پس از نامزدی مسعود پزشکیان برای انتخابات ریاست جمهوری، بعضی از افراد این نگرانی را مطرح کردهاند که ایشان خواستار تجزیه ایران است و برای این کار هم بیشتر به ترجمههای سراسر نادرست از صحبتهای ایشان روی آوردهاند که مشخص نیست از روی اشتباه و یا از روی بداندیشی بوده است. اما جدا از این ترجمهها، بخش دیگری از مطالب برای حمله به این نامزد ریاست جمهوری مربوط به تفاسیر صحبتهای ایشان است، برای مثال آنجا که میگوید «مانع شدهام فرزندانم در خانه فارسی صحبت کنند» و این هم از سوی بعضی به معنای «ضد ایرانی» بودن تفسیر شده در حالی که رهبر معظم انقلاب در یکی از دیدارهای خود با خانوادههای شهدا به مادر یکی از فرزندان توصیه میکند که «شما ترکی یادشان بدهید در خانه» که باعث میشود کار آقای پزشکیان را پیروی از توصیه رهبر معظم انقلاب دانست، ولو اینکه چه از نظر اعتقادی و چه از نظر روانشناسی صحبت به زبانی به غیر از زبان مادری در خانه نادرست است. تا جایی که امروزه در کشورهای اروپایی حتی به والدین مهاجری که فرزندان آنها در این کشورها به دنیا میآیند اکیدا توصیه میشود که به زبان خود با فرزندان صحبت کنند!
اما جدا از این ترجمههای اشتباه و تفسیرهای نادرست، بنده تاکنون موفق به یافتن حتی یک مورد نظرات تجزیهطلبانه در صحبتهای آقای پزشکیان نشدهام و برعکس شاهد میهن دوستی اقوام سرزمین کهن ایران در صحبتهای ایشان بودهام. از توییت چهار سال پیش ایشان که گفته بود «نتیجه طمع به خاک ایران چیزی بیشتر از عاقبت صدام نیست. اردوغان باید به تاریخ مراجعه کند تا ببیند جمهوری آذربایجان تکهای جدا شده از ایران است» تا بیانیه اخیر درباره مناطق، اقوام، ادیان و مذاهب ایران عزیزمان که در آن ۳۲ بار از نام «ایران» و مشتقات آن استفاده شده است، همه به روشنی نشان از میهن دوستی این نامزد انتخاباتی دارد که ایران را به شکل کهن آن یعنی نه تنها یک حکومت سیاسی بلکه یک جغرافیای معنوی میبیند.
البته در آغاز باید گفت که نمیتوان به این بیانیه به شکل یک برنامه نگاه کرد. اول اینکه اصولا کار رئیس جمهور دادن برنامه نیست. رئیس جمهور عهده دار رهبری امور اجرایی کشور است. در درجه اول هم باید برای رئیس جمهور نه نقش مدیریت که نقش رهبری در این عرصه را قائل شد. همین هم باعث میشود که وی را مسئولی دانست که نباید به تصویب طرحهای جوی کشی روستاها در سفرهای استانی بپردازد یا به بازار مولوی برای قیمت گیری از لاستیک برود بلکه سیاستهای کلان را به عنوان یک مسئول سیاسی نظارت و هدایت کند.
بعلاوه اینکه برنامه اصولا یک امر تخصصی است و حتی اگر قرار باشد ارائه شود، جایگاه آن در ارائه به رای دهندگان و بحث آن با انتخاب کنندگان نیست بلکه باید با متخصصان مورد بحث و گفت و شنود قرار گیرد. همچنین باید در نظر گرفت که در ایران به سبب تکمیل نبودن روند مردم سالاری، اساسا احزاب وجود ندارند و تنها میتوان از جنبش، حرکت یا جبهه سخن گفت که همین هم به تنهایی میتواند دلیل کافی برای نداشتن برنامه و ارائه آن به بخشی از جامعه که انتظار برنامه دارد است. حالا اینکه نامزدها نمیداند آیا از آسیاب شورای نگهبان عبور میکند موضوعی دیگر است که باید آن را هم در نظر گرفت. در آخر اینکه حتی اگر قرار بر ارائه برنامه باشد، باید این نکته را یادآوری کرد که تصمیم به برگزاری این انتخابات پس از فوت رئیس جمهور سابق گرفته شده و در این مدت کوتاه بسیج نیروهای پشتیبان و تشکیل کارگروههای گوناگون برای طرحنویسی بخصوص از طرف نامزدهایی که چندان خوشایند جریان حاکمیت نیستند کاری بس دشوار است.
