از گونههای شناخت، چندوچون بازتاب زندگی «یکی» در ذهن و زبان دیگری است که با عنوان «یاد» نیز میتوان تعبیر کرد. به این تعبیر، «یاد» عصارهی شناخت از دیگری است؛ تهماندهی غبارگونه یا روشنای حضور دیگری در خاطره و حافظه است و چهبسا دستمایهی بسیار ارزشمند تاریخی در شناخت سویههای زیستی و کنشهای رفتاری «یکیهایی» در ادوار تاریخی است که میشود با «یکی بود، یکی نبودِ» قصهها در ترازوی نقلها و گفتوگوهای گاهوبیگاه گذاشت. کوتاه سخن آنکه «یاد» سرآغاز فلسفهی قصهی زندگی است که در «یکی بود، یکی نبود» زندگیها فشرده شده است.
محمدعلی اسلامی ندوشن از نادر راویانِ «یادهای فرهنگی» است که با نثر روان، بیان ساده، جملات کوتاه، تعبیرها و برداشتهای بیبدیل، نقد پاک، عاطفهی ناب و پندار نیک در گفتارها و نوشتارهایش، از «دیگری»هایی یاد کرده است که عصارهی تاریخ و فرهنگ زمانهای نهچندان دور، همسخن، همکار، همنشین و یا همزمانهاش بودهاند.
رویکرد اسلامی ندوشن به مقولهی یاد، رویکردی نوستالژیک و رمانتیک نیست، گفتمانی فرهنگی و اجتماعی است که با دیگر گفتمانهای فرهنگی و اجتماعیاش از سالیان دور در مصاحبهها، مقالات، کتابها و بهطور کلی در «هشدار روزگار»هایش همسویی دارد؛ گفتمانهایی ایرانی و فرهنگی که در لایههای اشارت و بشارت، تراشخورده و سنجشگرانه، روشنگرانه، روشنفکرانه، صالحانه و ادیبانهاند. گفتمانی که اسلامی ندوشن به آنها میبالد و مینازد «گزافه نیست اگر بگویم که طی این ۵۰ سال هیچکس بیشتر از من نام ایران و فرهنگ را بر قلم نیاورده است». (روزها، ج۴، ص ۱۱۱)
یاد، سرنوشت انسانها در مدار زندگی است. انسان در یادهای اسلامی ندوشن، گاه «یاد جمشیدی» است که تمدن را میسازد، اما در غبار خودخواهی، با ادعای خدایی، چنان گم میشود که دوران ضحاکی تاریخساز میشود و گاه «یاد فردوسی» است و اشارات خردگون او در غرّهشدن به دانایی است، آنجا که در پیشانینویس مقالهی «هشدار روزگار» با بنمایهی عدم توازن علم و صنعت در زندگی و نابهنجاری در برخورد تروریسم و آمریکا، از زبان فردوسی شاهد میآورد:
«چو گویی که فام خرد توختم همه هرچه بایستم، آموختم
یکی نغزبازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار»
اسلامی ندوشن در مقالهی «نسل ملول» اشارهای ظریف به مقولهی «یاد» از منظر «خبر» دارد، گویی که یاد، اسنادی خبری است و میتواند نقطهی آغازین آگاهی و دانایی قرار گیرد: «ما به یاد خیلی چیزها هستیم، افسوسِ خیلی چیزها را میخوریم جز گذشت عمر که اینگونه بیحاصل میگذرد و اصرار داریم که از آن بیخبر بمانیم». چنین دریافت و تعبیری، ریشه در نگرش انسانی، آموختگی در بستر رویدادها و حوادث روزگار، دانایی و معرفت، رفاقت و نجابت ذاتی او دارد و بر همین اساس است که میتوان فهمید فرهنگ ایران چگونه اندکاندک، اما پُرپُر، در جان، تن و روان او ریشه دوانده است؛ سپس، این جایافتگی فرهنگ ایران را در وجود او تراش داد، بازخوانی و تحلیل کرد و در پژوهشهای میانرشتهای علوم انسانی بهعنوان دستمایهی شناخت زیرساختهای فرهنگ ایران به کار گرفت و از آن در بازنگری چندوچون ایرانیزیستن و سررشتهی زندگی به فرهنگ سپردن بهره جست و به نسلهای پسینی، زنجیره و نخ تسبیح فرهنگ را سپرد تا خود، بهتناسب روزگار و همبستههایش، در نگهداری و همگامی آن با دیگر فرهنگها بکوشند؛ چراکه همپذیری، همراهی زیرکانه و حسابشده و بهرههای بزنگاهی از ویژگیهای فرهنگ و تمدن ایران است که از دیرباز به زمان، نگاهی بنیادی و اسطورهای داشته است.
