ایرانِ جغرافیای سیاسی کنونی تنها ناحیههایی از این ایرانزمینِ فرهنگی است که به برخی از ویژگیهای آن اشاره خواهد شد.
ایرانِ بزرگِ فرهنگی تنها از آنِ ایرانیان محدودهی جغرافیای سیاسی امروز ایران نیست، میراث همهی اقوامی است که سهمی در آفریدن آن میراث مشترک داشتهاند، اگرچه بسیاری از آن اقوام، به لحاظِ سیاسی، به ملّتهای مستقل تبدیل شده و سرنوشت سیاسی جدای خود را رقم زدهاند.
بهعنوان مثال، ملتهایی که در آسیای مرکزی و نیز در قفقاز کشورهایی مستقل ایجاد کردهاند، در معنای سیاسی کلمه، ایرانی نیستند، اما در میراثی که در ایرانِ بزرگ آفریده شده، به درجات متفاوت، سهیم بودهاند و هستند.
امروزه، این اقوام به زبانهای «ملّی» خود سخن میگویند، اما بخش بزرگی از آنچه در این زبانهای «ملّی»ِ ناحیهای بیان میشود ایرانی است. حتی ترکیه، که از سدهها پیش هویتِ قومی متمایز از هویت قومی ایرانی یا، به تعبیر من، ایرانشهری داشته، اما تا گسستی که بنیادگذار ترکیهی نوین ایجاد کرد، بخش مهمی از ادبِ ترکیِ عثمانی، ایرانی و از شاخههای فرهنگ ایرانی است که به زبان ترکی عثمانی بیان شده است.
این حکم، به طریق اولی، در درون مرزهای ایران کنونی نیز مصداق دارد.
ایرانیان، در محدودهی مرزهای سیاسی کنونی، اعمِّ از اینکه به یکی از زبانهای ایرانی یا غیرایرانی سخن بگویند، درونمایههای ادب و فرهنگ ایرانی را بیان میکنند.
از این حیث، ادب کُردی به همان اندازه ناحیهای از ادب ایرانی است که ادب تُرکی آذری. این زبانهای محلی، اعمّ از ایرانی و غیرایرانی، نهتنها زبانهایی که در درون مرزهای کنونی ایران به آنها سخن گفته میشود، بلکه حتی زبانهایی مانند اردو و ترکی عثمانی، که زبانهای ایرانی نیستند، از طریق زبان فارسی و بر اثر جاذبهی ادب و فرهنگ ایرانی به زبانهای فرهنگی تبدیل شدهاند.
ایرانِ بزرگِ فرهنگی، چنانکه از نامِ آن برمیآید، فرهنگی است و هیچ داعیهی سیاسی ندارد.
اینکه تاریخِ بخشِ بزرگی از ادب و فرهنگی که در ناحیههایی از شبهجزیرهی هند، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان و… آفریده شده ایرانی است، امروزه به لحاظ سیاسی هیچ اعتباری ندارد.
سیاست خارجی همهی این کشورها باید بر اساس مناسبات حُسنِ همجواری، عُلقههای فرهنگی، منافع مشترک برابر و رعایت منطق منافع ملّی کشورها باشد. اینکه ایرانِ بزرگ خاستگاه ادب و فرهنگی بوده که در بسیاری از کشورهای منطقه جاری است، به لحاظ سیاسی، برای ایرانِ سیاسی کنونی اعتباری به شمار نمیآید.
در مناسبات فرهنگی وضع متفاوت است. نه تنها ابنسینا ازبک و مولانا تُرک نیستند، بلکه بسیاری از نویسندگان اردو، تُرک و ازبک نیز به ایرانِ فرهنگی تعلق دارند، چنانکه دیوان فضولی و شاه اسماعیل، بهرغم تُرکی بودن آنها، آثاری در ادب ایران هستند.
تاریخِ ایرانِ جغرافیایِ سیاسیِ کنونی، تاریخِ مرزهای سیاسیِ کنونی است، اما تاریخِ ادب و فرهنگِ ایرانیْ ایرانشهری است، یعنی تاریخِ ایرانِ بزرگِ فرهنگی است. بههرحال، مرزهای سیاسی ایران آنهایی هستند که اینک هستند، اما مرزهای فرهنگی ایرانزمین آنهایی هستند که از آغاز بودهاند.
ایرانِ سیاسی کنونی یک «کشور» است. مرزهای سیاسی آن همان است که هست، اما مرزهای ایران فرهنگی همان مرزهایی است که بهطور تاریخی بودهاند. از اینرو، ایران، بهخلاف بسیاری از کشورها، تنها یک کشور نیست، بلکه یک تمدن با فرهنگی فراگیر است.
از اینرو، برای بسیاری از کشورهایی که ایران را احاطه کردهاند، اما از سدهها پیش از آن جدا شده، یا در بیرون قلمرو سیاسی ایران قرارگرفتهاند، اگر بخواهند تنها یکی از واپسین کشورهایی نباشند که در دهههای اخیر به افتخار پیوستن به سازمان ملل نایل شده و یکی از واپسین رقمهای در پایان سیاههی آن را بهدستآوردهاند، نفی ایران، نفی خویشتنِ خویش است.
میراث تاریخ سیاسی گذشته این کشورها را به بخشهایی از قلمرو فرهنگی ایران تبدیل کردهاست.
به لحاظِ فرهنگی، ایران همچنان کانون آفرینش ادب و فرهنگ ایرانی است. کشورهایی که ابنسینا و مولانا را مِلکِ طِلق خود میدانند، میتوانند به مزایای درآمد گردشگری آنها دل خوش کنند، اما نه تُرکان و نه ازبکان، برای فهم سرمایههای «ملّی» خود، هرگز از ایرانیان بینیاز نخواهند شد.
ابنسینا و مولانا هرگز بخشی از ادبِ ترکی (چنانکه امروزه به آن زبان سخن گفته میشود و نه ترکی عثمانی که عمدهی آن برای ترکان امروزی قابل فهم نیست) نبودهاست، در حالیکه اگرچه ابونصر فارابی، حتی اگر چنانکه گفتهاند، تُرکتبار میبوده، و جز به عربی ننوشته، اما پیوسته جزیی از تاریخ اندیشیدن ایرانی بوده و فصلی مهم از فلسفهای است که بهطور عمده در ایران بسط پیدا کردهاست.
سید جواد طباطبایی : ایرانِ بزرگِ فرهنگی
- 296 بازدید