود. بطور مثال به همان اندازه که بسیاری از هندی‌ها به نیات و مقاصد چین بی‌اعتماد هستند بسیاری از فعالان اقتصادی و سیاسی هندوستان نیز به شکلی فزاینده تحسین علنی خود را از نظام چین و دستاوردهای غیر قابل انکارش ابراز می‌دارند. چین برای عرضه و ارائه الگو و جهان بینی خود می‌تواند از ایده‌های کنفوسیوسی نظیر این عقیده که ارزش‌های جمعی از ارزشهای فردی شایسته‌تر و شایان توجه بیشتر هستند استفاده نماید. چین می‌تواند از رفاه گرایی اقتدارگرا یعنی سیاستی که حکومت‌ها کنترل بالا به پایین را با هزینه‌های اجتماعی قابل توجه برای تامین کالاهای عمومی و کاهش نابرابری ترکیب می‌نمایند، دفاع نماید. (با انجام این کار، چین نقایص برجسته و موثر سرمایه داری لیبرال بازار آزاد را نمایان می‌سازد). گونه‌هایی از این سیاست قبلاً در ایالات متحده امریکا، اروپا و امریکای لاتین طی دهه‌های گذشته طرفدارانی جذب کرده بود زیرا فردگرایی لیبرال به شکلی فزاینده زیر سوال رفته بود. چین با آنچه در پکن به عنوان جامعه‌ای مرفه و پایدار عرضه می‌دارد می‌تواند پاریس و نیویورک را پشت سرگذارد.

چین می‌تواند با عطف توجه خود به موضوعی کلیدی نظیر انرژی سبز، درحالیکه امریکا به این نوع انرژی بی‌اعتنا شده است، نقشی پیشرو ایفا کرده و بر جذبه جهانی خود بیافزاید. چین می‌تواند در بیست سال آینده با تداوم صادرات خودروی برقی و قطعات لازم برای تولید انرژی سبز جهت دسترسی بیشتر مردم به آن و تغییر سریع به سمت منابع پاکتر تولید انرژی در داخل کشورش، استراتژی کنونی‌اش یعنی تبدیل شدن به بازیگری مسلط در عرصه بین المللی را تسهیل نماید. چین می‌تواند با ارائه و دسترس‌پذیر نمودن کالاهای عمومی بین ارزش کار جمعی که در «رفاه گرایی اقتدارگرا» متجلی و به ظهور می‌رسد با امور اخلاقی انتقال انرژی پیوند برقرار نماید. اگر غربی‌ها دچار اختلاف شده و اروپایی‌های علاقه‌مند به فناوریهای سبز از امریکای علاقه‌مند به سوخت‌های فسیلی راه خود را جدا کنند چین مشارکت عملی در حوزه انرژی پاک با اروپائی‌ها را آسان‌تر خواهد دید. همچنین چین برای کشورهای در حال رشد و کشورهای تشنه انرژی در سایر بخشهای جهان بویژه کشورهایی که در برابر تغییرات آب و هوایی آسیب‌پذیر هستند هم الگو و هم تامین کننده خواهد بود. بعلاوه سخن گفتن از نیاز مردم در کشورهای پهناور که به شکلی فزاینده در معرض آسیب‌های زیست محیطی هستند مثل اندونزی، نیجریه و پاکستان که تقاضای مصرف جمعیت زیاد آن‌ها رو به فزونی دارد، خیلی آسانتر از خطاب قرار دادن کشورهای لیبرال غربی خواهد بود. چین می‌تواند پیشنهادات خود در ارائه انرژی سبز را هم به عنوان ضرورت عملی و هم به عنوان دادگستری و عدالت مطرح سازد زیرا ارائه چنین پیشنهاداتی توسط کشورهای غربی که خود اصولاً مسئول ایجاد این بحران هستند نمی‌تواند صورت پذیرد.

اما چین به منظور آنکه خود را ناجی معرفی نماید باید جامعه‌ای بسازد که حداقل به صورتی کلی از ثبات و رفاه برخوردار، ارتش بزرگ آن توانمند اما به ندرت از پادگانها یا بنادر فاصله بگیرد. در این صورت چین می‌تواند مدعی باشد که کشورش دارای سیستمی منحصر به فرد از تفکر و استراتژی سیاسی و اقتصادی با اصالت چینی (ژونگتی) است که سایر کشورها می‌توانند آن را اقتباس نمایند و چون چین با این روایت جایگاه خود را در رتبه قدرتهای متوسط تعریف می‌کند، غرب مخالفت با آن را مشکل می‌یابد.