در کتاب چهارجلدی «روزها»، اسلامی ندوشن از بسیار کسان یاد کرده است و با قلمی ساده، اما تودار و سنجیده، از آنان نوشته است. فصل سوم کتاب «روزها»، رسالهی کوتاهی از یادهای فرهنگی و تاریخی است که در ساحت فرهنگ و تاریخ ایران و یا در ارتباط با ادب و فرهنگ ایرانی حضور داشتهاند، کار خود کردهاند، بار خود بردهاند و بهگونهای در یاد و خاطرهی اسلامی ندوشن جای باز کردهاند. گرچه در این فصل همه را نیاورده و اشارت کرده است که در جاهای دیگر از آنان گفته و نوشته است، اما فصلی است فشرده از تاریخ اهل فرهنگ که گاه در میدان سیاست نیز گام گذاشتهاند و کارها کردهاند. بازخوانی این فصل بهمثابهی مرور زندگی با دیگری، نشانهای از ذهن شخصیتی فرهنگی است که نکتهبین و نکتهنگهدار است. همانگونه که در پیشینهی ادب ایرانی، «فهلویات» و پسیننمونهی آن رباعیات چنین کردهاند و در سخنانی کوتاه، زبان حال و قال، فهم و ادراک، بینش و نظر را گنجاندهاند، چنانکه خیام چنین کرده است:
«ای چرخ فلک خرابی از کینه توست بیدادگری شیوهی دیرینهی توست
ای خاک اگر سینهی تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینهی توست»
روش و کوشش اسلامی ندوشن در یاد از افراد، ساختاری شخصی و اجتماعی دارد و مبتنی بر اعتقاد و ارزشهایی است که روزگار در ذهن سنجشی و آیندهنگرِ او جاگذاری کرده است. سنجشی از آن بابت که شرایط و اوضاع روزگار و چرخش دنیا به سمتوسوهای تازه و نو را در نظر داشته است. آیندهنگری از آن بابت که بهتجربه دریافته است همهی نسلها با دنیای نویی که پیشاروی آنها در کار صورتپذیری، تحول و دگرگونیهای اندیشگی و ابزاری و کارکردی است، به ضرورت، نیاز به بنمایههای فرهنگی و گنجینهی اندیشگی پیشینی دارد تا بتواند از بحرانهای روحی و فکری ناشی از این نوشدنها و جابهجاشدگیها، رویدادهای ناگهانی و لطمهخوردنهای پشت پرده از قدرتهای شرور و غیرانسانی گذر کند. تکانی به خود بدهد و باز در مسیر زندگی انسانی مبتنی بر مهر و دوستی قدم بردارد.
میتوان در دو ساحت اندیشگی روش و کوشش او را در چنین سنجش و آیندهنگری برشمرد:
1 ـ ساحت اعتقاد به کسانی که از آنها یاد میکند. در این نگرش به تأنی و تأمل میتوان فهمید اگر از کسی و یا کسانی در آثارش یادی نمیکند، به آنان اعتقادی نداشته است. اشارهای زیرکانه به یادآوری این نکته که «یاد با اعتقاد پیوندی تنگاتنگ دارد».
2 ـ ساحت ارزشداشتن کسانی که یادی از آنها کرده است. تأمل در کلمهی «ارزش» نیز این اندیشه را به ذهن متبادر میکند که بعضی نامها عصارهی ارزشهای فرهنگی، انسانی، تاریخی و… هستند. زندهکردن یاد آنها، اشارهای به یاد و گذشتههای فرهنگی، تاریخی ایران است؛ اشارهای به آنچه در ساحت تاریخ و فرهنگ ایران معاصر جریان داشته است؛ سامان داده است و عقبههایی بهدنبال داشته است.
