کافه تاریخ در خیابان وصال در طول یکی دو سال گذشته به لطف آقای حسین دهباشی و دوستان انجمن تهرانشناسی دکتر محمدجواد حقشناس، مرتضی رحیمنواز و خانم ندا مهیار جلسات خیلی خوبی را درباره تاریخ لالهزار، میدان توپخانه و تهران قدیم برگزار کرده است که واقعا قابل ستایش است. میخواهم از این فرصت استفاده کنم تا چند دقیقهای از آنچه از شهرمان تهران توقع داریم با هم بگوئیم.
باید گفت که برای معماران و طراحان شهری کیفیت معماری ساختمانهای عمومی و خصوصی و هر چیز دیگری که در شهر ساخته میشود، نحوه قرارگیری سازهها در فضای شهری، نحوه ارتباط بصری و تعلق خاطر مردم با فضاهای شهری، و نیز انواع استفاده مردم از این فضاها، همواره مورد پرسش و مداقه قرار گرفته است. البته از آنجا که شهر متعلق به همه شهروندان است، نظر و رفتار همه کسانی که از فضاهای عمومی شهری استفاده میکنند نیز همواره در هویت شهر تاثیرگذار و تعیین کننده بوده است. چه بسیار جاهای زیبا و پرداخته شده که مقبول مردم و مدیران واقع نشده و رها شده و خالی ماندهاند؛ در عوض چه بسا جاهای خاک و خُلی و مخروبه که به پاتوق بچههای محل تبدیل شدهاند. واقعا آن احساس تعلقی که دوستداران تهران قدیم را به میرزا حمید، نقاش دیوارهای اودلاجان علاقمند کرده و به خرابههای برازجان میکشاند، چیست؟ آنها از روی QR codeهای نقش بسته روی دیوارها میتوانند نقاشیهای محو و تخریب شدهی میرزا حمید را روی گوشیهای موبایلهایشان بازیابی کنند! نقاشیهای که معلوم نیست چه کسانی و چرا رویشان را پوشاندهاند؟
این حس غریبی که ما را وا میدارد به دنبال تاریخ لالهزار بگردیم و بخواهیم تلاش کنیم این خیابان باریک و شلوغ از دود و دم موتوریها را- که روزی سمبل تهران مدرن بوده، – دوباره زنده بخواهیم، چیست؟
همین هفتههای پیش باز عدهای نقاش برای همراهی با ترانه صادقیان نقاش قدیمی و استاد بینظیر، سر کوچه باربد در لالهزار جمع شدند و نقاشی کردند. استقبال اهالی و پذیرائیشان تحسین برانگیز بود. راستش هم دل کَندن از تاریخ شهر و خیابانهای نمادیناش سخت است، هم توجه نکردن به ارزش بالای مرکزیت مکانی در شهر. ما ناچاریم هنوز مرکزیت شهر در «قلب تهران یا تهران تاریخی» و بازارتهران در میانه آن را به عنوان جذابترین نقاط برای کار و فعالیت باز شناسیم. مواظب باشیم که بیش از این سکونت در آنجا کاهش نیابد و برای گردشگرانی که خواه ناخواه به آنجا جذب میشوند، دچار شبمردگی نشود و پرنشاط باقی بماند.
