سمیه جاهدعطائیان: «محمدجواد حقشناس» عضو پیشین در کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران، در سالهای نهچندان دور، یکی از اعضای هیئتمدیره انجمن حمایت و یاری از آسیبدیدگان اجتماعی «احیا» بوده و در کنار دلسوزان و فعالان این انجمن، اقداماتی در حوزه کاهش آسیبهای اجتماعی، حمایت از افراد آسیبدیده و در معرض آسیب داشته است. او حالا با اشاره به خطرات و آسیبهای فراوان اعمال فشار بر انجمن و نهادهای مردمی اعلام میکند که حالا یک عضو عادی در انجمن احیا بوده و از ضرورت توجه هرچه بیشتر به انجمنهای مردمی و داوطلبان فعال در زمینه کاهش آسیبهای روزافزون اجتماعی میگوید. این گفتوگوی تفصیلی با خبرنگار «شرق» در ادامه میآید.
آقای حقشناس، در شرایطی هستیم که آسیبهای اجتماعی در همه حوزهها نرخ صعودی دارد و در هیچکدام شاهد کاهش یا تعدیل مسائل نیستیم. چرا آسیبها و معضلات اجتماعی در ایران بهسختی کنترل میشود و مشکلات همینطور زنجیروار پیچیده و دشوارتر میشود؟
شرایطی که در ایران رخ داد و تمام انقلابها نیز تجربه کردند، با تبعاتی همراه بود. جوامع دیگری که تجربه انقلاب نداشتند مشکلات و مختصات خاص ما را بهویژه در مورد شدت آسیبهای اجتماعی و اقتصادی تجربه نکردند. جامعه ما همزمان با تغییر سیستم، تغییر روابط با دیگر کشورها و به دلیل جوان و کمتجربهبودن مدیران جایگزین، در معرض آسیبهای بیشتری قرار گرفت. مرور تمام وقایع و تجربهها مثل درگیرشدن کشور برای تثبیت انقلاب، شورشهای محلی و منطقهای و بعد هم هشت سال جنگ ایران-عراق، همگی نشان میدهد کشور ایران در معرض آسیبهای فراوانی قرار گرفت. تمام کشور و جامعه از تبعات جنگ و بمباران آسیب دیدند؛ معلولان، جانبازان، خانوادههای شهدا و غیره. بخش زیادی از جامعه در اثر جنگ و بمباران در معرض آسیب روحی، روانی، جسمی و فقدان قرار گرفت که فراموششدنی نیستند. ما در ایران یکی از مستمرترین و طولانیترین جنگها را تجربه کردیم. آسیبهای ناشی از جنگ گسترده و مستمر هشتساله که تبعات آن هنوز هم مشاهده میشود، بسیار زیاد است. پدیده جنگ، زندگی و اشغال کشور باعث مهاجرت بخش عمدهای از مردم و ترکیب جوامع بهویژه در استانهای مرزی مثل خوزستان، ایلام، کرمانشاه، آذربایجان غربی، کردستان و… شد. تمام اینها کشور را با بخشهای تازهای از آسیب و ناهنجاریها روبهرو کرد؛ بهطوری که مشکلات و ناهنجاریهای نشئتگرفته از جنگ همچنان قربانی میگیرد.
جنگ بهتنهایی تمام این آسیبها را به همراه داشت؟
خیر! متأسفانه به تمام این عوامل، وضعیت حوادث و سوانح طبیعی اضافه میشود. ایران در مواجهه با خطراتی مثل سیل و حوادث طبیعی دیگر مثل زلزله بسیار آسیبپذیر است. زلزله بم، رودبار، اردبیل، کرمانشاه و… که هرکدام به صورت حدودی در بازه زمانی ۱۰ سال یک بار رخ داد، ویرانیهای سنگینی بر جا گذاشت و آسیبهای خودش را به جامعه تحمیل کرد. از طرف دیگر، مشکلات تحریم و نوع ارتباط با برخی کشورها ایران را به سمت و سوی دیگری سوق داد که شاید بتوان گفت درآمد ماهانه پنج یا شش دهک اقتصادی پایین جامعه زیر خط فقر است. به تمام این مختصات، هممرزبودن با کشورهای عراق و افغانستان را در شرایطی که آنها هم تحت تأثیر آثار، بحران و تبعات جنگ بودند، در نظر بگیرید. گسیل و مهاجرت تعداد قابل توجهی از اتباع و مهاجر به کشور آثار منفی دیگری دارد. بارها هم اعلام شده که کشور ایران بالاترین میزان مهاجرپذیری را دارد. یعنی ایران علاوهبر جایگاه بالایی که در مهاجرفرستی دارد، در پذیرش مهاجران نیز در دنیا صاحب مقام و رتبه است.