با چنین رویکرد باورمندی، اسلامی ندوشن میخواهد نشانهشناسی فرهنگ و تاریخ ایران را در یادها تازه کند و انگار دارد با آینهی یادها چنین میکند. هرکدام از این نامها یک «نشانه»اند. از نام شخصی فراتر رفتهاند و در حوزهی نشانهها جای گرفتهاند. این نشانهها اغلب در یک کلمه و یا جملهی کوتاهی بیان شده، گویی میخواهد بگوید درساحت یاد، گاه یک کلمه، خود، دفتری است و یک جمله بس است اهل اشارت و بشارت را. همان اشارتگویههای بیهقیوار در «تاریخ بیهقی» ـ یگانه متن ادبی و تاریخی که مروری بر یادهای تاریخی از منظری انسانی و چشماندازی نوستالژیک و شناختگونه است.
جستار«از روشنای یاد تا غبار فراموشی» اختصاص به بازخوانی یادهای اسلامی ندوشن دارد که در فصل سوم جلد چهارم کتاب «روزها» با عنوان «بعضی از کسانی که در زندگی شناختم» آمده است، با بیتی از ناصرخسرو:
«آن روزگار چون شد و آن دوستان کجا دیدارشان حرام شد و یادشان حلال».
آوردن این بیت در پیشانی فصل، فشردهکردن افسوس، جستوجو، نگرش کلامی و زیباشناسی فرهنگ عامه در دو واژهی «حرام» و «حلال» است. مردم یزد هرگاه چیزی ناگهانی و بدون استفادهی کافی را از دست بدهند، میگویند «حیفش، حروم شد» و آنگاه که کسی چیزی را بهموقع و خوب به دست بیاورد و از آن استفادهی درست ببرد، میگویند «نوش جونش، حلالش باشه». اسلامی ندوشن با هوشیاری از زبان مردم شهر و دیار خویش چنین بیتی را برگزیده است تا یادآور این معنا نیز باشد که حرام و حلال موضوع گفتوگوی حوزهی شرع و کلام فقهی نیست، بلکه در مسیر روزگار نیز چه بسیار چیزها، آدمها و موقعیتها و دستاوردها حرام میشود و چه بسیار روزگاران که شیرین، دلچسب، خوشعاقبت و پربار، حلالِ جان کسانی میگردد که از روزگار میآموزند و عمر به یادهای بسیار پیوند میزنند.
یادکردهای اسلامی ندوشن در فصل سومِ جلد چهارمِ کتاب «روزها»
در این فصل، اسلامی ندوشن از کسانی یاد میکند که بهنحوی، چه کوتاهمدت و گذرا و چه بلندمدت و رفیقانه، با آنها بوده است. روش او تلخیصی از جایگاه سیاسی، ادبی، فرهنگی و تاریخی آنها در دوران معاصر ـ بعضی از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب اسلامی و بعضی تا پس از انقلاب ـ است. کوتاه و سنجیده، ستایشگرانه و نقادانه از آنها نام میبرد و به اشارات و جملههایی فشرده، اما دقیق و حسابگرانه، با صفات و برجستگیها بسنده میکند. فهم و دریافت، شناخت، تأمل و تدبر در این صفات و خصوصیات و توانمندیها، رویکردها و کارکردها و تأثیرگذاریهای این افراد، دایرهی واژگانیِ ویژهای دارد که میتوان آن را «دایرهی فرهنگ و سیاست» یا «زیست فرهنگی و سیاسی» نامید. در این دایره، یکی را «پاکیزهتر از میان رجال سیاسی» و دیگری را «تلفیق دین و دانش» و بعدی را «دارای قلم نجیب و متین» میداند. چنین قضاوتها و سنجیدنها و در دایرههای خاص قراردادنهایی، خود یک نشانه و یک راه نشاندادن است؛ از آن سو نشانه است که نشان از دقت نظر، ژرفاندیشی و تحلیلهای اسلامی ندوشن از این افراد دارد و راه نشاندادن است از آن سو که زیستن بر چنین مدارهایی در زندگی چه بهرههایی دارد و چه عقبههایی بر جای میگذارد. زیرا، فارغ از نامها و روزگاران، رسم آدمی چنین شده است که یا غبار بر نامها مینشاند و در دایرهی فراموشانِ خاموش قرار میدهد، یا آنکه به تاریخ بها میدهد و ترازویی عادل میداند که به هر بهانه و ترفندی یادها را تازه میکند و از وادی خاموشان فرا میخواند.