سوم شهریور یادآور روز تلخی در تاریخ ایران است. در آن روز حباب رضاشاه ترکید.
۸۲ سال پیش در چنین روزی قوای متفقین ایران را اشغال نظامی کردند. اقتدار نظامی توخالی رضا شاه ظرف چند ساعت عیان شد. او مثل همیشه با فحاشی و کتک به جان فرماندهان ارشد نظامی افتاد که نتیجهای نداشت.
تلاشهای دیپلماتیکش با دولتهای بریتانیا و روسیه با پاسخ منفی مواجه شد. درخواستش از روزولت رئیسجمهور وقت امریکا برای میانجیگری نیز پاسخ مثبت دریافت نکرد.
رضا شاه از سر درماندگی سراغ فروغی رفت که سالها در اثر غضب او خانهنشین شدهبود. فروغی توانست متفقین را به ادامه سلطنت پهلوی و جایگزینی محمدرضاشاه راضی کند.
اگرچه رضا شاه در نادیده گرفتن خطر تهدیدات و تحرکات دولت وقت بریتانیا و نگهداشتن نیروهای آلمانی و حساب کردن روی پیروزی هیتلر خطای بزرگی انجام داد اما متفقین سوء استفاده کرده و بر خلاف حقوق بینالملل به ایران که بیطرفیاش را اعلام کرده بود، با بهانه جوئی تجاوز نظامی کردند.
آنها ایران و بخصوص خط راه آهن سراسریاش را پل پیروزی در جنگ جهانی دوم کردند. مسیر مناسب برای نخستین خطوط ریل سراسری در ایران از شرق به غرب بود. احمدشاه قاجار و دولتمردان سالهای آخر مشروطه بر روی انجام آن اصرار داشتند که با مخالفت بریتانیا انجام نشد.
رضاشاه بعد از اطمینان از استمرار پادشاهی دودمانش ایران را به امید مهاجرت به انگلستان ترک کرد. از ترس اینکه دستگیر نشود بر خروج سریع تاکید داشت و حتی در مسیر اصفهان خود دررگرفتن پنچری خودروی حاملش کمک کرد.
در کرمان سراغ پولهای مورد انتظار را گرفت که نرسیده بود. بارانی از فحشهای چارواداری را نصیب مسئولان دولت کرد. آنقدر در کرمان ماند تا پولها رسید.
در مسیر حرکت از تهران به بندرعباس فرماندهان ارتش و شهربانی و مقامات کشوری عمدتا یا به دیدنش نمیآمدند! یا با تاخیر. همه اقتدار او یک شبه دود شده بود!
در کرمان سراغ سرتیپ سیاهپوش کفیلِ لشکر کرمان را گرفت اما او عمدا به سیرجان رفته بود تا با رضا شاه روبرو نشود. بالاخره با تهدیدات و تماسهای بسیار آمد. رضا شاه بعد از فحاشی از او خواست اسکورت آماده کند. سیاهپوش که دندانهای رضا شاه را خوب شمرده بود یک صندوق تریاک اعلای سیرجان را به او تقدیم کرد و رضایت آن دیکتاتور درمانده و فروریخته را جلب کرد. آخرین چیزی که رضا شاه از ایران برد تریاک اعلا و داراییهایی بود که با شیوههای نامشروع جمع کردهبود.
پایان سلطنت رضا شاه وضعیت دوگانهای ایجاد کرد. از یک سو استقلال کشور از بین رفت و به دلیل اشغال خارجی با قحطی، گسترش بیماری و کمبود کالا و گرانی زیاد مواجه شد! دوران بسیار مشقتبار و تحقیرآمیزی بود.
ایران در زمان رضا شاه اقتصاد محکم و شکوفایی نداشت. آسیبپذیری باعث شد تا کشور در رکود و قحطی بزرگ گرفتار شود.
اما خروج دیکتاتور فرصتی برای احیای مشروطه و آزادیها شد. ازاینرو ساقط کردن رضا شاه با خوشحالی و حمایت مردم و نیروهای سیاسی مواجه شد. اکثر نمایندگان مجلس و کارگزاران دولت علیه او صحبت کردند. مقامات نظامی و امنیتی درگیر در سرکوب بازداشت شدند. هیچ مقاومتی از سوی حامیان او انجام نشد درست مشابه بهمن ۵۷ و درهم شکستن سریع دربار پهلوی دوم.
رضا شاه در کشتی فهمید که مقصدش آفریقای جنوبی است نه لندن! از آن به بعد همانطور که تاج الملوک همسر دومش توصیف میکند زندگی سهسال آخرش در حکم جان کندن بود! او هم مانند محمدعلی شاه و احمدشاه افسرده و ملول در غربت مرد.
اما بختیار بود که ایران بعد از جنگ جهانی دوم از مرزهای شرق و غرب شد و گرنه با توجه به توسعهطلبی استالین احتمال جدا شدن بخشهایی از قلمرو ایران بالا بود.