• امروز : چهارشنبه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 4 December - 2024
::: 3398 ::: 0
0

: آخرین مطالب

سیاست‌ورزی صلح‌آمیز ایرانی از منظر کنش‌گری مرزی | مقصود فراستخواه* دهه هشتادی‌ها و صلح با طبیعت | علی‌اصغر سیدآبادی* دلایل دوری از سیاست دوستی در جریان‌های سیاسی امروز با رویکرد شناختی | عباسعلی رهبر* دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی* صلح اجتماعی و سیاست انتظامی | بهرام بیات* عصرانه‌ای با طعم شعر فرزندان پوتین | آندره ئی کولز نی کف (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد چرا اسرائیل به ایران حمله نکرد؟! | آیت محمدی (کلهر) احیای داعش و القاعده در منطقه | آیت محمدی (کلهر) رونمایی از بزرگترین شهاب سنگ آهنی در مجموعه برج آزادی رهبران پوپولیست چه میراثی برای کشورشان بر جای می‌گذارند | مانوئل فاتک، کریستوف‌تری بش و مورتیس شولاریک بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) آسیا بدون هژمون | سوزانا پاتون و هروه لماهیو (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد نکاتی درباره دیدگاه رئیس جمهور در ضرورت انتقال پایتخت | عبدالمحمد زاهدی حرکت به روی یال جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه | مرتضی‌ رحیم‌نواز داستان آشنایی یک شاعر اجازه خلق آثار عاشقانه را نمی‌دهند تو زنده‌ای هنوز و غزل فکر می‌کنی | سمانه نائینی زیبایی کلام در شعر بهمنی | سحر جناتی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد گفتمان صلح و نگاهی به چالش‌های حقوقی در ایران معاصر | محمدرضا ضیایی بیگدلی صلح اجتماعی و مرجعیت رسانه در ایران | ماشاءالله شمس‌الواعظین صلح ایرانی از نگاه محمدعلی فروغی | مریم مهدوی اصل چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک گفتمان صلح و سیاست خارجی | محمدکاظم سجادپور گفتمان صلح و نیروهای مسلح ایران | حسین علایی اقتصاد صلح محور | فرشاد مومنی* نقش آموزش‌عالی در شکل‌گیری گفتمان صلح | مصطفی معین* آخرالزمانی‌های ایرانی و اجماع‌سازی پزشکیان | کیومرث اشتریان* ایران، بحران‌های منطقه‌ای و گفتمان صلح | عبدالامیر نبوی* گفتمان صلح و سیاست همسایگی | ماندانا تیشه‌یار* گفتمان صلح و محیط زیست | محمد درویش* گفتمان صلح و مساله حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران | مهدی ذاکریان* از چرایی تا چگونگی معرفی کتاب «اخوان‌المسلمین» | پیرمحمد ملازهی به نظر می‌رسد که باید شاهد روند خوبی باشیم شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد محمد جواد حق‌شناس: کابینه‌ای با حضور زنان جوانان و اهل تسنن سخنی با آقای رئیس جمهور در مورد چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک* انتخاب کابینه در اتاق‌ شیشه‌ای پیام رهبری به مناسبت برگزاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شریعتی، جلال و دیگران | حمید عزیزیان شریف آباد صحافی سنتی | مجید فیضی‌راد* اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند

7
گزارش سخنرانی دکتر مصطفی ملکیان

در باب خشونت‌ورزی و خشونت‌پرهیزی | بخش پایانی

  • کد خبر : 12120
  • 30 بهمن 1401 - 7:45
در باب خشونت‌ورزی و خشونت‌پرهیزی | بخش پایانی
بخش دوم سخنرانی دکتر مصطفی ملکیان در خصوص خشونت تقدیم حضور می‌گردد
  • نسبت گفتگو و اصلاح

نکته بعدی که باید توضیح داده شود این است که اگر حکومتی ایدئولوژیک بود و معتقد بود که ایدئولوژی من فوق عقل است و ایدئولوژی من بر احکام و عقاید اخلاقی می‌تواند حاکم باشد، یعنی می‌شود موضوعی خردپذیر باشد و عقل آن را بپذیرد، ولی ایدئولوژی حکومت تابع حکم عقل نباشد و برعکس می‌تواند چیزی خردستیز باشد و ایدئولوژی من بگوید ما باید به امرخردستیز التزام داشته باشیم. بنابراین اگر یک حکومت این ویژگی را داشته باشد، با این حکومت نمی‌شود بر اساس عقلانیت و به شیوه عقلانی گفتگو کرد، از آن طرف اگر حکومتی بگوید حفظ من اوجب واجبات است، معنایش این است که هر وظیفه اخلاقی دیگری اگر با حفظ حکومت تعارض پیدا کرد، وظیفه حفظ حکومت مقدم بر وظیفه اخلاقی است. یعنی اگر صداقت‌ورزی یا عدالت، امانت و وفای به عهد با حفظ نظام در تعارض بود و همچنین شفقت‌ورزی با آن تقابل داشت، باید بگوید حفظ نظام اوجب واجبات است، با این حکومت بر اساس اخلاق نمی‌شود مذاکره کرد.