شناخت هر یک از ما از تهران و قصههایش ذهنی است و به تجربیات و زیستههایمان در شهرمان بستگی دارد. همچنین به زیستههای دیگران و اطرافیانی که قصههایشان را خواندهایم یا شنیدهایم یا در فیلمها دیدهایم… به اخبار خوب و بد و هشدارهائی که هر روز از تلویزیون میشنویم… و همچنین به خیالی که از آن در سر میپروریم… هر صبح این خاطرات و اطلاعات از سر گرفته میشوند و هر شب آنچه در ذهنمان رسوب شده را مرور و پالایش میکنیم. با دیگران در میان میگذاریم. و برای خود وضعیتی میسازیم به اسم تهران، شهرمن، شهری که با زندگی من عجین شده و میخواهم آنرا به شکل خود برای دیگران تصویر کنم…
در اینجا سعی میکنم از دریچه ذهن کسی که در قلب تهران به دنیا آمده، بزرگ شده…، بیش از ۱۰ سال روی طرحهای شهری تهران کار و مطالعه کرده، و حدود ۶-۷ سال اخیر را هم به عنوان ناظر متخصص و شهروند تهرانی، بطور شبانروزی روی دنیای مجازی در مورد تهران مطلب نوشته و انتشار داده کلیتی از تهران ذهنام را با شما در میان بگذارم… مطمئنا نقاط اشتراک زیادی با هم پیدا خواهیم کرد. و با این تصاویر ذهنی مشترک common cognitive images است که خواهیم توانست برای آینده با هم فکر و حرکت کنیم، و به ابزاری برای مواجهه با مشکلات شهرمان مجهز شویم.
درذهنم از تهران تصویری دارم که دامنهاش گستردهتر از سطح ساخته شدهی شهر یا محدودههای رسمی آنست… از قزوین تا دماوند، و از توچال و بقیه قلههای رشته البرز تا کویر، یعنی آنجا که نه کسی میزید نه کشت و کاری هست.
آنجا که کاری از دستم بر نمیآید را سعی میکنم یا از ذهنم دور کنم یا برایش به دنبال راه حلی بگردم. آیا برای فرونشست زمین در تهران بزرگ، و به خصوص در جنوب شرق آن، یا برای بحران آبی که برای این کلانشهر بیدر و پیکر و اقمار آن در افق خودنمائی میکند، راه حلهائی داریم؟ از کرج و طالقان تا جاجرود و لار و دماوند آبها را مهار میکنیم و به تهران میآوریم، ولی این پهن شدن و بهرهکشی بیش از ظرفیت از طبیعت تا به کی میتواند ادامه پیدا کند؟ آیا ما، یعنی جامعه شهری ما، میدانیم مفاهیمی چون حفاظت فعال از میراث طبیعی چه معنائی دارد؟ اصلا میراث طبیعی و سبزینگی و کوهها و رودهایمان را میشناسیم؟ آیا میدانیم در بالای رود – درهی فرحزاد سمور و داغ داغان داریم و نیز نوعی بسیار نادر از ارکیدهی وحشی، که شاید تا امروز دیگر اثری از آن نمانده است؟! تغییرات اقلیمی دست دردست استفادههای نادرست از منابع طبیعی در این عرصه بزرگ سرزمینی وضعیت را به جاهای بحرانی رسانده است. اما آیا ما در شیوههای بهرهبرداری از آبهای تحت الارضی و کندن چاههای عمیق تجدیدنظر خواهیم کرد؟ آیا جلوی چاههای عمیق غیرقانونی را خواهیم گرفت؟ آیا صرفهجوئی در مصرف آب را مدّنظر قرار خواهیم داد؟ آیا از نشت آب در شاه لولههای اصلی کهنه جلوگیری خواهیم کرد؟ آیا به قول مهندس بهشتی، فرهنگ پرستاری و نگهداری از تاسیسات شهری زیر زمینیمان را خواهیم آموخت؟ اگر هندوانه صادر نکنیم ایرادی خواهد داشت؟ آیا متدهای جدید آبیاری در کشاورزی را خواهیم آموخت؟ آب این روزها بزرگترین مشکل ماست.