ما شاید جزء چند کشور اول در رده جهانی باشیم که هم مهاجران افغانستانی، هم مهاجران عراقی و هم در نتیجه جنگ بین آذربایجان و ارمنستان مهاجرانی را در کشور پذیرفتیم. این مهاجرپذیری به تمام مشکلات و آسیبهایی که کشورهای دیگر در دنیا با آنها دستوپنجه نرم میکنند و ما هم از آن مستثنا نبودیم، اضافه میشود. این درحالی است که وجود این مشکلات ریشهای مسائل و معضلات ایران را مضاعف و پیچیدهتر کرده است.
ایران در حلوفصل هریک از مشکلات و لایهها ضعیف عمل نکرد؟
بله! چون همه اینها بدون توجه به آسیبهای جدیشان، روی هم اضافه شده است. خب در این فضا معمولا جوامعی که هوشمند، بیدار و دارای یک تاریخ روشن هستند، خودشان سراغ دردهایشان میروند و برای درمان نقاط آسیبدیده تلاش میکنند تا از انباشتهشدن مشکلات کاسته شود. به عنوان نمونه روشن، همه ما در زمان جنگ با عراق شاهد بودیم که بخش عمده و مثالزدنی از مردم به صورت خودجوش وارد میدان جنگ شدند و یا خارج از میدان و خط مقدم، پشتیبانیهای زیادی را اعمال کردند. همه ما شنیدیم و سراغ داریم که مثلا پیرزنی در روستا تعدادی از تخممرغهای تازهاش را برای مناطق جنگی ارسال میکرد. شاید تعدادی تخممرغ یا نان و دیگر اقلام غذایی از نظر کمی و تعداد، میزان قابل توجهی نباشد اما ارزش و بهای کیفی آن بسیار زیاد است. یا حتی میشنیدیم که یک تازهعروس از فلان شهر یا روستا طلاهای خودش را برای کمک به رزمندهها اهدا کرده است. اینها نشاندهنده جامعهای با مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت بالاست. در وقوع زلزله نیز شاهد بودیم که مردم به صورت مستقل و خودجوش برای کمک به دیگران همکاری میکردند؛ اما گاهی آسیبها آنقدر زیاد و ریشهای است که این قبیل کمکها و کمکهای فردی، آنی و لحظهای هم بهتنهایی کفایت نمیکند. البته در قرن اخیر بحث ضرورت تقویت کمکها و مسئولیت اجتماعی جایگاه و اهمیت زیادی دارد.
ما چقدر در حوزه جلب مشارکتهای مردمی موفق بودیم، با توجه به اینکه پیشینه خوبی هم در این زمینه داشتیم؟
بله! با توجه به مشارکتهای مردمی در زمان جنگ، زلزله و… تجربه و پیشینه خوبی داریم اما نیازمند ساماندهی این مشارکتها هستیم. در کشورهای غربی بهجای کار فردی، کمک و مشارکتها در قالب یک نهاد ساماندهی میشود، نهادها بخشی از توانشان را صرف آموزش داوطلبان میکنند. چون اینجا «انگیزه» شرط اولیه و لازم است اما شرط کافی نیست. یعنی در کنار انگیزهای که فرد داوطلب برای کمک مالی و غیرمالی دارد، باید بتوانید کار تیمی را هم تقویت کنید. آموزشهای اختصاصی و حرفهای داشته باشید؛ چون بههرحال آسیبها دارای مراتبی هستند که ممکن است فقط با کمک یک فرد یا تعداد محدودی از افراد حل نشود. یا این کمک به گونهای اعمال شود که بهجای رفع یا کاهش آسیب، آسیبهای جدی یا مضاعف به همراه داشته باشد. درست همینجاست که نقش سازمان، نهاد یا با نام قدیمش یعنی خیریه، به عنوان نهادهای غیردولتی شناخته و برجسته میشود.
