واژه “نرمش قهرمانانه” کلیدواژه ای بود که رهبری بعد از سال ۹۲ و روی کارآمدن دولت حسن روحانی تاکید بسیاری بر آن کردند و تبدیل به نوع خاصی ادبیات سیاسی با مفهوم تعامل خارجی، شد. جمله ای که نوعی چراغ سبز به دولت روحانی برای مذاکره با آمریکا بر سر مسائل هسته ای بود که به برجام منتهی شد.
اما پس از شکست برجام چند روز پیش بود که مجددا پس از مدت ها از این واژه استفاده نمودند و باز تلقی نرمش در سیاست خارجه بود. آن هم بعد از بیانیه ۷ کشور صنعتی جهان (گروه هفت) که راه حل برنامه هسته ای ایران را دیپلماسی خوانده بود. و شایعاتی مبنی بر آغاز مذاکرات محرمانه ج. اسلامی و آمریکا در عمان!
اما بنظرم واژه نرمش قهرمانانه در ابتدای دهه ۹۰ و ۱۴۰۲ دارای تفاوت های بنیادین است.
رهبری، در سال ۹۳ نرمش قهرمانانه را به نوعی تاکتیک در مسابقه کُشتی تشبیه می کنند که هدفش غلبه بر حریف است :
نرمش قهرمانانه برخلاف برخی تفاسیر، معنای واضحی دارد که نمونهی آن در مسابقهی کشتی نمایان است در این مسابقه که هدف آن شکست دادن حریف است اگر کسی قدرت داشته باشد اما انعطاف لازم را در جای خود به کار نگیرد قطعاً شکست میخورد اما اگر انعطاف و قدرت را به موقع مورد استفاده قرار دهد پشت حریف را به خاک مینشاند.
۱۳۹۳/۰۵/۲۲ “
اما ایشان چند روز قبل پیرامون نرمش قهرمانانه چنین موضع گرفتند.
بنده یک وقتی چند سال قبل از این گفتم: «نرمش قهرمانانه»؛ بد فهمیده شد، هم بعضیها در خارج بد فهمیدند، یک محاسبهی دیگر کردند، در داخل هم بعضی از خودهایمان بد فهمیدند معنای این را. انعطاف یک جاهایی لازم است، بایستی انجام بگیرد. همان معنایی که ما در تقیه معنا کردیم ــ در بحث امامت، بنده مفصل راجع به تقیه صحبت کردم ــ تقیه یعنی وقتی شما در یک جایی دارید حرکت میکنید، به یک صخرهای میرسید که از آن عبور نمیتوانید، یک راهی پیدا کنید از کنار صخره و عبور کنید. انعطاف یعنی این. معنایش این نیست که ما از ادامهی راه پرهیز کردیم و عقبنشینی کردیم، نه. به جنگ صخره نرفتیم، انعطاف پیدا کردیم، توانستیم راه دیگری را پیدا کنیم.”
همانطور که می بینیم اینجا پای دو واژه” تقیه” و” صخره سخت” به میان می آید.
تقیه اصلی در تشیع است که در آن هدف امام یا رهبر، ضربه زدن یا پیروزی بر دشمن یا حریف نیست، بلکه هدف حفظ موقعیت کنونی، حراست از جان پیروان و شیعیان است. آنچنان که شیعه در چنین موقعیتی، نه تنها به جدال و درگیری با دشمن نمی پردازد، بلکه ممکن است در ظاهر با کتمان عقاید خود، با دشمن در لفظ اعلام موافقت و همراهی هم بنماید تا شر و آسیب او را دفع کرده باشد.
اینجاست که ما مفهوم نرفتن به جنگ صخره را در می یابیم. اینجا دیگر دشمن یک کشتی گیر نیست که با یک فن و انعطاف بشود بر او پیروز شد. ما با یک صخره طرفیم که جنگ با او فقط اتلاف عمر و هزینه است.
از این منظر معتقدم این تحلیل تازه ای است که رهبری در سیاست خارجه به آن رسیده که با گذشته متفاوت است که حاصل تجربه دولت سیزدهم است.
در گذشته باور و تحلیل این بود که مشکل سیاست خارجی، دولت مستقر (اصلاح طلبان و اعتدالی ها) است و اگر دولت جوان حزب الهی روی کار بیاید، همه مشکلات کشور علاج خواهد شد و به منظور تحقق این تحلیل بود که نظام در انتخاب ۱۴۰۰ جمهوریت را هم ذبح کرد تا با استقرار یک دولت همراه و همسو، مشکلات را علاج نماید.
اما پس از گذشت دو سال از روی کار آمدن دولت مطلوب، نه تنها مشکلات علاج نشد و شعارهای انقلابی آن با شکست مواجه گشت بلکه به نحو بی سابقه ای مشکلات تشدید شد و رکورد دولت های قبل را نیز شکست و زمینه ساز یکی از شورش های عمومی بعد از انقلاب گشت.
هرچند تمام موارد فوق را دلسوزان بسیاری توصیه کرده و انذار داده بودند و حتی حاکمیت را به مدل تقیه امامان شیعه در زمان بنی امیه و بنی عباس دعوت نموده بودند، و گوشی آنها را نشنید، حال برخورد با صخره سخت واقعیت، و پس از متحمل شدن کشور با زیان های بسیار، متنبه شده اند.
با اینکه نمیدانم آیا تحلیل تازه حاکمیت از اداره کشور، باتوجه به از دست رفتن بخش عظیمی از سرمایه های عمومی نظام، می تواند کشور را از بحران خارج کند یا خیر، اما یقین دارم اگر آنقدر که در برابر کشورهای خارجه اهل مدارا و نرمش در مواقع اضطرار هستیم ، در برابر مردم خودمان چنین بودیم، وضعیت به چنین روزهای تلخی نمی رسید.