“بسمه تعالی”
“عدالت وعقلانیت وتاویل درمکتب تشیّع”
پایه ی جهان هستی بر عدالت است.
عدالت به مفهوم کلی، یعنی قرار گرفتن هرچیزی در جای خودش.
تا آنجا که امام علی (ع )عدل را شالوده ی قوام جهان دانسته وآبادانی کشورها را منوط براجرای عدالت میداند.
قرآن کریم میفرماید: هدف از ارسال رُسل واِنزال کُتبِ آسمانی، برقراری عدالت بوده است .
لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.
همه حکمت ارسال رُسل اقامه ی عدل وعدالت بوده است .
به دلیل اهمیت عدل وعدالت، تشیّع عدل را که از صفات خداوند است در ردیف اصول دین قرار داده است .
شیعیانِ عقل گرا، همیشه با فِرَق اسلامی بر سر عدالت اختلاف داشته اند.
یکی از تابناک ترین چهره های تاریخ بشریت که میتوان اورا از پایه گذاران عدالت در طول تاریخ زندگی بشر بشمار آورد امام علی (ع ) بوده است که جُرج جرداق نویسنده ی مسیحی در کتابش “الامام علی، صُوت العِداله الانسانیه ”
اورا بانگ عدالت انسانی در طول تاریخ دانسته است.
تا کنون کمتر رهبری در جهان به مثابه امام علی (ع) از عدالت سخن گفته ودر راه استقرار آن تلاش کرده است. تا آنجا که اورا بدرستی شهید عدالت لقب داده اند .
شعاع عدالت نه فقط شامل فرد واجتماع بلکه در برگیرنده ی آسمانها وزمین است .
حدیث نبوی به ما میگوید: بالعدل قامتِ السموات والارض، آسمانها وزمین با عدالت برپاست !
وشاید بتوان گفت : برپایی واستواری همه ی جهان به یمن عدالت است.
به همین سبب امام علی (ع) عدل وعدالت را شالوده قوام جهان میداند ومیفرماید العدل اساس به قوامُ العالم .
وهمچنین فرمود: ” ما عمِّرت البُلدان بِمثل العدل ”
شهرها وکشورها آباد نمیشود مگر بوسیله ی عدالت .
عدالت باعث پایداری جامعه میشود وامام علی( ع) در این باره میفرماید : جعلَ الله العدل قِواما للانام. خداوند عدالت را برای استواری مردم قرار داده است .وبعد میفرماید : بالعدل تَصلحُ الرعیه . بوسیله عدل وعدالت ملت اصلاح میشود .
وقدرت واستواری دولتها را نتیجه عدالت ورزی میداند .
ثبات الدول باقامهِ سُنن العدل .استواری ودوام دولتها با برپایی سنتهای عادلانه شکل میگیرد .وبالعدل تَتضاعفُ البَرکات .با عدل برکتها فزونی می یابد.
عدالت جنبه های فردی،اجتماعی ،سیاسی،اقتصادی ،فقهی وفرهنگی و……فراوانی دارد.
اسلام از همه ی جنبه ها برای عدالت اهمیت قائل است.
حتی به لحاظ فقهی برای عدالت جایگاه مهمی قائل است .وعدالت را مهم ترین صفت برای تصدی برخی از مسئولیتها بشمار میآورد از جمله برای رهبریت ،مرجعیت ،قضاوت ،شهادت وگواهی ،امامت جماعت و…….عدالت را شرط اول احراز این موقعیتها قرار داده است.
همه ی ابعاد عدالت پشتوانه قرآنی دارداز جمله میفرماید : انّ الله یامرُ بالعدل والاحسان .
در مکتب تشیّع مساله توحید وعدل،مطرح وعمیق ترین نظریات در باره آنها ابراز گردیده است .
در قرون اولیه پس از ظهور اسلام بین علمای اسلامی بر سر مسائل مختلف اختلاف پدید آمد ودو فرقه مهم تشکیل گردید معتزله که طرفدار عقل گرایی واختیار انسان و… …
اشاعره که طرفدار تبعیت محض از حدیث وسنت بدون هرگونه دخالت عقل بود وانسان را تسلیم محض در برابر خدا وفاقد اختیار میدانستو….. .
استاد مطهری در کتاب عدل الهی ص ۲۷ می نویسد : تشیّع با حفظ استقلال خویش، در چهار مساله ی معروف مانند، عدل وعقل واستطاعت وحکمت ،جانب معتزله را گرفت به همین علت تشیّع جزو عدلیه بشمار آمد.