چنانچه چین گرایش به سمت جداسازی فناوری از تجارت را ادامه دهد با حفظ استقلال قابل توجه خود از امریکا، می‌تواند تا دهه ۲۰۳۰ بصورت قطب فناوریهای جدید ظاهر گردد. در این صورت احتمالاً تعداد کمتری از جوانان چینی در غرب تحصیل خواهند کرد و تعداد غربی‌هایی هم که در چین تحصیل می‌کنند کاهش خواهد یافت. چین و امریکا ممکن است از هم دورتر شوند زیرا در طول زمان اکولوژی فناوری آن‌ها خیلی بیشتر از هم متمایز خواهد شد.

اما حتی اگر توسعه علمی چین در حوزه‌هایی چون هوش مصنوعی متمایزتر از کشورهای غربی شود باز هم توسعه دهندگان فناوری و کار آفرینان خواهان مشارکت در هر دو حوزه (فناوری و تجارت) خواهند بود. تا دهه ۲۰۳۰ احتمالاً هنجارهای فنی در خاورمیانه، آسیای جنوب شرقی و امریکای جنوبی بهم برخورده، رقابت خواهند کرد و بعضی اوقات نیز با تشکیل فرهنگ فنی ترکیبی عناصری از چین و غرب را با هم خواهند آمیخت. چین به دنبال آن خواهد بود که افراد هر چه بیشتری را در مدار فناوری خود وارد نماید و دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی چین میزبان تعداد زیادی از دانشجویان و محققین کشورهای جنوب شرقی آسیا و ماورای آن خواهند بود. احتمالاً بعضی از نوآورانه‌ترین آثار علمی بخوبی در کشورهای ثالث حادث می‌شود یعنی کشورهایی که محققان و کارآفرینان برای ترکیب و تطبیق آنچه آموخته‌اند آزاد هستند. جداسازی که تحقیق و توسعه را به حوزه‌های مجزا و جداگانه سوق می‌دهد برای پایگاههای علمی غربی و چینی بد است اما ممکن است این جداسازی راز پیشرفت چندین قدرت متوسط در حال ظهور باشد.

چین در گوی شیشه‌ای

در بیست سال آینده چین نسبت به حال حاضر می‌تواند بازیگر سیاسی بسیار متفاوتی باشد. چین می‌تواند استبداد خود را تعدیل کرده، نیروی نظامی داشته باشد اما از آن استفاده نکند و از طریق پیوند فنی و تجاری اش، هم محدود و هم توانمند شود. این چین هنوز هم هنجارهایش با جهان لیبرال که در حال کوچک شدن است، متفاوت خواهد بود و توانمندیهایش بدون تردید هنوز هم همسایگان و رقبایش را عصبانی خواهد کرد. اما کشورهای غربی، چین با این ویژگی‌ها را قابل مدیریت می‌دانند و همچنین آن را یک رقیب سیاسی مهم تلقی می‌نمایند.

برای دستیابی به این نقطه، چین باید تغییر نماید و سایر کشورها را متقاعد سازد که به دنبال آن نیست که مسائل و مشکلات را از طریق رویارویی و تقابل خواه با ابزارهای نظامی متعارف یا استفاده از فناوریهای سایبری حل و فصل نماید. همچنین چین باید تمایلش به ایراد سخنان شیرین در مورد جایگاهش در نظم جهانی کنونی از یک طرف و تاکتیک‌های تجاری و نظامی خشن و سخت گیرانه‌اش در آن زمان که کشورها همسو با او نمی‌باشند را تغییر دهد. این لفاظی‌ها در محیط بسته رسانه‌ای داخل کشور چین نتیجه می‌دهد اما در سطح جهانی حتی در کشورهایی که به همراهی با جهان بینی چین تظاهر می‌نمایند، جاذبه‌ای ندارد.