پس به همین علت فشار مضاعف روی نهادهای مردمی تأثیر منفی دارد؟
متأسفانه اینجا باید پرانتز باز کنم و بگویم که در دو دهه اخیر میبینیم که با پدیده نهادهای مدنی و اِنجیاوها نهتنها مهربانانه رفتار نشد، بلکه نگاه، بینش و برخورد با نهادهای اجتماعی توأم با شک، تردید و برچسبزدن است. در برخی از مواقع نهادهای مدنی نوعی ستون پنجم تلقی میشوند که نسبت به آنها سوءظن وجود دارد؛ درحالیکه این دیدگاه در مقابل بسیاری از داوطلبان و نیروهای جوانی که هدف و نیت اصلیشان کمک به نیازمندان واقعی بود، چالشهای زیادی را ایجاد کرده است. آنها میبینند که برای کمک به نیازمندان نهتنها از تشویقی برخوردار نمیشوند، بلکه آنها را تهدید تلقی میکنند. بهجای اینکه از این فرصت و سرمایه اجتماعی برای بهترشدن حال مردم و آسیبدیدگان اجتماعی استفاده شود، برای این داوطلبان برخورد یا سوابق پیچیده مثل تشکیل پروندههای فعالان زیستمحیطی، تعطیلی جمعیت امام علی، خانه خورشید و… اعمال میشود. بحث گرفتن مجوز برای نهادها هم که در هزارتوی بوروکراتیک وزارت کشور قرار میگیرد، از دیگر مسائل پرفشاری است که سد راه نهادهای اجتماعی و انجمنها قرار میگیرد و آنها را دلسرد میکند. به تمام این سنگاندازیها، زمانبربودن تأیید صلاحیت هیئتمدیره، هیئتامنا و داوطلبان فعالیت در خیریهها توسط نهادهای انتظامی-امنیتی را اضافه کنید. یا شاهد هستیم که به یک فرد بعد از داشتن سوابق موفق در یک انجمن اعلام میکنند که صلاحیت کافی و امکان ادامه فعالیت نداری. به این صورت بسیاری از فعالان یا به صورت چراغخاموش ادامه میدهند یا از ادامه کار خیر یا فعالیت داوطلبانهای که برایشان دردسر داشته، منصرف میشوند.
چوب این ردصلاحیتها شما را هم از ادامه کار با انجمن احیای ارزشها منصرف کرد؟
من برای ۱۰ سال در انجمن بودم. درواقع از عضو عادی، معمولی تا عضو هیئتمدیره و بعد نایبرئیس هیئتمدیره و بعد از سالیان سال با ۱۰ سال فعالیت، سال گذشته به من اعلام شد که صلاحیتم تأیید نمیشود. من هم به مصلحت دیدم که در انجمن نباشم تا حداقل کار خدمترسانی و رسالت انجمن مختل نشود. درحالحاضر هم یک داوطلب عادی هستم.
با توجه به سختگیریهای اخیر در تأیید صلاحیتها یا سنگاندازی گاهوبیگاه فعالان مدنی، میزان مشارکتهای مردمی و فعالیت داوطلبان کم نشده است؟
علاوهبر همهگیری کرونا، یکی از مشکلاتی که در دو سه سال اخیر تأثیرات جدی و جبرانناپذیری داشته، تورم و مشکلات اقتصادی بوده که روند کاهندهای در میزان مشارکت و کمکهای روتین داشته است. به دلیل افزایش مهاجرت، هم از تعداد داوطلبان فعال در انجمنها کاسته شد و هم کمکهای اصولی خیرین را تحت تأثیر قرار داد. متأسفانه از سوی دیگر با کاهش توان اداره انجمنهای مردمی، شاهد افزایش افراد آسیبدیده اجتماعی در کشور بودیم.
