من همیشه نگران افراطها و تفریطها در جامعه بودهام.
وقتی در کشور به فرمان خدای خودساخته و دین تقلبی، در زندان تجاوز میشود، خون انسانها ریخته میشود، وضع اقتصادی به بدترین حالت خود میرسد، طبیعت نابود میشود، انسانها تحقیر میشوند، و در یک کلام بیفضیلتها و انسانهای حقیر بر مقدرات مردم حاکم میشوند، بزرگترین خطرها کیان کشور را تهدید میکند؛
افتادن جامعه به ورطه تفریط متقابل، ورطهای واکنشی، پناه بردن به خشونتی که انتها نخواهد داشت.
واقعیتش را بگویم مطالعات ما جامعه شناسان و سیاسیون، غالبا دادههایش تاریخی است، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین، جنبشهای چند صد ساله اخیر، و هنوز الگوهایی در اختیار نداریم تا حرکتهای اجتماعی جدید را که در پرتو انقلاب الکترونیکی ارتباطات، و تبادل آزادانه و سریع اطلاعات باشد، مورد ارزیابی قرار دهد.
نه آنکه دِیتاهای قدیمی بکلی نادیده گرفته شوند، بلکه باید پذیرفت آن الگوها، همه باید مورد بازبینی قرار گیرند. هیچ الگوی ثابتی وجود ندارد و سطح دانایی در جهان نسبت به گذشته بسیار تحول پیدا کرده. بهویژه در سالهای اخیر.
نظرسنجیای در فضای مجازی برگزار کردم که هدف اصلیاش ارزیابی میزان واکنشی بودن یا نبودن رفتار قسمتی از اجتماع، در شرایط بحرانی فعلی بود.
اینکه آیا وقتی به نام دین و خدا ناکارآمدیهایی در کشور اتفاق میافتد آیا مردم قدرت تفکیک دروغ از راست را دارند. آیا قدرت تحلیل را، در شرایط پر احساس و مهآلود جاری، همچنان دارا هستند؟
نتایجش برای من خیرهکننده بود.
با وجود هیاهوهای برخی که نظرشان معمولاً مخالف این ارزیابیهای علمی است باید در یک جمله بگویم “در عصر انقلاب تکنولوژیهای ارتباطی دوران افراط و تفریطهای غیر منطقی، بسیار محدود شده و میتوان به آینده تحولات اجتماعی، ولو سریع، بسیار خوشبین بود”
من هرگز باور نمیکردم همچنان در جامعه آماریام کمتر از ده درصد به نقطای رسیده باشند که خلقت را بیهدف و حوادثی بیبرنامه تلقی کنند. عملا بیشتر از ۹۰ درصد جامعه با وجود حاکمیت روحانیونی که تمام خلافهای خود را به خدا وصل میکردند، همچنان خدا باورند! و البته این خدا، با خدای بسیاری از ارتزاق کنندگان از دین، متفاوت است.
دو سوم پاسخگویان باور دارند اعتقاد به ادیان منافاتی با پیشرفت ندارد.
توجه باید کرد جامعهای که با دین هزاران مشکل پیدا کرده، به چه رشدی رسیده.
اینکه دین میتواند در حوزه خصوصی محترم شمرده شود، همان چیزی که بسیاری از دینداران نیز طرفدار آن هستند!
هیجانانگیز بود برای من، وقتی تنها چهار درصد از پاسخگویان حکومت فعلی در ایران را دینی و اسلامی میدیدند.
به عبارتی اکثریت قاطع متوجه شدهاند دین تنها ابزاری شده برای منافع عدهای.
نمیتوانم فوقالعاده بودن این درک عمومی را توضیح بدهم!
تنها شش درصد آزادی پوشش بانوان در کشور را نگران کننده میدانستند، و اکثریت قاطع جامعه آماری، آن را مثبت ارزیابی میکردند.
مقایسه شود با دیدگاههای حاکمیتی و تفاوت فرهنگ عموم مردم با دولتیان!
تقریبا صفر درصد نظر دهندگان معتقد بودند حاکمیت ۴۴ ساله توانسته به افزایش دینداری در جامعه کمک کند!!
و همه متفقالقول بودند با وقوع این مدل حاکمیت اسلامی، آمار دینداران بشدت کاهش یافته.
و نهایتاً قریب به نود درصد، راه را پدید آمدن حاکمیتی سکولار تشخیص میدادند، حاکمیتی مبتنی بر عقلانیت زمینی و منفک از عقاید شخصی افراد.
باز هم باید یادآوری کنم این ارزیابی در جامعه آماری صورت گرفته که در بمباران تبلیغات دینی حاکمیت قرار دارد.
هر چه پس از این بنویسم زیادی است!!
جامعه ایران در شرایط فعلی، احتمال آنکه با تحولات بزرگ، به ورطه افراطهایی نظیر خشونتطلبی، انتقام، تخریب و تهدید بیفتد، بسیار کم است.
جامعه ایران بسیاری از مسیری که تصور میکردیم در آینده باید بپیماید، هم اینک پیموده.
نهادینه شدن مراجعه به عقل بهجای احساسات. پیدا کردن راههای زمینی برای پیشرفت کشور.
احترام به عقاید همه آحاد جامعه.
این یک پیشرفت بسیار بزرگ است.
چیزی شبیه انقلاب بزرگ فرانسه.
جامعه ایران توانایی آن را پیدا کرده سردمدار حرکتی اجتماعی شود که الگوی بسیاری کشورهای شرقی شود.
کشورهایی که نگران از دست رفتن نهاد اخلاق و فضیلتهای انسانی، همزمان با انقلابات هستند.
آنچه برداشت مهم من بوده و با ارزیابیام از جامعه منطبق است؛ بر خلاف هیاهوی دستگاههای تبلیغاتی حاکمیت، بر خلاف عدهای که در فضای مجازی صداهای بلندی داشته و آینده ایران را جامعهای ناپایدار و ضد دینی معرفی میکنند، جامعه ایران هوشمندانه بسیاری از مسیر یک انقلاب حقیقی را طی کرده است.
اگر چه برخی به اشتباه صرفا جابجایی قدرت را انقلاب تلقی میکنند، انقلاب در ایران، در حال تحقق است.
و مهمترین بخش آن؛
تحول افکار و ایدهها
داشتن برنامه برای آینده