احیا و حفاظت فعال از میراث تاریخی و فرهنگی شهر تهران همیشه از دغدغههای ما شهرسازان و معماران تهرانی بوده است. در طرح جامع تهران مصوب ۱۳۸۶ کل حصار ناصری و هر آنچه از بافت و بنا در آن ارزشمند محسوب میشود را تعیین کردیم تا در طولانی مدت مورد حفاظت قرار گیرد. برای این گرایش کلی، انواع طرحهای حفاظتی و احیای بافت موضعی و موضوعی تهیه شد. چه بسا محلات تهران قدیم، اودلاجان، سنگلج، سیروس، و بازار، که چندین و چند طرح ویژه خود را پیدا کردند، اما حفظ تراکم کم و مناسب برای همجواریها با بناهای ارزشمند، تعریض نشدن کوچهها و گذرها، و اصول کلی مرمت و احیا در طول چند دهه اخیر آنطور که باید رعایت نشد و ضوابط و مقررات ویژهای هم برای این محلات تاریخی تدوین نشد. چه بسیار بناهای ارزشمند ثبت شده در لیست آثار ملی که از دیوان عدالت اداری اجازه تخریب گرفتند، و چه بسیار محلات تهران که به خاطر همین تخریبها ثقل و هویت خود را از دست دادند… و چیزی هم نصیب شهر و شهرداری تهران نشد، جز بافتهائی بیشیرازه و گاه بدقواره. حال سوال اینست که با همین وضعیت موجود، آیا میتوان به احیای بافتهای تاریخی امیدوار بود؟
طلایههائی در کوچهپسکوچههای همین محلات قدیمی امامزاده یحیی و پامنار و سنگلج دیده میشود، اما هدایت این روند طولانی مسئولان دلسوز و ساکنان و معماران کاردان میطلبد. همین دو هفته پیش بود که اسکندر مختاری با اشک و آه نوشت: دیشب خوابم نبرد! از غصه عودلاجان! دلم گرفته از این قوم بیبنیاد! و با شعر گونهای ادامه داد: من عودلاجانم! مرا رنگ کردهاند! … میگویند قلب تهرانام… میگویند شهر صفویام. میگویند هسته کلانشهر هزاره سومی تهرانام. برای نجات من سالهاست میکوشند. گاهی هم دستی به سر و گوشم کشیدهاند…{….} من عودلاجانم. پانصد سال است اینجا زندگی میکنم. رنگ من خاکی است! … به نظر ما که بیشتر ناظریم، بهتر است تا شهرداران جدید مناطق تاریخی، امروز بر موجی که در دورههای قبل در «تهران تاریخی» و «قلب تهران» برای ارتقای کیفیت شهر قدیم تهران ایجاد شد، سوار شده و آن را ادامه دهند.
نکته مهم اینست که از ابتدای تهیه طرحهای نوسازی و بهسازی، «فرسوده» خواندن بافتهای قدیمی و تاریخی اشتباه بود! زیرا «بافت فرسوده»، از ابتدا به خاطر همین عنوان محکوم به فنا محسوب میشود. و تخریب و نوسازی بولدوزری تنها سرنوشت محتوماش است. اگرچه معمولا بافتهای قدیمی در ادبیات شهرسازی جهانی- چه در پاریس و چه در دمشق! – به خدمات گردشگری اختصاص پیدا میکنند، و ما گردشگر خارجی در تهران نداریم. ولی هم گردشگران استانهای دیگر و هم تهرانیها ثابت کردهاند که از گشت و گذار در مرکز تهران بدشان نمیآید. آیا خواهیم توانست این شادابی نوخاسته را که به واسطه امن شدن و پیاده راه شدن خیابانهای ۱۵ خرداد و باب همایون و ناصرخسرو به مرکز شهر آمده را به لالهزار هم تسری دهیم؟ اینجا شهرداری باید علاوه بر همکاری با پلیس راهور برای تامین پارکینگ و هدایت درست موتورسواران به داشتن رفتاری مدنی، در جابجائی انبارهای بزرگی که در داخل سینماهای سابق جا خوش کردهاند نیز بکوشد. و همانطور که خیابان ناصرخسرو نظم و نسقی پیدا کرد، لالهزار هم دوباره چهرهای فرهنگی و گردشگری به خود بگیرد. بارها از همه کس شنیدهایم که لالهزار لیاقت این را دارد که دوباره به گذر نمایش و خیابان تاترها، و به قول دکتر حقشناس به محور برگزاری فستیوال فجر در سینماهای نوسازی شده، تبدیل شود. ما در حال حاضر هیچ محور فرهنگی فعالی نداریم، و اتفاقا با اندکی تمرکز و هماهنگی روی لالهزار، این امر مهم با فعال شدن خانه اتحادیه و تاتر نصر و سینما متروپل و دیگر بناهای خاطرهانگیز این خیابان به راحتی امکانپذیر خواهد بود.