تعدد سازمانهای مسئول در مسائل و آسیبهای اجتماعی در ایران که باعث موازیکاری نهادها و بیفایدهبودن اقدامات شده، بحثی همیشگی و حلنشده است. ارزیابی شما چیست؟
به دلیل سوءظنهایی که وجود دارد، انجمنی که میخواهد در یک حوزه کار داوطلبانه و مؤثری انجام دهد، عملا باید به چند حوزه و نهاد پاسخگو باشد. یا به نوعی با نظارت آنها روی فعالیتهایش موافقت کند. قواعد بازی سازمانهایی مثل امور مالیاتی، نیروی انتظامی، وزارت کشور و… که باید صلاحیت مجموعهاش را تأیید کنند، بپذیرد. تمام اینها و رعایتشان به نوعی دشوار است. در بحثهای تخصصی هم مثل انجمن احیا یا توانیاب که با زنان اچآیوی مثبت، مادران توانیاب و افراد دارای معلولیت سر و کار دارد، خودبهخود به سازمانهایی مثل بهزیستی یا وزارت بهداشت که متولیان اصلی هستند مرتبط میشوند و قطعا این سازمانها درصدد انجام کار تخصصی مربوط به حیطه کاری خودشان برمیآیند که ورودشان در بسیاری موارد منطقی و درست است. اما زمانی که این ورود به دخالت یا نظارتهای ویژه در کار حرفهای داوطلبان انجمنهای حرفهای منجر میشود، کارها از روال عادی خارج شده و آسیبزا میشود.
اگر زمانی انجمنهای مردمی در ایران تعطیل شوند، چه اتفاقی میافتد؟
درست مثل همین حالا. وقتی میبینید در یک خانواده، سه چهار فرد دارای معلولیت وجود دارد، نشان میدهد ساختارها درست کار نکردهاند یا فعالیت انجمنها برای بسیاری اقدامات تقویت نشدهاند. انجمنی مثل توانیاب در زیرمجموعه انجمن احیا، ساعتها وقت و زمان میگذارد تا یک کودک با نیازهای ویژه را از جامعه جدا نکند و برای پذیرش این فرد در جامعه زمان و انرژی صرف میکند یا میکوشد کودک درگیر با اچآیوی را از مدرسه و اجتماع حذف نکند و به جامعه بگوید این بچه را هم میتوان در آغوش گرفت و غذایش را از دیگران جدا نکرد. چنین انجمن و فعالانی باید تقویت و تشویق شوند. وقتی منابع محدود نیروهای داوطلب نگران و تحت فشار باشند و از طرف دیگر ورودی افرادی که در چرخه آسیبهای اجتماعی قرار میگیرند افزایش پیدا میکنند. پس تعادل جامعه با همینها بر هم میخورد. نه برای کاهش ورودی لجامگسیخته آسیبها تلاش میشود و نه برای افزایش انگیزه و روحیه داوطلبان که بتوانند در حوزه کاهش آسیبهای اجتماعی اقدام کنند فکری میشود. ما میخواهیم با کمکهای جدی، برای انجمنهای مردمی، اقدامات حمایتگرانه ویژه و مخصوصی در نظر گرفته شود تا شاهد کاهش افراد آسیبدیده یا در معرض آسیبهای جدی اجتماعی باشیم.
شما سالها در انجمن احیا فعالیت داشتهاید. لطفا در چند جمله اجمالی برای آشنایی مخاطبان، از تأثیر انجمن احیای ارزشها در حوزه افراد دارای معلولیت بگویید.
زیرمجموعه انجمن احیای ارزشها، بخشی برای افراد دارای معلولیت بهویژه برای کودکان زیر ۱۶ سال که معلولیت حسی-حرکتی دارند، فعالیتهای مهم و مؤثری دارد. افراد دارای معلولیتی را داریم که از زمان کودکی برای دریافت خدمات کاردرمانی به انجمن توانیاب آمده و حالا به یک جوان توانمند ۲۰ساله تبدیل شده است. نمونه آن جوان نقاش و توانمندی است که حالا به یکی از عناصر تأثیرگذاری در انجمن تبدیل شده. این جوان با آنکه گفتار ندارد و توان حرکت هم ندارد، اما با آثار خلقکردهاش، نمایشگاهی برپا شده و تابلوهایش را در معرض فروش گذاشته و کارآفرین است. او با خلق این آثار و بدون تکلم، توانسته ارتباط خوبی با جامعه و آیندگان برقرار کند و مؤثر باشد. این اتفاقی بسیار ارزشمند در انجمن توانیاب احیاست.