با این سخنان است که بیانیه مسعود پزشکیان را نه به عنوان یک برنامه بلکه به عنوان آنچه که هست، یعنی یک «بیانیه» باید مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
شروع این بیانیه بسیار جالب توجه است. علاوه بر آیاتی شریف از کلام الله مجید، شاهد اشعاری از فردوسی هستیم که همه را به عدل و دادگری فرا میخواند. هماهنگی قرآنی و ادب پارسی با توجه به شکل و محتوای آیات و ابیات را میتوان تاکید بر اهمیت اسلام و جمهوریت از سوی مسعود پزشکیان دانست. خطاب این بیانیه به «ملت شریف ایران» و تاکید بر نام ایران نشان دهنده اهمیت وطن دوستی در اندیشههای این نامزد انتخابات ریاست جمهوری دارد. همچنین، اشاره به «ساختن ایران بزرگ» و تاکید بر «تمدن چند هزارساله ایرانیان» تاکیدی بر شناخت ایران نه تنها به عنوان یک مکان بلکه یک مفهوم دارد که به عنوان یکَمیراث تمدنی و فرهنگی و سیاسی و سرزمینی ارزشمند و گرانقدر و عزیزی» احتیاج به مشارکت همه «شهروندان» دارد. صحبت از ایرانیان به عنوان شهروند را هم نباید کوچک شمارد چرا که بعضا مشاهده میشود این مفهوم معنادار در ادبیات سیاسی و اجتماعی کشورمان به حاشیه رانده میشود که میتواند تبعات منفی زیادی داشته باشد. اشاره به ایرانیان به عنوان «شهروندان» این کشور باعث میشود تا مشارکت اقوام در سایه تضمین حقوق شهروندی آنها محترم شمرده شود تا بدین ترتیب آنها بتوانند خود را بخشی از این کشور بزرگ و البته مطالبهگر حقوق شهروندی خود بدانند، چرا که اگر قرار است هر فرد ایرانی مشارکت در ساخت ایران را مسئولیت خود بداند، بنابراین لازم است تا از بهرهمند شدن از حقوق خود به عنوان شهروند هم اطمینان خاطر داشته باشد.
عدم اشاره به اقوام به عنوان «اقلیت ها» خود نشان از این دارد که نگاه مسعود پزشکیان نگاهی ملی و نه مرکز محور است. همچنین اشاره به «رنگین کمان» ایران در همانجایی که صحبت از موضوعات فرهنگی و مذهبی میشود علاوه بر نشان دادن اهمیت اندیشههای مختلف در عین حال نشان از تفسیر کثرت گرایی در چارچوب فرهنگی-دینی دارد. این تفسیر میتواند زمینه ساز گفتمانی جدید باشد که بدون ایجاد دو قطبی توجهات را به احترام به نظرات مختلف با در نظر گرفتن سنت، عرف و باور جامعه معطوف میکند کما اینکه اهمیت احترام به عرف جامعه همزمان با مخالفت با اعمال زور و خشونت را در صحبتهای آقای پزشکیان در رابطه با حجاب هم دیده ایم.
اشاره به سیاست «تبعیض مثبت» نیز جالب توجه است. این سیاستی است که در نقاط مختلف جهان نسبت به افرادی که به سبب زبان، رنگ، عقاید و غیره مورد تبعیض قرار گرفتهاند دنبال شده است و سعی میکند تا با ایجاد شرایطی مطلوبتر برای دسته مورد تبعیض نسبت به بقیه، تعادل اجتماعی میان آن دسته و جامعه را برگزار کند. برای مثال، انتخاب مدیران بومی را میتوان یکی از مثالهای سیاست تبعیض مثبت دانست. از نقاط قوت این سیاست معروف میتوان به ایجاد شرایطی عادلانه برای همه شهروندان و از نقاط ضعف آن میتوان به ایجاد خطر برای شایسته سالاری اشاره کرد که باعث میشود تا معمولا موفقیت این سیاست، به مانند بسیاری از سیاستهای دیگر، به اجرای صحیح آن و در نظر گرفتن همه عواملی که در تبعیض دخیل هستند بستگی داشته باشد. اجرای نامطلوب سیاست «سهمیه» در بعضی جایگاههای دولتی و علمی را شاید بتوان یکی از نمونههای اجرای نادرست این سیاست دانست. در حالی که در بسیاری از ایالات آمریکا اعضای خانواده و بستگان نظامیان این کشور میتوانند به شکل مجانی یا با کمک هزینههای قابل توجه به تحصیل در دانشگاههای گران قیمت این کشور بپردازند، اجرای سیاست تبعیض مثبت نسبت به بستگان و اعضای خانواده رزمندگان، جانبازان و شهدا بعضا باعث بروز مخالفتهایی در میان برخی از مردم شده که باید آن را ناشی از اجرای غیر اصولی این سیاستها و نه خود سیاستها دانست.
