با به قدرت رسیدن طالبان بیشترین آسیب را زنان دیدند که آموزش و اشتغال آنها ضروریترین امر برای حیات یک جامعه مدنی است. کشورهای غربی میتوانند بیشترین نقش را در مقابله با سیاست طالبان نسبت به زنان ایفا کنند. آنها برای به رسمیت شناختن طالبان یک شرط بگذارند: معرفی سفیر زن از سوی دو طرف.
پس از دو دهه تلاش و آزمون و خطا و هزینههای سنگین انسانی و مالی به منظور تغییر افغانستان، ایالات متحده آمریکا درنهایت پذیرفت که فرضیههایش برای ملتسازی و ایجاد نهادهای دموکراتیک مدرن در این کشور باطل از آب درآمده و طالبان واقعیت انکارناپذیر افغانستان است و نمیتوان نادیدهاش گرفت. بررسی چرایی و چگونگی نادرست بودن فرضیههای آمریکا برای آینده افغانستان، کشورهای منطقه به ویژه فعالان جامعه مدنی و دموکراسیخواهان، سازمان ملل متحد و سیاستگذاران آمریکایی و غربی درسهای بسیاری دارد؛ اما افغانستان امروز با مصیبتی بزرگ دستبهگریبان است که بیش از هر چیز نیاز به اقدامی آنی و عملی دارد. شاید تصور شود این مصیبت بزرگ فقر و بیکاری یا خود طالبان و حکمرانی بدویشان است؛ البته اینها همه هست اما بزرگترین مصیبتی که طالبان با خود به همراه آوردهاند جلوگیری از آموزش و اشتغال زنان است.
طالبان که در ابتدا با چهرهای متفاوت نسبت به سی سال پیش، قدرت را در افغانستان قبضه کرد، پس از مدتی چهره واقعی خود را به نمایش گذاشته و ریشه نهادهای مدنیای که در بیست سال گذشته به زحمت و مرارت بسیار در جامعه افغانستان رشد کردند را یکی پس از دیگری میخشکاند. هرچند ساختار و بافتار اجتماعی جامعه افغانستان خاک باروری برای ریشه دواندن این نهادها نبود ولی حفظ همین نهالهای نحیف مدنیت اهمیت شایانی برای امروز و فردای افغانستان دارند.
دوره جمهوریت با انتقادهای جدی، ازجمله فساد گسترده و نظامند در حکمرانی آن، همراه بود. با وجود این، همین نظام پوشالی که بدون پشتیان، یکشبه فروریخت، دستاوردهای ارزشمندی داشت. مهمترین دستاورد دوره جمهوریت امکان آموزش دختران و اشتغال زنان بود. طالبان برای برپایی امارت جاهلی و قهقرایی خود این دستاورد ارزنده را نشانه رفته است با علم به اینکه بازتولید جامعه مردسالار سنتیاش در گرو اسارات زنان پشت دیوارهای بیسوادی و وابستگی است. شاید طالبان به این نتیجه رسیده است که حفظ برخی نهادهای مدرن مانند بوروکراسی اداری و حفظ روابط تجاری و دیپلماتیک با دنیای خارج خللی در برپایی جامعه سنتی مردسالارش وارد نمیکند. شاید به این نتیجه رسیده است که حتی این نهادها به شکلگیری نوعی نظام سیاسی اقتدارگرا منجر میشود که به تسهیل حکمرانی مورد نظرش کمک میکند. با این همه، تردید ندارد که نهادهای جامعه مدنی چالشی برای جامعه آرمانیاش است. بنیان جامعه مدنی بر آموزش و اشتغال زنان استوار است و طالبان قصد نابودی این بنیان را دارد. بر این اساس، مقابله با این سیاست طالبان ضروری است و باید در اولویت کشورهای جهان، از جمله کشورهای غربی که داعیه دغدغه حقوق بشر دارند، و فعالان جامعه مدنی و حقوق بشر قرار گیرد.
برای بیشتر دولتهای اقتدارگرای منطقه امنیت بر سایر مسائل ارجحیت دارد و از آن انتظار نمیرود برای مقابله با سیاستهای زنستیزانه طالبان گامی بردارند. با وجود این، از کشورهای غربی انتظار میرود برای مقابله با این سیاست جاهلی بر طالبان فشار بیاورند و سایر کشورها را نیز به مقابله با این سیاست ترغیب کنند. سادهترین اقدام در این راستا، قرار دادن یک شرط برای به رسمیت شناختن امارات اسلامی طالبان است: شرط به رسمیت شناختن آنها معرفی سفیر زن و حتی پرسنل زن از سوی طالبان به عنوان نمایندگان دیپلماتیک آنها باشد. همچنین کشورها تنها سفیر زن و دیپلماتهای زن را برای سفارتشان در کابل معرفی کنند. نهادهای بینالمللی نیز شرط همکاری با طالبان را حضور مدیران و کارکنان زن در افغانستان عنوان کنند. همچنین این شرط را برای طالبان بگذارند که تنها نمایندگان زن را از جانب آنها به عنوان نماینده امارات اسلامی افغانستان میپذیرند. اینگونه بارقههای امید همچنان در دل زنان و فعالان مدنی افغانستان روشن میماند.
واقعیت این است که تعداد معدودی از طالبان عامدانه با آموزش و اشتغال زنان سر ستیز دارند؛ بدنه آنها و حتی مردم افغانستان از سر جهل و به تبعیت از سنتها و رسوم گذشته بر این سیاست مهر تأیید زده یا بر لب مهر سکوت میزنند. زمانیکه زنان افغانستانی در مقام سفیر و دیپلمات در جلسات و فضای عمومی حاضر شوند کمکم تابوی حضور زنان در فضای عمومی برای افراطیترین سنتگراها نیز میشکند. حضور زنان خارجی در میان آنها نیز کمابیش چنین تأثیری خواهد داشت.
با تمام این تفاسیر، مطالبه تحصیل دختران نباید از دستور کار کشورها بهویژه همسایگان افغانستان و دو قدرت چین و روسیه که خطر افراطگرایی را پشت مرزهای خود احساس میکنند، خارج شود. جامعهای که زنانش پشت دیوارهای جهل و نفرت اسیر باشند، محیط مناسبی برای رشد و نمو افراطگرایی است.