درِ خانه اتحادیه از عید امسال محجوبانه کمی باز شده است و گاه اجازه دیدار از بنا یا برگزاری ایونتهائی در آن داده میشود. این کار خوبست پررنگتر شود و زمینههای حرکت پیادهروی پیادهروها بیشتر فراهم گردد تا مردم شهر، به خصوص جوانان برای گذران اوقات فراغت به لالهزار بیایند.
در واقع ارتقاء کیفیت سیما و منظر شهری در شهر تهران نیز بیش از آنکه وابسته به نماهای رومی و سنگی و کاملا غیر ایرانی و واقعا بیمعنا باشد، در گرو همین ساماندهی محیط شهری، کاهش ترافیک و شلوغی، وادارکردن موتوریها به رعایت هنجارهای مدنی – منجمله پرهیز از ورود به پیادهروها – و ایجاد مکانهائی برای مکث و آسایش جمعی در مکانهای عمومی شهری است!
ساماندهی شایسته بازار تهران و محلات اطراف آن با مرمت درست کالبد این محدوده آغاز میشود: سیمهای برق مهمترین دلیل برای آینده خطرناک بازار تهران و خیابانهائی مثل لالهزار است که هنوز مرمت نشدهاند. اما وزارت نیرو به بازاریها گفته برای تعویض سیمهای برق بازار بودجه ندارد. ساختمانهای قدیمی و فرسوده بازار تهران هم به این کلاف سر در گم اضافه میکنند.
روشن است که مشکل اصلی بازار تهران این است که در طول سالیان مشکلات ایمنی بازار، ترافیک مرکز شهر و اصولا سیستم سنتی را با خود داشته است. مشکل اصلی ساماندهی بازار نیز توافق نهادهای دولتی مسئول و شهرداری با بازاریان بر سر پروژه بازار است. همیشه از خود پرسیدهام چرا بازاریهای تهران، مرمت بازار تبریز را الگو قرار ندادند؟ تجربه موفق بازسازی بازار تبریز به دست آقای مهندس تقی زاده (رئیس وقت میراث تبریز) و استادان علاقمندی مانند دکتر فرهاد فخار تهرانی در طول سالیان اولیه انقلاب نمونه خوبی از بازسازی موفقیتآمیز بازار است. نمونه موفق دیگر بازار سعدالسلطنه قزوین است که شهرداری قزوین خودش کار را بسیار فاخرو زیبا به انجام رساند و امیدواریم بازسازی آن به سمت سرای حاج رضا و جنوب بازار نیز ادامه یابد.
امروزه انبارداری مدرن چنان پیشرفتی کرده است که حیرتانگیز است. استفاده از رباتها، مکانیزاسیون، استفاده از پهباد و نرم افزارهای انبارداری مبتنی بر هوش مصنوعی برای کنترل انبار و بهینهسازی انبار، سیستمهای آتشنشانی، امنیتی و حراستی… یکپارچهسازی تمام موارد بالا و بر خط بودن سیستم برای آلارمها، پنجرههای عملیاتی و گزارش گیری همه میتوانند در خدمت بازار قرار گیرند. اینها همه برنامه مدونی میخواهد که خوب است تهیه شود.
* معمار و شهرساز