ولی در مکتب تشیّع ،مفهوم این چهار تا با آنچه معتزله به آن معتقد بودتفاوتهایی داشت .مثلا در مکتب تشیّع هرگز ” اختیار “بصورت تفویض و واگذاری وسلب اختیار از ذات حق که نوعی استقلال در فاعلیت و نوعی خدا گونه گی برای انسان است و طبعا ملازم با شرک است تفسیر نشد .
ائمه اطهار (ع)برای اولین بار الهام بخش مکتب تشیّع بوده اند .واصل ” لاجبرَولا تَفویض بل، امر بین الاَمرین” از ناحیه ی ائمه ی هدی وتشیّع مطرح شده است .
در تشیّع، اصل عدل به مفهوم جامع خود تایید شد بدون آنکه کوچکترین ضربه ای به توحید افعالی ویا توحید ذاتی وارد آید .
عدل در این مکتب در کنار توحید قرار گرفت .
در این مکتب ،اصالت عدل ،حرمت عقل ،شخصیت آزاد ومختار انسان ونظام حکیمانه ی جهان اثبات شد .
اختیار انسان تایید شد بدون آنکه بصورت شریکی در مُلک الهی چهره بنماید واراده ی الهی مقهور ومغلوب اراده ی انسانی شود.
قضا وقدر الهی اثبات شدبدون آنکه نتیجه اش، مجبور بودن انسان در برابر قضا وقدر الهی باشد .
در مسائل مربوط به توحید ،گرایشهای همه ی فرق اسلامی توحیدی بود.اما در توحید وتکثیر صفات ،شیعه طرفدار توحید صفاتی شده وعقیده ی اشاعره را نفی کردوبا معتزله موافقت نمود.
با این تفاوت که کار معتزله به نفی صفات ونیابت ذات از صفات کشید، اما شیعه به اتحاد صفات با ذات وعینیت ذات با صفات باور داشت که یکی از عمیق ترین معارف الهی است .
شیعه اما در توحید افعالی جانب اشاعره را گرفت، با این تفاوت که نظام علل ومعلولات واسباب ومسببات را نفی نکرد .
در مکتب کلامی شیعه، توحید ذاتی وصفاتی وافعالی در اوجی فراتر از تفکرات آن عصر مطرح وبیان شد که در جهان آن روز سابقه نداشت .
از جمله موضوعات مهمی که مورد اهتمام تشیّع در طول تاریخ بوده “عدل وعدالت”بوده است.
استاد مطهری بر آن بود که حق وعدل دو واژه ای هستند که بسیار ارتباط وثیقی با هم دارند .او زیر بنای حق وحقوق را عدالت میدانست ومیگوید :مطابق مکتب عدلیه که شیعه هم اهل این مسلک است وبلکه رکن اصلی این مسلک است.و بر اساس اسلام که یک سری مبانی دارد وقوانین خود را براساس آن اصول ومبانی وضع کرده است. عدالت یعنی اعطاء کل ذیِ حق حَقهُ .یعنی رساندن واعطاء هر حقی به صاحبش .
خداوند برای همه ی موجودات حق وحقوقی قائل شده است وبر اساس قانون آفرینش، هدف وغایتی برای همه ی موجودات پیش بینی کرده است که بر مبنای عدالت است وعدالت زیربنای موجودیت وحقوق کلیه ی موجودات است (کتاب بیست گفتار ص ۴۶ .نظام حقوق زن در اسلام ص۱۴۴)
مطهری بر این باور است که براساس دستور اسلام ،روابط مردم بایکدیگر بر اساس عدالت وحفظ حقوق همدیگر وعدم تجاوز به حقوق یکدیگر است .کسی به کسی ظلم وتجاوز نکند .وعدالت، محور ومبنای زندگی انسانها باشد .
مطهری اضافه میکند: اما عده ای در اسلام منکر اصل عدل شدند وقانون خدا را، هم در نظام تکوین وهم در نظام تشریع، مافوق عقل دانستند ! وگفتند فعل خدا وامر او هرگز از قانون پیروی نمی کند .هیچ حساب وقاعده ای در کار نیست .آنچه خداوند میکند حق وعدل است. نه اینکه آنچه حق وعدل است خداوندانجام میدهد !
این فکر اشاعره واخباریون که قانون شرع تابع عقل نیست ومقید به قانون عقل نمی باشد در میان عوام الناس یک نوع عظمت واهمیت برای شرع تلقی میشد وجنبه ی عوام پسند خوبی داشت به همین دلیل کم کم بخاطر عوامی وعدم درک درست مردم وجهل آنها، اشاعره وجبریون جو اجتماع مسلمانان آن روزگار را بدست گرفتندومعتزله که طرفدار عدالت بود کم کم به حاشیه ی جامعه ی اسلامی رانده شد .!!
