• امروز : چهارشنبه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 4 December - 2024
::: 3398 ::: 0
0

: آخرین مطالب

سیاست‌ورزی صلح‌آمیز ایرانی از منظر کنش‌گری مرزی | مقصود فراستخواه* دهه هشتادی‌ها و صلح با طبیعت | علی‌اصغر سیدآبادی* دلایل دوری از سیاست دوستی در جریان‌های سیاسی امروز با رویکرد شناختی | عباسعلی رهبر* دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی* صلح اجتماعی و سیاست انتظامی | بهرام بیات* عصرانه‌ای با طعم شعر فرزندان پوتین | آندره ئی کولز نی کف (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد چرا اسرائیل به ایران حمله نکرد؟! | آیت محمدی (کلهر) احیای داعش و القاعده در منطقه | آیت محمدی (کلهر) رونمایی از بزرگترین شهاب سنگ آهنی در مجموعه برج آزادی رهبران پوپولیست چه میراثی برای کشورشان بر جای می‌گذارند | مانوئل فاتک، کریستوف‌تری بش و مورتیس شولاریک بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) آسیا بدون هژمون | سوزانا پاتون و هروه لماهیو (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد نکاتی درباره دیدگاه رئیس جمهور در ضرورت انتقال پایتخت | عبدالمحمد زاهدی حرکت به روی یال جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه | مرتضی‌ رحیم‌نواز داستان آشنایی یک شاعر اجازه خلق آثار عاشقانه را نمی‌دهند تو زنده‌ای هنوز و غزل فکر می‌کنی | سمانه نائینی زیبایی کلام در شعر بهمنی | سحر جناتی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد گفتمان صلح و نگاهی به چالش‌های حقوقی در ایران معاصر | محمدرضا ضیایی بیگدلی صلح اجتماعی و مرجعیت رسانه در ایران | ماشاءالله شمس‌الواعظین صلح ایرانی از نگاه محمدعلی فروغی | مریم مهدوی اصل چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک گفتمان صلح و سیاست خارجی | محمدکاظم سجادپور گفتمان صلح و نیروهای مسلح ایران | حسین علایی اقتصاد صلح محور | فرشاد مومنی* نقش آموزش‌عالی در شکل‌گیری گفتمان صلح | مصطفی معین* آخرالزمانی‌های ایرانی و اجماع‌سازی پزشکیان | کیومرث اشتریان* ایران، بحران‌های منطقه‌ای و گفتمان صلح | عبدالامیر نبوی* گفتمان صلح و سیاست همسایگی | ماندانا تیشه‌یار* گفتمان صلح و محیط زیست | محمد درویش* گفتمان صلح و مساله حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران | مهدی ذاکریان* از چرایی تا چگونگی معرفی کتاب «اخوان‌المسلمین» | پیرمحمد ملازهی به نظر می‌رسد که باید شاهد روند خوبی باشیم شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد محمد جواد حق‌شناس: کابینه‌ای با حضور زنان جوانان و اهل تسنن سخنی با آقای رئیس جمهور در مورد چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک* انتخاب کابینه در اتاق‌ شیشه‌ای پیام رهبری به مناسبت برگزاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شریعتی، جلال و دیگران | حمید عزیزیان شریف آباد صحافی سنتی | مجید فیضی‌راد* اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند

10
گزارش سخنرانی دکتر مصطفی ملکیان

در باب خشونت‌ورزی و خشونت‌پرهیزی | بخش نخست

  • کد خبر : 12121
  • 30 بهمن 1401 - 7:40
در باب خشونت‌ورزی و خشونت‌پرهیزی | بخش نخست
بخش نخست سخنرانی دکتر مصطفی ملکیان در خصوص خشونت تقدیم حضور می‌گردد

به همه هموطنان ستم‌دیده و اندوهگین و مصیبت زده در سرتاسر جهان عرض سلام دارم و امیدوارم که با اعمال نوعی عقلانیت و نوعی اخلاقیت شاهد روزهای بهتر و سال‌های بهتری در آینده باشیم. بحث درباره خشونت‌پرهیزی است و بنده به عنوان کسی که قائل به آن هستم، در این گفتگو شرکت می‌کنم.