همچنین، صحبت از پیروان دیگر ادیان در کشور و استفاده از تعاریفی چون «هم وطنان مومن و سختکوش» برای شهروندان ارمنی و آشوری، «نیک پندار و درست کردار» برای زرتشتیان، «عزیز» برای کلیمیان و «پاک نهاد» برای منداییان نشان از اهمیت احترام به همراه مهربانی و همدلی میان همه ادیان ایرانی دارد. نکته جالب توجه دیگر صحبت از منداییان عزیز است که بعضا نسبت به حضور گرم آنها در خانواده بزرگ ایرانی غافل میشویم. همچنین باید گفت که به نظر میرسد این بیانیه به عمد از ایرانیان سنی مذهب صحبتی نکرده است و دلیل آن هم به نظر میرسد این باشد که اساسا نمیتوان و نباید در کشوری اسلامی میان شیعیان و سنیها ها تفاوتی قائل شد.
اشاره به موسیقی ایرانی در کنار استعاره «تار و پود» که در بخش آغازین بیانیه شاهد آن بودیم را هم باید یکی از دیگر نکتههای هوشمند بیانیه در برقراری ارتباط با خوانندگان آن دانست. در حالی که بیانیه با لحنی حماسی و محکم شروع میشود و به تمدن کهن و تاریخ بزرگ ایران و استحکام تار و پود آن اشاره میکند، در ادامه اما شاهد صحبت از هماهنگی همه اقوام و «شیرینی و سرزندگی» آنها در فرهنگ و موسیقی ایرانی هستیم که لحن روح نوازی به بیانیه میدهد و در عین حال به اهمیت فرهنگ ایرانی اشاره میکند. قطعا فرهنگ ایرانی و استفاده از ظرفیت اقوام در این زمینه میتواند به روابط خارجی و همچنین افزایش نفوذ کشورمان کمک کند. در حالی که مدتی است بر روی ظرفیت دینی و مذهبی کشور تاکید میشود، متاسفانه از دیگر بال هویتی ایرانی که همان فرهنگ باشکوه کشور چه در حوزه تمدنی ایران و چه در دیگر نقاط جهان اندکی غافل مانده ایم. به نظر میرسد که با بازگشت تعادل با محترم شمردن اصل جمهوریت و تکریم شایسته اصول اسلامی در هویت سیاسی-اجتماعی کشور، شاهد تبلور این رفتار در سیاست خارجی هم باشیم. باید یادآور شد که نفوذ ایران در مناطقی چون قفقاز و آسیای میانه به خصوص میتواند با استفاده از ظرفیتهای فرهنگی صورت گیرد. لزومی هم ندارد که ظرفیتهای دینی در این رابطه به حاشیه رانده شوند و حتی میتوانند مکمل یکدیگر باشند. از یاد نبریم که اندونزی، پرجمعیتترین کشور مسلمان، به لطف تجار و بازرگانان مسلمانی که با این منطقه تجارت میکردند با اسلام آشنا شد. همین کار را میتوان با استفاده از ثروت فرهنگی ایران در روابط با دیگر کشورها انجام داد.
در ادامه بیانیه شاهد یازده مورد مهم در زمینه اقوام و مذاهب هستیم که اولین مورد آن تاکید بر «نگرش فرصت گرایانه» دارد که با نگاه امنیتی جریانهای تندرو کاملا در تقابل است. استفاده از گفتمان فرهنگی-اجتماعی-سیاسی نشان از دیدگاه کاملا غیر امنیتی در این زمینه دارد.