مطهری معتقد است دستورات اسلام تابع حسن وقبح واقعی است. حق وعدالت واقعیت دارند واسلام واقعی بودن آنها را به رسمیت شناخته است. (بیست گفتار ص ۱۳۶)
اما بنا بر نظریه ی اشاعره و اخباریون وجبریون، اسلام فلسفه ی اجتماعی ندارد،اصول ومبانی حقوقی ندارد. بلکه منکر اصول ومبانی حقوقی است .بر انسان، تعبد وجبر محض حکمفرماست .انسان هیچ اختیاری برای انتخاب راه ومسیر ندارد وهمه چیز بر اساس مشیت واراده الهی رقم میخورد وبشر محکوم به سرنوشتی محتوم وجبری است !
مطهری علاوه بر اینکه عدل اسلامی را مساله ای فردی و واجد اهمیت برای فرد میدانسته است اما رویکرد کلی او عدل وعدالت اجتماعی بوده است .وهمواره درباره اهمیت اجتماعی وسیاسی واجرایی واقتصادی عدل وعدالت در جامعه مسلمانان تاکید می نموده است .
مطهری معتقد است پس از طرح مساله حسن وقبح در جامعه ی اسلامی ،علمای اسلامی دو دسته شدند یک دسته طرفدار حسن وقبح عقلی شدند .وگفتند فرمان شارع تابع حسن وقبح وصلاح وفساد واقعی اشیاء است .
عده ای دیگر اما گفتند حسن وقبح اشیاء،تابع دستور شرعی است .دسته دوم منکر حسن وقبح عقلی اشیاء شدند واینها همان اشاعره بودند که به عقل وعقلانیت باوری نداشتند .!!
مطهری در مورد عدل و ظلم که مربوط به حقوق وحدود مردم است و موضوعی اجتماعی است معتقد است که حق وعدالت امری است که اگر اسلام هم دستوری نمی داد باز حقیقتی بود. وحقیقت بودنش آسیبی نمی دید .
اما گروه دوم معتقدند حق وذی حق بودن وذی حق نبودن وهم چنین عدل وظلم حقیقت ندارد وتابع این است که شارع اسلام چگونه قانون وضع کند ویا چه حکمی صادر نمایند !(بیست گفتار ص۵۶،۵۵،۲۷)
موضوع مهم دیگر، بحث جبر واختیار است که با مبحث عدالت ارتباط برقرار میکند .با بحث جبر واختیار وتکلیف وپاداش ،موضوع حق و عدالت پیچیده تر میگردد.مطهری در این باره میگوید : بحث جبر واختیار خود بخود بحث عدل را به میان می آورد .زیرا رابطه ی مستقیمی است میان اختیار وعدل از یک طرف وجبر ونفی عدل از طرف دیگروجود دارد .
یعنی تنها در صورت داشتن اختیار برای انسان است که تکلیف وپاداش وکیفرعادلانه معنی ومفهوم پیدا میکند .اگر انسان در مقابل اراده ی الهی یا عوامل طبیعی اراده ای نداشته باشد ،دست بسته ومجبور باشد، دیگر تکلیف وپاداش وکیفر ،مفهوم خود را از دست خواهد داد.
همانطوری که گفته شد معتزله طرفدار اختیاربشر واشاعره یا جبریه طرفدار جبر وفقدان اختیار برای انسان بودند .
اشاعره یا منکران عدل، صریحا نگفتندمنکر عدل الهی هستند زیرا قرآن کریم، که هردو دسته خودرا حامی وپیرو آن میدانستند با شدت ظلم را از خدا نفی وعدل الهی را اثبات میکند .
آشاعره یا جبریه میگفتند عدل خود بخود حقیقتی نیست که نوعی تعیین تکلیف ،وظیفه وتحدید وتقیید مشیت واراده برای ذات حق محسوب شود، بلکه آنچه خداوند میکند عدل است نه آنکه عدل است او انجام میدهد .!
عدل معیار فعل پروردگار نیست بلکه فعل پروردگار مقیاس عدل است .(عدل الهی ص۱۴)
موضوع دیگری که با بحث عدالت ارتباط پیدا میکند موضوع حقوق طبیعی وحقوق تشریعی است .
مطهری معتقد است که حقوق طبیعی انسان که شامل حق حیات ،حق تفکر ،حق انتخاب ،حق آزادی وحق مالکیت و…….. است حقوقی خدادادی محسوب میشوند که قابل نقض وستاندن از سوی هیچ فرد ومرجعی نیست . او حقوق طبیعی را مقدم بر حقوق تشریعی (شریعت وباید ونبایدهای فقهی ) دانسته ودر موقع تزاحم این دو حقوق ،حقوق طبیعی را ارجح واولی دانسته است. (بیست گفتار ص ۴۷ )
زیرا او معتقد است خالق هردو حقوق ، یعنی حقوق طبیعی وحقوق تشریعی خداوند است .خداوند ابتدا به بشر حقوق طبیعی را ارزانی بخشیدسپس برای تکامل او پیامبران را فرستاد ومبعوث کرد وحقوق تشریعی(شریعت ) را اعطاء فرمود. در نتیجه حقوق طبیعی با حقوق تشریعی نمی توانندبا هم تناقض داشته باشند. زیرا خداوند حقوق طبیعی را ابتدا به بشر اعطاء فرمودو حقوق طبیعی رامقدم بر حقوق تشریعی به بشر ارزانی داشته است .وسپس انبیاء ورسل را برای هدایت بشر واعطای شریعت ارسال فرمود.