قبل از هر چیز باید این نکته را متذکر شوم که وقتی بحث خشونت‌پرهیزی پیش کشیده می‌شود، بسیاری به ذهنشان می‌آید که گویا مخاطب سخن ما مردم‌اند، واقعیت این است که لااقل به گمان من هر وقت که بحث از خشونت‌پرهیزی می‌شود، در درجه اول حکومت‌ها مورد بحث است و در درجه دوم مردم، به جهت اینکه وقتی حکومت‌ها را با مردمان مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم به دو جهت اعمال خشونت‌ورزی حکومت به مراتب بیشتر از احتمال خشونت‌ورزی مردم است، در این صورت کسی که خشونت‌پرهیزی را توصیه می‌کند، مخاطب اولش حکومت‌ها هستند و دوم مردم. به دو جهت احتمال خشونت‌ورزی حکومت‌ها بیشتر است. چراکه همیشه طالب حفظ قدرت خودشان و حتی بسط آن هستند. هرحکومتی از دموکرات‌ترین حکومت‌ها تا استبدادی‌ترین و تمامیت خواه‌ترین آنها، همیشه دغدغه اول‌شان حفظ قدرت و بسط قدرت خودشان است. فرق حکومت‌های دموکراتیک با حکومت‌های غیردموکراتیک این است که حکومت‌های دموکراتیک حفظ قدرت را از راه‌های دموکراتیک می‌خواهند به انجام برسانند و حکومت‌های غیردموکراتیک التزام و تعهد به روش‌های دموکراتیک هم ندارند والا جزو ذات هر حکومتی این است که قدرت خودش را حفظ و بسط بدهد، و طبعا حفظ و بسط قدرت اقتضای خشونت‌ورزی را به درجات متفاوت و گاهی به درجاتی فوق تصور یک انسان عادی می‌رساند. بنابراین باید گفت که حکومت‌ها هستند که باید خشونت‌ورزی خودشان را مهار بزنند و رفع کنند و سعی کنند که این خشونت‌ورزی را تا آنجایی که می‌توانند کم کنند. جهت دومی که حکومت‌ها بیشتر باید مخاطب باشند این‌ است که حکومت‌ها علاوه بر اینکه میل بیشتری به خشونت‌ورزی دارند، قدرت اعمال خشونت‌شان هم بیشتر است. اصلا میزان توانایی یک حکومت برای اعمال خشونت با میزان توانایی مردم برای اعمال خشونت قابل قیاس نیست. حکومت‌ها هم از نیروی تسلیحاتی و هم از قدرت تبلیغاتی و توان مالی قیاس‌ناپذیری نسبت به نیروی مردمی برخوردار هستند. به این جهت نمی‌شود تصور کرد که هر دو در یک وضع متعادل و متوازن به سر می‌برند، بنابراین تصریح کنم که در درجه نخست، مخاطب این بحث حکومت است و درجه دوم مخاطبم مردم هستند.

قبل از ورود به بحث دو نکته را هم تذکر بدهم، نکته اول این است که من اهل امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد نیستم، از موضع بالا با دیگران سخن گفتن نیازمند یک سلسه شروطی است که هیچ کدام از این شروط را من ندارم.

نه وسعت علم من به حدی است که این قدرت را داشته باشم و نه عمق فهم من از امور یا قدرت تفکر و گستره تجارب من این امکان را فراهم می‌سازد تا از جنبه نظری به ارشاد کسی بپردازم. از جنبه عملی هم من آن میزان نیکوخوئی در درون و درست رفتاری در بیرون خودم را ندارم که بتوانم خود را درخور این بدانم که کسی را ارشاد کنم. به هر حال وجوه نظری و عملی لازم برای ارشاد را مطلقا ندارم. من رای خود را در این مسئله با هموطنانم در میان می‌گذارم و از هموطنانم حتی انتظار قبول هم ندارم، اما انتظار فهم دارم. یعنی بفهمند چه می‌گویم، چه بپذیرند و چه نپذیرید.

نکته دوم این است، سخنانی که می‌گویم مسلما مخالفان و ناقدان فراوانی خواهد داشت که طبیعی است و هیچ مشکلی ندارد، اما امیدوارم مخالفان و ناقدان کل سخنان من را بشنوند و بعد داوری کنند. به کل سخن من هر اشکال و انتقادی که وارد می‌شود دوست دارم که بشنوند.