اشاره به «شایستگیهای حرفه ای» را میتوان اینگونه تفسیر کرد که مشاوران این نامزد انتخاباتی بر نقطه ضعف اصلی سیاست تبعیض مثبت که از آن صحبت شد آگاه هستند و قصد ندارند تا با حل یک مشکل مشکلی دیگر به وجود آورند. البته، بند دوم که صحبت از «توجه به همه ایرانیان بر اساس حقوق شهروندی و شایستگیهای حرفهای نه بر مبنای تفاوتهای زبانی و مذهبی» میکند را میتوان مورد نقد قرار داد و امکانپذیری آن با سیاست تبعیض مثبت را به چالش کشید، اما میتوان به نوعی دیگر به این بند نگاه کرد و آن را به عنوان آرمان و نتیجه مطلوب سیاستهای کثرت گرا در زمینه اقوام و مذاهب دانست.
همچنین، صحبت از «محرومیت زدایی» به جای «توسعه مناطق محروم» را هم باید به فال نیک گرفت. متاسفانه توصیف بعضی از مناطق کشورمان با عنوان «محروم» نه تنها جفا در حق هموطنان در آن مناطق است بلکه باعث میشود تا خودِ نگاه به این مناطق از ریشه نابرابر شود، حتی اگر که در پی ریشه کنی نابرابری باشد.
صحبت از تنظیم سیاستهای مرزی با مشارکت نخبگان و طوایف و همچنین ساماندهی اقتصادی این مناطق هم حائز اهمیت است. همچنین، «ایجاد و تقویت زیرساختهای اقتصادی و صنعتی» با «حرکت در مسیر عدالت اجتماعی و استخدامی و مدیریتی» نشان دهنده آن است که نگاه مسعود پزشکیان به اقوام نگاهی کاملا غیر امنیتی (البته «امنیتی» به تعبیر نزدیکتر «نظامی») نیست.
نگاه غیرواقعی و امنیتی به اقوام اینگونه است که برای مثال فردی در تهران که درک درستی از اقوام ایرانی ندارد گمان میکند که با پیوستن مناطق ترکنشین ایرانی به جمهوری آذربایجان وضعیت این مناطق دگرگون شده و آنها زندگی مطلوبی خواهند داشت. مشکل اصلی این نگاه در این است که منطقه ترکنشین ایران را جدا و در انزوا و نه «در داخل ایران» میبیند. زمانی که منطقه ترکنشین ایران را به عنوان یک منطقه منزوی نگاه کنیم شاید تجزیه طلبی را بتوان تهدیدی بزرگ دانست. اما مشکل این است که این نگاه خود تجزیه طلبی را به شکل مفهومی به وجود میآورد چرا که قبلا منطقه ترکنشین را بخشی جدا در نقشه ذهنی خود پنداشته است.
اما زمانی که منطقه ترکنشین را هم در ذهن و هم در نگاهمان بخشی از ایران ببینیم دیگر خطر تجزیه از نظر مفهومی از میان میرود چرا که کسی در اردبیل یا تبریز نمیخواهد تا خلیج فارس، اصفهان، شیراز و ثروت معنوی و مادی این سرزمین را ترک کند و به جمهوری آذربایجان بپیوندد تا بعد مجبور باشد با درخواست ویزا به سواحل جنوب برود!
همین تفاوت نگاهی میان یک فرد امنیت محور و بدون درک درست با یک فرد وطن دوست ترک، کرد یا ترکمن است که باعث شده مرزنشینان ایرانی همواره از میهن دوستترین هموطنان باشند چرا که آنها خود را نه محافظ شهر یا منطقه خود (آن گونه که فرد امنیت محور آنها را در نقشه ذهنی خود منزوی کرده) بلکه محافظ و بخشی از «تمام» سرزمین ایران میبینند.
احتمالا همین هم باعث شده تا بعضی تعجب کنند که چرا بیانیه مسعود پزشکیان درباره اقوام و مذاهب این قدر عادی به نظر میرسد و بر روی ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بدون در برگرفتن مسائل امنیتی و سیاسی تاکید دارد چرا که این افراد امنیت محور انتظار داشتند تا نوعی وضعیت اضطراری در ادبیات این نامزد انتخابات برجسته شود یا اینکه وی از تهدیدهای امنیتی و خطر تجزیه و از همپاشیدگی صحبت کند، اما واقعیت این است که مشکلات اقوام و مذاهب در شمال، جنوب، شرق و غرب ایران از یک جنس است و تفاوتی با افراد دیگر ندارد: بهبود وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به همراه حفظ حقوق شهروندی!