علیرغم اینکه نزدیک پنجاه سال است از طرح این مواضع در کتاب های استاد مطهری میگذرد، تاکنون هیچ یک از علماء در باره ی این مواضع، نقد یا ردیّه ای وموضعی مثبت یا منفی نداشته اند.
متاسفانه به آن هم عمل نکرده اند ! وترجیح داده اند با سکوت از کنار این مواضع مهم که با سرنوشت جامعه ی مسلمانان مرتبط است عبور نمایند !!
اهمیت عدل وعدالت در اسلام چنان است که در پاسخ اینکه ،حق وعدالت مقیاس دین است یا دین مقیاس حق وعدالت ؟
مطهری که به اصول عدالت سخت ملتزم است (در کتاب بیست گفتار ص ۳۳-۴۴) اعلام میدارد که حق وعدالت مقیاس دین است.نه دین مقیاس حق وعدالت .
استاد مطهری عدالت را مقیاس اسلام ودین شمرده است وانکار آن را موجب عدم رشد فلسفه ی اجتماعی اسلام وفقهِ متناسبِ با اصول میداند ومی گوید :اگر حریّت وآزادی وجود داشت .اگر موضوع برتری اصحاب سنت بر طرفداران عدل وعدالت پیش نمی آمد ،اگر بر شیعه مصیبت اخباری گری نرسیده بود وفقه ما نیز بر مبنای اصل عدالت بنا شده بود، دیگر دچار تضادها وبن بست های کنونی نمی شدیم .(بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی ص ۱۴-۱۵-۱۷۰)
سخن در باب عدالت فراوان است وتشیّع با بهره گیری از عقلانیت نسبت به برجسته سازی واهمیت عدالت در طول تاریخ کوشا بوده است کما اینکه زندگی وسیره پیامبر وامامان (ع) همواره بر مدار عدالت ومبارزه با ظلم وستم گذشته است .تمام امامان در برابر ظلم بنی امیه وبنی عباس از عدالت دفاع کرده ودر رفع ظلم ایستادگی کردندودر این راه هزینه های فراوان دادند .
تشیّع علاوه بر عدالت ،با عقلانیت توانست تنها فرقه ای در جهان اسلام باشد که ادعا کند قدرت تاویل آیات قرآن را دارد یعنی شان نزول وجایگاه آیات قرآن را تشخیص میدهد زیرا تشیّع امامان خودرا واجد شان تاویل وصاحب تاویل میداند.
هانری کُربن فیلسوف بزرگ فرانسوی در ص ۱۴۶ و۱۴۷ و۱۴۸ جلد چهارم کتاب اسلام ایرانی که توسط فیلسوف برجسته ی معاصر جناب آقای دکتر رحمتی تحقیق وترجمه گردیده است می نویسد : با خاتمیت پیامبر باب تنزیل بسته شد. دیگر پیامی از جانب خداوند به زمین نخواهد آمد اما پرسشی که در دوران ختم نبوت مطرح است این است که زین پس چه باید کرد؟آیا نیازی که به ارسال رسل بوددیگر منتفی شده است ؟آیا بشر به آن پایه از بلوغ رسیده است که نیاز خویش را برآورده سازد ؟بویژه رابطه اش را با جهان غیب وغیب جهان سامان دهد ؟
اساسا در دوران ختم نبوت ، بدون تاویل ومعلم تاویل آنچه در قالب تنزیل در اختیار بشر قرارگرفته است ابتر میماند وکار خداوند در مقام ارسال رسل به نتیجه ی نهایی نمی رسد.
باری متن وحیانی که در قالب تنزیل در اختیار بشر قرار گرفته است هدفش آن است که راه اورا به ساحت قدسی بگشاید واین گشودگی از طریق تاویل راستین آن دست میدهد ودر این مساله ،مهم ترین شان امام ، ولایت او بر تاویل است .
تشیّع با برداشت تاویلی ائمه از آیات وروایات به اهمیت عدل وعدالت در جهان هستی ودر جامعه ی انسانی دست یافته است.وبه آن در طول تاریخ پایبند بوده است .