روشن است که گفتگو در امور اجتماعی باید بر اساس یکی از مولفه‌های عقلانیت، اخلاق ویا قانون باشد. پس وقتی حکومتی این سه راه را بسته باشد، طبعا با آن حکومت نمی‌شود گفتگو کرد و به اصلاح آن پرداخت. چون اصلاح پس از گفتگو به وجود می‌آید. ابتدا باید گفتگو کنیم تا بتوانیم یکدیگر را متقاعد سازیم. در این میان کسانی هستند که معتقدند وقتی امکان گفتگو فراهم نباشد، روش‌های خشونت‌آمیزی چون ترور، براندازی و کودتا مجاز خواهد بود. یا می‌توان با روش‌های خشونت‌آمیز، مرکزگریزی و تجزیه صورت بگیرد و یا زمینه مداخله خارجی‌ها فراهم بشود.

اکنون این پرسش مطرح است که وقتی یک رژیمی اصلاح ناپذیر است، آیا شخصی می‌تواند بگوید من رژیم حاضر بر جامعه را اصلاح‌پذیر نمی‌دانم، بنابراین کاربرد خشونت را برای تغییر آن مجاز می‌دانم. به نظر من این استدلال درست نیست، معتقد نیستم که با خشونت می‌توان با آن مقابله کرد، بلکه باورمندم با مقاومت مدنی و نافرمانی مدنیِ خشونت‌پرهیز با رژیم مستبد می‌توان مقابله کرد.

از سوی دیگر نباید فکر کنیم که اگر یک نفر رژیم را اصلاح ناپذیر دانست، معنی‌اش این است که مردم را به خشونت دعوت کرده است. ممکن است که من هم اصلاح ناپذیری سیستم را پذیرفته باشم ولی بر این نکته نیز تاکید کنم که ما حق اخلاقی نداریم که خشونت بورزیم و مصلحت اندیشانه هم نیست که خشونت‌ورزی گسترش یابد. بلکه از روش‌های خشونت‌پرهیز دیگری می‌توانیم استفاده کنیم. از جمله نافرمانی مدنی است که یک روش غیرخشونت‌آمیز است، نافرمانی مدنی در واقع نوعی مخالفت است، اما مخالفتی که مقید و مشروط به خشونت‌پرهیزی کامل است.

در این میان برخی معتقدند که خشونت‌پرهیزی موفق نخواهد بود و اشکالاتی دارد. من در شگفتم از اینکه انقلاب‌های پر از خشونت، کودتاهایی که بیشتر همراه با خشونت هستند و شورش‌های داخلی، مرکز گریزی‌ها و تجزیه‌طلبی‌ها و مداخله‌های خارجی همراه با خشونت در سطح جهانی را آزمون کردند و دیده‌اند که چه بازخورد و نتایج نامطلوبی دارد، از طرفی دیده‌اند حکومت‌هایی که اصلاح ناپذیرند و جنبش‌های اصلاح طلبانه را تاب نیاورده و با انسداد، حرکت اصلاحی را عقیم ساخته‌اند و از این جهت شکست می‌خوردند. این موارد نمونه‌های تاریخی فراوان دارد اما علیرغم شکست هر دو رویکرد باز هم هواداران خود را دارد. اما نافرمانی مدنی خشونت‌پرهیز را، بدون اینکه تا الان آزمون کرده باشند رد می‌کنند، این به نظر من وجهه عقلانی ندارد که من یک رویکرد را آزمون کرده‌ام و موارد فراوانی از عدم توفیقش را دیده‌ام، اما هنوز از آن تبعیت می‌کنم. در حالیکه مورد دیگری را که هنوز آزمون نکرده‌ام، بی‌دلیل رد می‌کنم! به نظر من این رفتار وجهه عقلانی ندارد و باید آزمون کرد و اگر آزمون کردیم و بعد از آزمون‌های فراوان دیدیم که نه این هم درست مثل رویکرد اصلاح طلبی در مواجهه با حکومت‌های اصلاح ناپذیر است و یا مثل خشونت‌گرایی‌هایی است که آثار خیلی وخیم و بد به بار آورده‌اند، آن وقت دست از این هم بر می‌داریم.

