به عنوان یک روزنامه نگار چنین می فهمم که اگر از روز نخست استقرار جمهوری اسلامی تنها یک شبکه سراسری تلویزیونی آزاد در کشور حضور داشت و خط قرمز آن فقط عناوینی چون اهانت، کذب و افترا بود و نه عناوینی چون تضعیف نظام و رهبری، اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و… و رسیدگی به اتهامات رسانه ای با حضور هیات منصفه در دادگاههای علنی صورت می گرفت، کار جمهوری اسلامی به این روزها نمی کشید و اگر در نظام سابق هم چنین بود، شاید کارش به سقوط نمی انجامید. نمی توان منکر آزادیهای نسبی و محدود در دو نظام پهلوی و جمهوری اسلامی شد اما این مقدار آزادی نمی تواند کارکرد مطلوب خود را که جلوگیری از تک صدایی و استبداد و قدرت مطلقه است، داشته باشد.
در دهه ۶۰ و دوران آقای خمینی، آزادی بیان و قلم با محدودیتهای جدی مواجه بود، همان گونه که پس از ایشان تاکنون چنین بوده است.
هم آقای خمینی و هم آقای خامنه ای در عرصه اظهار نظر و تعیین تکلیف برای کشور یک تنه عمل می کرده اند و کسی را یارای مقابله با این روند یکه سالار نبوده است.
آقای خمینی صداهایی را که در تقابل با تصمیمات راهبردی اش بود بر نمی تافت و مانع طرح آنها در رسانه ها و حتی نهادهای مسئولی چون مجلس می شد. شهید سید حسن شاهچراغی سرپرست موسسه کیهان (قبل از دوره سردبیری من در روزنامه کیهان) و نماینده مجلس و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، سه ماه قبل از شهادتش همراه با جمعی دیگر از نمایندگان و مقامات در حادثه سقوط هواپیمای آسمان توسط صدام در اسفند ۶۴، ماجرای برخورد آیت الله خمینی را با جلسه موسوم به عقلای مجلس که سخن از احتمال پایان جنگ و ضرورت تدارک مقدمات این امر گفته بودند، برای من بازگو کرد و گفت که علاوه بر اظهار ناراحتی از طرح چنین موضوعی، آقای خمینی دستور به تعطیلی این جلسه محفلی و غیر رسمی – که او هم عضوش بود – داد.
پس از پایان جنگ، محمد جواد حجتی کرمانی سلسله مقالاتی را با عنوان «عصر خردگرایی» در روزنامه اطلاعات به دست نشر سپرد که عمل به محتوای آن می توانست مانع رسیدن جمهوری اسلامی به این روزهای عاری از خرد جمعی و سراسر بحران و انسداد شود، اما با انتشار ۶ شماره آن با دستور دفتر آقای خمینی به آقای دعایی نماینده رهبری در موسسه اطلاعات، انتشار این مقالات متوقف شد.
این سیره در زمان ولی فقیه دوم نیز با قدرت تا به امروز ادامه یافته (البته با اذعان به وجود پاره ای از آزادیهای اندک و محدود) و هر گاه قرار بوده است مطبوعات جانی بگیرند و آزادانه فعالیت کنند با تصریح و یا اشاره رهبری به قوه قضاییه با برخورد و توقیف مواجه شده اند. بستن دهها روزنامه و نشریه در دهه هفتاد و پس از آن تا به امروز دلیل واضح این ادعاست.
طرح انسداد اینترنت با پی گیری مستمر دستگاه رهبری در حال انجام است. عدم تحمل یک برنامه و مناظره و یا مجری تلویزیونی از دیگر مصادیق این سیره و شیوه است.
سخنان مشروح دیروز رهبری که با تکبیرهای تایید آمیز مکرر جمع دستچین شده از سراسر کشور همراهی می شد و جمله به جمله آن سزاوار نقد و نقضهای صریح بود، در غیاب آزادی رسانه ها و فقدان رسانه های ملی آزاد صورت می گیرد.
این که همین تازگی رفراندوم و انتخابات و قوه تشخیص مردم زیر سئوال رفته باشد اما در این سخنرانی مجددا از مردم سالاری و اهمیت انتخابات حرف زده شود، فقط در فضای یک طرفه گویی و مونولوگ امکان چنین گفتارها و رفتارهایی وجود دارد و در واقع مدیون سرکوب آزادی رسانه است.
این که فقط چند کشته یا شهید بسیجی برایت مهم باشد و صدها کشته دیگر از این مردم و جوانان در اعتراضات مردمی اخیر، ارزش نام بردن هم نداشته باشند و بعد در سخنرانی بارها از «ملت ایران» سخن گفته شود، ناشی از معجزه سرکوب آزادی و در دست داشتن همه رسانه های صوتی وتصویری و کتبی و شفاهی است.
در کشورهای دارای رسانه های آزاد این گونه مونولوگها به شدت نقد و هجو می شود و گوینده یا گویندگان آن جرات ایراد چنین خطابه هایی را نخواهند داشت.
با همه این حرفها باید بگویم که دوران انحصار رسانه ای در حال انقضا است و همین فضای مجازی به بند و فیلتر کشیده شده، در حال پمپاژ نقد و آگاهی به جامعه است و حاکمان اهل خطابه و تک گویی نباید از عواقب مشی عقیم وضد دیالوگ خود غافل شوند و مشتهای گره کرده و حنجره های تایید کننده جمعی محدود از ملت ـ که به سختی در کل ایران به ده یا نهایتا بیست درصد بالغ می شوند ـ واقعیت امر و امور را بر آنان مشتبه کند و وقتی به خود بیایند که دیگر کار از کار گذشته باشد.