خشونت چیست؟

در تعریف خشونت باید گفت که هر رفتاری اعم از گفتار، کردار و یا زبان بدن که خلاف خوشایند من باشد، نوعی اعمال خشونت است. این وسیع‌ترین معنای خشونت است، اما معمولاً در مباحثی از این مقوله مفهوم خشونت را کمی تنگ‌تر از این می‌گیرند. اما در نگاه من حتی یک نگاه تحقیرآمیز، نگاهی که من احساس خاری و خفت بکنم، نگاه توهین‌آمیز و اهانت‌آمیز یا نگاهی که از سر استهزا و ریشخند باشد، همان خشونت‌ورزی است. این وسیع‌ترین معنای خشونت است و ما همیشه در زندگی عادی خودمان هم فارغ از مسائل سیاسی و اجتماعی حتی در زندگی شخصی و خانوادگی خودمان هم به این معنای وسیع مرتکب خشونت می‌شویم، چه برسد به خشن‌ترین و مهم‌ترین مصادیق خشونت مثل کتک زدن و سوزاندن و ایجاد نقص عضو، مثله کردن، تجاوز، شکنجه کردن بدن دیگری و مانند آن.

بحث ما فعلا مصروف به این موارد است. سخن من این است که خشونت به این معنا خلاف اخلاق است، به زبان ساده مدعای من این است که هر گونه رفتاری که برای دریافت کننده ناخوشایند باشد، این رفتار به زبان ساده خلاف اخلاق است.

گاهی وظیفه شما چیزی دیگری است ولی در مقام عمل به آن وظیفه، اگر با وظیفه‌ دیگری تعارض پیدا کرد، ممکن است دست از وظیفه اول بردارید. از باب خشونت هم همین صادق است، سقراط را به یاد بیاورید که می‌گفت: در نگاه نخست رد امانت و جلوگیری از کشته‌شدن یک انسان بیگناه هم‌ زمان وظیفه اخلاقی من است. این دو تا وظیفه اخلاقی من در نگاه نخست است. اما گاهی من به وظیفه اول نمی‌توانم و نباید عمل کنم، به خاطر اینکه اگر عمل بکنم وظیفه دوم ترک خواهد شد و وظیفه دوم از وظیفه اول مهم‌تر است. مثال خودش هم این بود که کسی شمشیر و اسلحه‌ای پیش من امانت می‌گذارد به شرط اینکه هر وقت مطالبه کرد من به او پس بدهم. حالا آمده از من مطالبه اسلحه خود را می‌کند و می‌خواهد با این اسلحه شخص بی‌گناهی را بکشد. اینجا هر دو وظیفه را دارم، اما هنگام تعارض این دو وظیفه با هم باید ببینم کدام را باید در نظر بگیرم به قیمت اینکه دیگری را وا بنهم. در این مثال من دفاع از شخص مظلوم را می‌گیرم و نسبت به رد امانت تعهدی نشان نمی‌دهم.

من معتقدم خشونت‌پرهیزی به این معنا وظیفه اخلاقی ما است. ولی گاهی این وظیفه اخلاقی با وظیفه اخلاقی دیگری تعارض پیدا می‌کند و رعایت آن وظیفه اخلاقی دیگر بر اصل خشونت‌پرهیزی مقدم می‌شود.

دلیل اینکه من چرا از خشونت‌پرهیزی دفاع می‌کنم؟

به نظر من از دو منظر مصلحت اندیشانه و اخلاق گرایانه می‌توان به دفاع از خشونت‌پرهیزی اقدام نمود. این دو مقوله بسیار متفاوت هستند، در مصلحت اندیشی تمام هم و غم ما این است که به هدف برسیم. در اخلاق تمام هم و غم ما این است که تمام احکام و قواعد و قوانین اخلاقی را زیر پا نگذاریم و به‌ لحاظ مصلحت اندیشانه هم ما نباید خشونت بورزیم.

در مصلحت اندیشی دغدغه دارم که به مقصود و هدف خود رسیده و امکان موفقیت را تا بیشترین حد ممکن بالا ببرم. برای این منظور است که من به چهار دلیل به دفاع مصلحت اندیشانه از خشونت‌پرهیزی می‌پردازم.

  1. تجربه تاریخی نشان داده که خشونت‌ورزی خسارات عظیم انسانی مادی و معنوی به بار می‌آورد. شکی نیست که هر وقت من و شما هر دو در مقام خشونت‌ورزی باشیم در قیاس با وقتی که یکی از ما در مقام خشونت‌ورزی است و در قیاس با وقتی که هیچ کدام از ما در مقام خشونت‌ورزی نیست، خسارات انسانی، مادی و معنوی خیلی متفاوت خواهد بود.