تغییرات در چین طی بیست سال آینده اجتناب ناپذیر است اما عوامل خارجی در شکل گیری این تغییرات احتمالاً نقشی ثانویه خواهند داشت و تغییر روندها و عقاید که در بلند مدت در داخل کشور چین صورت گرفته، ماهیت آینده چین را معلوم خواهد ساخت. تغییر عقاید و روندها در داخل کشور چین از نیاز کشور به مراقبت از جمعیت سالمندتر و بیمارتر، بالغ شدن نسلی که با این باور که امریکا دشمن اصلی چین است همراه نیست و ایجاد مشاغل با ثبات که مقادیر بیشتری تولید کنند و از این طریق کاهش تعداد نیروهای آماده کار را جبران نمایند، شامل می‌شوند. رفع و حل رکود فعلی اشتغال حرفه‌ای طبقه متوسط داخل چین فقط با راه حلهای بلند مدت امکانپذیرست و تلاش بیشتر چین برای تبدیل شدن به بازیگری قابل اعتماد و همیار در اقتصاد جهانی از جمله این راه حل‌ها می‌باشد.

چین و امریکا باید به این موضوع توجه داشته باشند که تا اواسط قرن بیست و یکم کشورهای جنوب جهانی به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فناوری بازیگرانی مستقل خواهند بود و مهره شطرنج بازی دیگران نخواهند بود و احتمالاً بیشتر کشورهای جهان ارزیابی‌های منفی غرب از چین را وحی منزل تلقی نخواهند کرد. اکثر کشورهای غیرغربی قدرت اقتصادی، بازارعظیم و ظرفیت نوآوری چین در تولید انرژی سبز و هوش مصنوعی را مفید به حال خود خواهند دید. اما چرخش چین به سمت امور نظامی و اقتصاد مرکانتلیستی به شرکای چین هشدار می‌دهد که نباید به پکن وابسته شوند. نسخه‌ای که قرار است برای همراهی و زندگی چین با جهان از جمله جنوب جهانی پیچیده شود ضرورتی ندارد که دموکراتیک یا لیبرال باشد. اما این نسخه باید بگونه‌ای تهیه شود که چین اشتباهش را بپذیرد، شفاف‌تر عمل کند و این نکته را بفهمد که هرگونه استفاده از نیروی نظامی یا سایر قوای قهریه (شامل فضای مجازی) به اعتماد در روابط بین الملل آسیب می‌زند. چین ممکن است در رسیدن به اهداف و آرمانهای دوگانه دوره چینگ یعنی دستیابی به قدرت سیاسی و اقتصادی همراه با حفظ اصالت چینی خود موفق شود اما چنانچه دست به آتش افروزیهای بزرگ نظامی در آسیا بزند، در نیل به اهداف مذکور موفق نخواهد بود. مادامیکه بتوان با اسناد قابل قبول ادعا کرد که چین یک تهدید نظامی است، پکن بهانه‌ای در اختیار غربی‌ها خواهد گذاشت که علیه او استفاده نمایند.

اما چین با اتخاذ موضعی که کمتر تقابل گرایانه و نظامی گرایانه باشد دو راهی‌های خطرناکتری برای حل و فصل مشکل در برابر غرب قرار خواهد داد. بعضی از کشورهای غربی احتمالاً سبک چینی رفاه گرایی اقتدارگرا را جذاب خواهند یافت. لذا سیاست گزاران و متفکران غربی مجبور خواهند بود مشخص سازند آیا کشور قدرتمندی که یک چالش ژئواکونومیک و ایدئولوژیک است اما به لحاظ نظامی تنش تلقی نمی‌شود خطری وجودی است یا خیر.

بحث و گفتگو درباره کشور چین که به نظر می‌رسد خالق نظم صلح‌آمیز دهه ۲۰۴۰ باشد، بسیار سخت‌تر از اکنون خواهد بود که چین فعلی را تجسم تقابل و رویارویی معرفی می‌نماید. اینکه چین قادر خواهد بود این مسیر را بپیماید نامشخص است. اما در طول قرن گذشته حداقل مسیر قابل اعتماد برای پیش بینی اینکه در بیست سال آینده چین چگونه خواهد بود همیشه اینگونه بوده است که با توجه به جایگاه فعلی (چین) بصورت خطی نتیجه گیری نمائیم.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=18086
  • نویسنده : رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی)
  • 17 بازدید

نوشته ‎های مشابه

25فروردین
عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی)
الیگارش‌ها در بازار انحراف ایجاد می‌کنند و اقتصاد جهان را به فساد می‌کشانند:

عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی)

04بهمن
پوتین و ترجیح اوکراین بر سوریه | الکساندر با نوف (ترجمه: رضا جلالی)
سایر مشتریان روسیه احتمالاً به این تنیجه خواهند رسید که مسکو قابل اعتماد نمی‌باشد:

پوتین و ترجیح اوکراین بر سوریه | الکساندر با نوف (ترجمه: رضا جلالی)

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.