زنان و کودکان اچآیوی مثبت هم در انجمن احیا از آموزش و حمایتهایی برخوردار هستند. لطفا به طور خلاصه ارزیابیتان را از این مجموعه که سالها با آنها همکاری مستقیم داشتید بگویید.
بحث حمایت از مادران و زنانی که بههرحال خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته اچآیوی مثبت شدهاند و حمایت از کودکانشان که قربانی این ویروس هستند، موضوع مهمی است که شاید خلاصه گفتن کمی دشوار باشد. اما این را اشاره کنم که این زنان نه از حمایت حانواده و نه از حمایت جامعه برخوردار هستند. به نوعی از جامعه طرد شدهاند و مشکلات زیادی دارند. هم نمیتوانستند و نمیتوانند که از بیماریشان حرف بزنند و آن را فاش کنند، و هم با سختی و درد پنهانکردن آن و تبعات بیماری همراه هستند. همه ما زمان بیماری به اولین جایی که پناه میبریم، آغوش و دامن خانواده است که این زنان از این نعمت و حمایت محروم بودند؛ چون جامعه، همسر و خانواده آنها را نمیپذیرد. اما این بیماران در انجمن احیا بهراحتی از مشکلات پیشرو و روتینشان حرف میزنند و آموزش میبینند.
از نظر شما اطلاعرسانی در مورد اچآیوی در ایران تا چه میزان موفق بوده است؟
هنوز جای کار زیادی دارد. به فعالیت رسانهها و تداوم فعالیت در زمینه پیشگیری از اچآیوی نیاز داریم. باید مردم آگاه شوند که این ویروس میتواند در کمین همه ما باشد. اگر فردی از ابتلای خود به اچآیوی باخبر نباشد، مثل یک بمب متحرک در جامعه است که میتواند آسیب جدی به خود، خانواده و دیگر افراد وارد کند. ما هنوز به کار جدی در این حوزه نیاز داریم تا افراد درگیر با ویروس اچآیوی و افرادی که رفتارهای پرخطر دارند شناسایی شوند و از خود یا دیگران دربرابر این ویروس محافظت کنند. باید با شناسایی این افراد امکان ثبت، آموزش و درمان آنها که امروزه امکان درمان این بیماری هم وجود دارد، فراهم شده و مهمتر اینکه بتوانند سبک زندگی سالم و ایمنی را در پیش بگیرند.
درحالحاضر میزان توجه به افراد اچآیوی مثبت و در کل بیماری ایدز به چه اندازه است؟
مهمترین نکتهای که وجود دارد این است که متأسفانه نظام، درباره این بیماری محافظهکاریهایی داشت. باید یادآوری کنم که زمان حضور خانم «دستجردی» در وزارت بهداشت اقداماتی برای انگزدایی از مبتلایان و اطلاعرسانی درباره ضرورت اعمال برنامههای پیشگیرانه از بیماریهای مقاربتی انجام شد. حتی در مقطعی از زمان این امکان فراهم شد که یکی از مادران اچآیوی مثبت مقابل تلویزیون و میلیونها بیننده از بیماری خود صحبت کرد و اطلاعاتی درباره ضرورت پیشگیری از بیماریهای مقاربتی ارائه شد. ولی بعد از آن شاهد تولید و پخش برنامههای اینچنینی برای پیشگیری و اطلاعرسانی نبودیم. ما باید به این سمتوسو حرکت کنیم که در گام اول بتوانیم بیماران را تا حد امکان شناسایی کنیم و بیماران شناساییشده از ادامه درمان رایگان باز نمانند و برای کنترل بیماری، مصمم باشند. قبل از همه باید افراد اچآیوی مثبت به رسمیت شناخته شوند تا بتوانند بدون نگرانی، برای پیگیری و درمان اقدام کنند. این یک زنجیره است که با بهرسمیتشناختن افراد اچآیوی مثبت، دیگر افراد جامعه و بهویژه افرادی که روابط پرخطر دارند یا در معرض آسیب هستند بتوانند داوطلبانه، بدون نگرانی و ترس برای دادن تست تشخیصی اقدام کنند و شناسایی شوند تا بهموقع در پروسه آموزش، درمان، دریافت دارو و… قرار بگیرند تا از خطر جدی گسترش و انتقال آن جلوگیری شود.