آن‌هایی که بازماندگان صحنه خشونت‌ورزی هستند، تا نسل‌ها بعد آثار ذهنی و روانی خشونتی که شاهدش بوده‌اند در آن‌ها تداوم داشته است، تحقیقات در زیست‌شناسی نشان داده است که ضربه‌های خشونت‌ورزی حتی قابل توارث هم هست.

  1. اگر شما و ما، حکومت و منِ شهروند دست به خشونت بردیم و محیط به این ترتیب رادیکالیزه شد و یا رادیکالیزه‌تر شد، انصافا پیروز این میدان چه کسی خواهد بود؟ آنکه از همه گروه‌هایی که در صحنه بوده‌اند خشن‌تر بی‌رحم‌تر، سنگ‌دل‌تر و خون‌ریزتر خواهد بود، وقتی که همه به خشونت روی آورند، برنده آن کسی است که حاضر است بیشتر خون بریزد و خشونت بورزد و سنگدلی و بیرحمی و قساوت قلب نشان بدهد. حالا می‌خواهد حکومت باشد یا بخشی از آن و یا حتی مردم، فرقی ندارد بالاخره این طرفی که در مقام عمل خشن‌ترین بوده توانسته زمام امور را در دست بگیرد. آیا بنظر شما چنین گروه خشنی خواهد گفت تا امروز ضرورت داشت با رقبای خودم، خشونت بورزم برای اینکه باید از میدان به درشان کنم. حالا که حکومت را در دست گرفتم دیگر از فردا به مقتضای عدل، انصاف، شفقت و مدارا و به مقتضای مسالمت جویی رفتار می‌کنم؟ به هیچ وجه اینگونه نیست. استعدادی که در این گروه برای خونریزی است تا به امروز معطوف به رقیب‌هایش بود و از فردا معطوف به من و تو شهروند خواهد بود! این حکومتی که تا دیروز خون می‌ریخته، نمی‌تواند به توفیق دست بیابد و از فردا مهربان باشد. تا دیروز با رقبا به خشونت رفتار می‌کرد. از فردا با من و تو شهروند این کار را می‌کند. به همین دلیل است که در محیط‌های رادیکالیزه، هیچ وقت حکومت‌هایی پیروز نشده‌اند که از فردای آن به مهربان‌ترین صورت با مردم خودشان رفتار بکنند.
  2. وقتی من با شما خشونت می‌ورزم ولی شما خشونت من را با خشونت جواب نمی‌دهید، استعداد احساس شرم و گناه و تقصیر در من ستمگر بالا می‌رود و دیر یا زود من از رفتار خودم پیشمان می‌شوم. ولی اگر من خشونت کنم و شما جواب من را با خشونت بدهید، احساس شرم و گناه ستمگر احتمالش بسیار کم می‌شود.
  3. نکته آخر در باب ناظران بیگانه است در باب کسانی که شاهد خشونت‌ورزی من و شما، یا خشونت‌پرهیزی‌تان هستند. در ناظران بیگانه احساس همدردی با شخص ستم دیده که خشونت نمی‌ورزد بسیار بالا می‌رود، این قاعده در ناظران بین‌المللی و ناظران داخلی هم حاکم است. مثلا در سال ۱۹۸۹ همه دوستان کم و بیش مستحضرند که در میدان تیان‌آن‌من پکن، حزب کمونیست حاکم بر چین یک قساوت کم نظیر در تاریخ نشان داد و در طول چند روز چندین هزار نفر که عددش به تفاوت در گزارش‌ها گفته شده کشته شدند. از این رخداد هزاران هزار فیلم و عکس تهیه شد. ولی با این همه اگر یک فرد مخالفِ رژیم چین که بخواهد من و شما را که ناظران بیرونی هستیم (که نه جلاد بودیم نه قربانی جلاد)، اگر بخواهد من و شما را به ظالم بودن و ستمگر بودن رژیم حاکم بر چین متقاعد کند، از میان این هزاران فیلم و عکس کدام را به ما نشان می‌دهد؟