اشکال دیگری نیز بر رویکرد نافرمانی مدنی وارد می‌کنند و آن این است که خشونت‌پرهیزی طرفدار ندارد و من در پاسخ می‌گویم، معیار حق و باطل، داشتن و یا نداشتن طرفدار نیست. خیلی چیزها در طول تاریخ فرهنگ بشری وجود دارد که وقتی ظهور کردند از مقوله ابداعات و اختراعات تا مقوله اکتشافات و مکشوفات یا مجهولات، در آغاز طرفدار نداشتند ولی آهسته آهسته ما به حقانیت آن‌ها پی بردیم و چیزهای هم هستند مثل خرافات که از نامشان پیداست، طرفدار دارند، اما در عین حال حق نیستند. صرف تعداد طرفداران، اثبات نمی‌کند که آن چیز باطل یا حق است. ما اصلا نمی‌توانیم حق و باطل را با تعداد طرفداران بسنجیم و معیار کمی قرار بدهیم که اگر یک ایده از یک درصدی کمتر طرفدار داشت حتما باطل است.

ثانیا اگر موضوعی را ما حق می‌پنداریم خودمان باید در راه افزودنش و افزایش تعداد طرفدارانش فعالیت بکنیم. خیلی موارد وجود دارد که بر اصر کنشگری طرفداران آن توسعه یافته و عمومیت پیدا کرده است. ولو آنکه طرفداران این حق، تحت یک سلسله محرومیت‌ها نیز قرار بگیرند* اما به تدریج بر تعداد طرفدارن این حق افزوده خواهد شد.

در قرن پانزدهم اومانیست‌ها در اروپا و هلند و در بعضی از کشورهای دیگر ظهور کردند، در حالیکه طرفغداران بسیار اندکی داشتند. ولی الان جمعیت کثیری طرفدار اومانیسم هستند. دموکراسی و مدارا و تکثر گرایی و آزادی بیان و تفکیک قوا نیز همین گونه بوده است، کدام یک از آن‌ها از روز اول طرفدار داشتند، ولی الان جز شهودهای ما شده که ارزشمند هستند و طرفدار هم پیدا کرده‌اند. بنابراین اگر چیزی را منِ فرد تشخیص دادم که بر حق است، دیگر نمی‌توانم بگویم حق است اما چون طرفدارانش کم هستند من از آن دست می‌کشم. اتفاقا فراموش نکنیم که حق همیشه طرفدارانش کم است. این کمی هوادار مرا باید بیشتر انگیزه‌مند کند که در راه آن فداکاری کنم و تعداد طرفدارانش را بیشتر کنم.

امروزه دموکراسی در عالم سیاست به تعبیر عوام نرخ شاه عباسی است، یعنی همه دموکراسی را قبول دارند. حتی استالین هم می‌گفت ما دموکراتیک هستیم؛ هرچند که عملا نبود. یعنی این تفکر در عالم سیاست و در عالم اخلاق سیاسی بسیار ارزش دارد ولی از روز اول مخالفت‌های زیادی با دموکراسی شد.

صرف اینکه نمی‌توانیم روی اکثریت مردم به لحاظ خشونت‌پرهیزی یقین کامل داشته باشیم، مجوز آن نیست که من دست از آرمان بردارم.

گاندی هم در هند از خشونت‌پرهیزی دم می‌زد، اما طرفدار نداشت. اما چون آن ‌را حق می‌دانست اصرار ورزید و حقیقتی را تکرار کرد و باز هم مکررش کرد تا کم کم تعداد طرفداران حقیقت او بیشتر شدند.