آنکه یک جوان ایستاده و هیچ اسلحه‌ای در دست ندارد و حتی ژست حمله هم نگرفته است و مستقیم ایستاده و تانک‌ها دارند به طرف او می‌آیند. چرا این عکس را باید به من و شما نشان دهد؟ برای اینکه می‌داند وقتی که این عکس را نشان بدهند احتمال اینکه ما هم همدردی پیدا بکنیم با این جوان و از رژیم حاکم بر چین نفرت و کینه و خشم پیدا کنیم، خیلی بالاتر از وقتی است که صحنه‌هایی را نشان بدهد که نیروهای حکومتی و دولتی دارند حمله می‌کنند و نیروهای مردمی هم دارند حملات آن‌ها را جواب می‌دهند. اساساً ما وقتی که مظلومی را در مقام دفاع نمی‌بینیم وجدان‌مان در مقام دفاع از او بر می‌آید. امکان ندارد هشت میلیارد انسان روی زمین به مدت شش الی هفت ماه با این وضعیت مواجه بشوند که یک نیرو دارد بیشترین خشونت را اعمال می‌کند و یک نیرو از راه خشونت‌پرهیزی وارد شده است و در قبال آن ساکت بماند. وجدان بشری نسبت به این نوع همدلی‌ها و همدردی‌ها بسیار انگیخته‌تر است.

چهار نکته هم میخوام به لحاظ اخلاقی عرض بکنم که هیچ کدام دیدگاه بنده نیست و هیچکدام از این ادله، ادعای من نیست و من فقط اینها را گردآوری کردم و کنار هم نشانده‌ام.

  1. من به یک نوع دیدگاه وحدت وجودی قائلم که می‌گوید همه ما انسان‌ها، چه ستمگر و چه ستم‌دیده و چه آن‌هایی که خشونت می‌ورزند و چه آن‌هایی که خشونت نمی‌ورزند. همه ما انسان‌ها در سرشت و سرنوشت یک موجود یک پارچه را می‌سازیم و بنابراین هر تصوری که از جامعه انسانی و جامعه بشری داریم، باید تصور ارگانیک باشد. مثل تصوری که از درخت و گیاه داریم. اگر کوچکترین آسیبی به یک درخت رسید، کم یا بیش تمام اجزای آن درخت آسیب می‌بیند. از دیدگاه وحدت وجود، ما همه اجزا یا جلوه‌های یک موجود یگانه‌ایم و هر جزئی و هر جلوه‌ای اگر آسیب ببیند در واقع این آسیب به کل رسیده است.
  2. من به لحاظ اخلاقی معتقدم که هدف هرگز وسیله را توجیه نمی‌کند. اینکه بگویم چون هدف ما پاک است می‌توانیم از وسایل ناپاک استفاده کنیم، نادرست است و ناپاکی وسیله، همیشه بر هدف اثر گذاشته و سرایت خواهد کرد. امکان ندارد به هدف پاک با وسایل ناپاک رسید.
  3. به لحاظ اخلاقی عهد و آشتی بر انتقام و قهر اولویت دارد و فضیلتی به عنوان عهد و آشتی را تقریبا هیچ مکتب اخلاقی و نظام اخلاقی و نظریه اخلاقی منکر نشده است. اگر امر ما بین عهد و آشتی از سویی و انتقام و قهر از سوی دیگر دایر باشد، آنکه توصیه اخلاق است عهد و آشتی است.
  4. نکته‌ای که نیاز به توضیحات فراوان دارد ولی من فقط اشاره می‌کنم این است که من به دوگانه سقراطی قائلم. اگر امر دایر شد بین خشونت کردن و خشونت دیدن، به نظر من حق با سقراط بود که می‌گوید خشونت دیدن از خشونت کردن از لحاظ اخلاقی مرجح هست.

خشونت‌پرهیزی وظیفه اخلاقی فقط شهروندان یک کشور، یک جامعه، یک مملکت نیست بلکه بیش، و پیش از هر چیز وظیفه اخلاقی و وظیفه مصلحت‌اندیشان حکومت هم است. حکومت‌ها موظفند که با شهروندان خودشان خشونت نورزند و البته شهروندان هم باید خشونت نورزند، نه با خودشان و نه با حکومت. هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ مصلحت اندیشانه که چهار جهت اخلاقی بودن خشونت‌پرهیزی و همچنین چهار جهت مصلحت اندیشانه بودن خشونت‌پرهیزی را پیش‌تر عرض کردم.

تاکید می‌کنم که مخاطب بنده در درجه اول حکومت حاکم بر جامعه است و البته در درجه دوم هم شهروندان هستند، اما البته حکومت‌ها چنان که تاریخ نشان داده همیشه در پی حفظ و بلکه بسط قدرت خودشانند و گوش‌های شنوایی برای اینگونه سخنان ندارند.

حکومت‌ها هر چه که دموکراتیک‌تر می‌شوند شنواترند نسبت به آنچه خشونت‌پرهیزی القا و از آن‌ها مطالبه می‌کند، به عبارتی هر چه غیر دموکراتیک‌تر باشند طبعا نسبت به خشونت‌پرهیزی بی‌اعتناتر و سست باورتر و کم مهرترند و بیشتر به خشونت‌ورزی و خشونت‌گرایی رو می‌آورند.

  • مستثنیات خشونت‌پرهیزی

خشونت‌پرهیزی، وظیفه ماست هم به لحاظ اخلاقی و هم از منظر مصلحت‌اندیشی، اما در عین حال معتقدم که خشونت‌پرهیزی دو استثنا دارد.

خشونت‌پرهیزان از نیمه دوم قرن نوزدهم تا کنون، درباره‌ خشونت‌پرهیزی تاکید داشته‌اند. اما درباره موارد استثنایی خشونت‌پرهیزی با هم اتفاق نظر نداشتند. بعضی یک مورد و بعضی بیشتر را استثنا کرده‌اند، بنابراین آنچه که الان می‌گویم اجماع همه فیلسوفان اخلاق نیست، ولی اینکه خشونت‌پرهیزی مورد یا موارد استثنایی دارد، این را عموم فیلسوفان اخلاق و حتی فیلسوفان سیاسی قائل هستند. بنده به این استناد به چند مورد استثناء برای خشونت‌پرهیزی قائلم.

  • وقتی که در جایی حضور دارم کسی به کس دیگری در حال ظلم کردن است. یعنی اولا به کس دیگری در حال خشونت‌ورزی و ظلم کردن است، ثانیا آن دیگری هم خود من نیستم. بنابراین دارم می‌بینم که فردی به فرد دیگری ظلم می‌کند، اینجا من می‌توانم نسبت به آن فرد دیگر که ظالم تلقی می‌کنم، خشونت بورزم و در برابر او از کسی مظلوم است دفاع کنم. اما این شرایطی دارد و شرط اول اینکه من یقین داشته باشم که ظالم کیست؟ و مظلوم کدام است؟ طبعا نمی‌توانم به صرف دیدن اینکه کسی به کس دیگری دارد خشونت می‌ورزد، و یا در مقام قتلش برآمده فهم کنم که چه کسی ظالم است؟ و یا کدام مظلوم است؟ در مواردی ممکن است کسی در حال کتک خوردن باشد، اما در واقع ظالم است! بنابراین ابتدا باید احراز کنم که شخصی که خشونت می‌ورزد، ظالم است و آن شخص که با او دارد خشونت می‌شود، مظلوم است. سپس به این یقین برسم که راه دیگری برای دفع شر ظالم از سر مظلوم جز خشونت‌ورزی نمی‌شناسم. در ضمن متوجه این باشم که با فرد ظالم کار داشته باشم و نه با یاران و یا موافقان او، شخص ظالم در اینحا محل بحث است. نمی‌توانم ببینم وقتی x به y دارد ظلم می‌کند، به این اعتبار به z هم خشونت بورزم به این استدلال که z موافق با کار x است. در ضمن خشونتی که به ظالم اعمال می‌کنم، به حدی باشد که فقط شر او رفع بشود و دیگر بیش از آن من حق ندارم خشونت را تشدید کنم. به تعبیر دیگری من باید به آن میزان از خشونت‌ورزی اکتفا کنم که فقط دفع شر ظالم از سر مظلوم می‌کند، باید کمترین خشونت را برای رفع ستم در پیش گرفت.
  • مورد دوم که استثنا است به گمان من خشونت شخص در حق خودش، آن هم با شرایطی روا است. به تعبیر دیگر شرایطی پیش می‌آید که شخص حق دارد با شخص خودش خشونت بورزد. مورد اول وقتی است که من برای یک آرمان، یا برای احقاق یک حقی دست به اعتصاب غذا می زنم و می‌دانم این عمل من به تحقق آن آرمان کمک می‌کند. در این حالت من به خودم خشونت ورزیده‌ام که به نظر من مجاز هست.
  • مورد سوم خودکشی است، در مواردی خودکشی که بارزترین مصداق خشونت با خود است، جواز دارد.
  • مورد چهارم شهادت است ولی شهادت به معنای عمیقی ک ما در فلسفه اخلاق ازش بحث می‌کنیم. شهادت، باید ببینیم که چیست؟ اینکه ما هر که را دوست داریم وکشته می‌شود اسمش را شهید بگذاریم و هر که را دوست نداریم و کشته می‌شود و بگوییم هلاک شد، سخن یاوه‌ای است. شهادت معنایش این است که اگر من آرمانی دارم و معتقدم آن آرمان از خود زندگی من و از جان من مهم‌تر است. مانند عدالت، آزادی، برابری، برادری، صلح و یا حقیقت. باید توجه داشته باشیم که آرمان‌هایی وجود دارد که در عین اهمیت، وقتی تعارض با جان و زندگی من پیدا می‌کنند، ارزششان از جان و زندگی من کمتر است. در قبال آرمانی که از جان من و زندگی خود من مهم‌تر است، برگزیدن رفتار شهادت‌طلبانه و اعمال این نوع خاص از خشونت‌ورزی به خود مجاز است. البته پیش فرض آن این است که بدانیم و مطمئن باشیم که برای تحقق آن آرمان، راهی وجود ندارد جز آنکه از جان خودم و زندگی خودم صرف نظر بکنم.

اینجا یک پیش فرض وجود دارد و ممکن است بعضی فیلسوفان اخلاق و یا فیلسوفان سیاسی و حقوق این پیش فرض را که ارزش یا ارزش‌های در زندگی وجود دارد که از خود جان و زندگی هم مهم‌تر است، اعتقادی نداشته باشند. در نزد آنها اگر ارزش‌ها در یک موقعیتی با حفظ جان و زندگی من تعارض پیدا کرد، من باید جانم و زندگی‌ام را حفظ کنم. یعنی خلاصه ارزشی فوق خود زندگی و جان من وجود ندارد. در این صورت دیگر به شهادت قائل نیستید. اشکالی هم ندارد. در آن صورت شما به یک منشی در فلسفه اخلاق و سیاست و حقوق تعلق داریدکه معتقد است انسان هیچ وقت وظیفه اخلاقی برای شهادت ندارد. اما اگر به آرمان‌هایی برتر از جان خود اعتقاد داشته باشید، آن وقت شما به شهادت در فلسفه اخلاق قائل هستید و آماده می‌شوید تا برای عدالت و آزادی و حقیقت و یا به خاطر هر آرمان دیگری جان خود را از دست بدهید. در اینجا به خودتان خشونت می‌ورزید و این یکی از موارد استثنا در خشونت‌پرهیزی است.

در اینجا یک سوال پیش می‌آید که چرا از موارد استثنای خشونت‌پرهیزی به دفاع از خود اشاره نشد؟ یعنی اگر من مورد ظلم واقع شدم و کسی دارد به خود من ظلم می‌کند، آیا برای دفع شر او من می‌توانم با آن کسی که ظالم به من است خشونت بورزم؟ جواب این سوال بستگی به این دارد که آیا خشونت‌پرهیزی برای شما از آن ارزش‌هایی است که بیش از جان و زندگی خودتان می‌ارزد؟ اگر از آن ارزش‌ها باشد، برای همین گاهی شما به خاطر عدالت جان خودتان را فدا می‌کنید. گاهی مثل سقراط به خاطر آزادی و حقیقت خودتان را فدا می‌کنید و از خشونت‌پرهیز می‌کنید، حتی اگر جان شما به دست آن ظالم از دست برود. اما اگر معتقد باشید، ارزش خشونت‌پرهیزی، در حد ارزش‌های فوق زندگی و جانی نیست، آن وقت در آنجا شما می‌توانید نسبت به کسی که با خودتان خشونت می‌کند، خشونت بورزید. این دیگر بستگی مستقیم به دید شما نسبت به خشونت‌ورزی دارد و اینکه چه مقدار در سسله مراتب ارزش‌گذاری شما، ارزش خشونت‌پرهیزی بالا است. برخی معتقدند مطلقا موضوع دفاع از خود، مجوزی برای خشونت‌گرایی است و کسانی نیز معتقدند جنگ به نوبه خود مجوزی برای کاربرد خشونت است.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=12121
  • منبع : هفته‌نامه نیم‌روز
  • 42 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.