نکته بعدی اینکه ما هیچ وقت نباید خشونت‌پرهیزی را به معنای بی‌عملی بدانیم، بعضی‌ها گمان می‌کنند فقط الفاظی که فعل مثبت برای آن‌ها وجود دارد عمل هستند و اگر فعل مثبت برای آن‌ها وجود ندارد پس از جنس عمل نیستند. فکر می‌کنند سخن گفتن عمل است، ولی سکوت کردن عمل نیست، زیرا سکوت کردن یعنی دست از سخن گفتن برداشتن. نه اینطور نیست بلکه به گفته حقوقدانان فعل عمل است و ترک فعل نیز عمل است. مثلا من اگر جایی حرف میزنم دست به کار عملی می‌زنم و اگر جایی سکوت می‌کنم باز هم دست به کار عملی زده‌ام. اگر یک واژه‌ای در زبان داریم برای یک فعلی و آن فعل را عمل بدانیم و اگر برای یک فعل دیگر فقط واژه منفی داریم و می‌گویم سکوت یعنی فقط سخن نگفتن و سخن نگفتن، نگفتن سخن است. چون گفتن سخن عمل است، پس نگفتن سخن عمل نیست، نه این نگرش درست نیست. در حقیقت فعل و ترک فعل، هر دو عمل هستند. بنابراین وقتی کسی بگوید خشونت‌پرهیزی، پرهیز از خشونت است و عمل نمی‌باشد. بنابراین پرهیز از خشونت یک عمل است و خشونت‌ورزی نیز یک عمل می‌باشد. اتفاقاً شجاعتی که در خشونت‌پرهیزی لازم است انسان داشته باشد هیچوقت در خشونت‌گرایی لازم نیست. یعنی شجاع‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که بدون خشم و بدون توسل به خشونت به مقابله با دشمن می‌روند. این شجاع‌تر از کسی است که با توسل به خشونت به مقابله با دشمن می‌رود. به زبان ساده آن کسی که خشونت می‌ورزد، از شجاعت خودش به علاوه اسلحه خودش استمداد می‌کند. اما آنکه بدون اسلحه و با خشونت‌پرهیزی مبارزه می‌کند، فقط از شجاعت خودش استمداد می‌کند. معلوم است این باید شجاعت بیشتری داشته باشد.

نکته دیگر اینکه حکومت ممکن است با شرایطی که اشاره شد، اصلاح‌پذیر نباشد و طبعا نشود با آن گفتگو کرد، اما این به آن معنا نیست که مردم هم با یکدیگر گفتگو نکنند. حتی در حکومت‌هایی که حاکمان حاضر به گفتگو با شهروندان خود نیستند، در چنین جامعه‌ای خود مردم باید با هم گفتگو کنند. اقوام و نژادهای مختلف یک جامعه یا ادیان و مذاهب مختلف یک جامعه یا گرایش‌های سیاسی مختلف یک جامعه حتی زنان و مردان یک جامعه باید مسیر گفتگو را پیش بگیرند. به هر حال گفتگو بین گروه‌هایی از اقوام، نژادها، ادیان، گرایش‌های سیاسی و … نه تنها مطلوب است، بلکه کمال مطلوبیت را دارد. زیرا بر اثر این گفتگو مردم یکپارچه‌تر و قوی‌تر شده و همگرایی بیشتری پیدا می‌کنند. هنگامی که همگرایی یک ملت بیشتر شود امکان موفقیت آن کشور با وجود هر مخالفی بسیار زیاد است.

نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که آدمی باید یک نوع خیرخواهی و خیر اندیشی نسبت به همه بشریت را در خودش آهسته آهسته پدید بیاورد. وقتی این خیرخواهی و خیر اندیشی عامیانه‌تر می‌شود، آدم نسبت به مخالفان خودش هم باید یک نوع خیر اندیشی داشته باشد. یکی از مظاهر این خیر اندیشی این است که تا جایی که می‌شود بپذیریم که مخالفان ما هم امکان دارد در جایی و در مورد خاصی بر حق باشند، به عنوان مثال نمی‌توانم به عنوان یک انسان خودم را تجسم حق بدانم و سر سوزنی بطلان در خودم قائل نباشم، اما مخالف خودم را تجسم باطل بدانم و سر سوزنی حقانیت در وی قائل نباشم. نمی‌توانم معتقد باشم که خودم سرتاپا حسن نیت هستم و مخالفم سر تا پا سوءنیت. یا خودم سرتاپا عالم هستم و مخالفم سرتاپا جاهل است. بنابراین همیشه اقتضای خوش بینی این است که ما به همه به چشم انسان نگاه کنیم و وقتی که این اتفاق می‌افتد، معنایش این است که معتقد باشیم شاید مخالف من حسن نیتی داشته باشد یا در جایی مخالف من علمی داشته باشد و از این نظر این تلقی باعث می‌شود که من همیشه با مخالف خودم آماده گفتگو باشم.

یعنی شهروندانی که با هم مخالف هستند و دیدگاه متفاوت دارند راغب به گفتگو شوند، از این گفتگو هر چه حاصل بیاید مسلما به نفع من گفتگو کننده است. حالا گفتگو شونده هم که طرف مقابل من است نفع ببرد یا نبرد آن داستان دیگری دارد و به خودش مربوط می‌شود اما ما نباید از این نفعی که خودمان از گفتگو می‌بریم صرف نظر کنیم.

گفتگو بین شهروندان نه فقط منفعت اجتماعی دارد، بلکه منفعت انفرادی هم دارد، این گفتگو سبب می‌شود ک من شخصا سود ببرم. کسانی که پیشنهاد گفتگو می‌کنند، علاوه بر اینکه به همبستگی اجتماعی کمک می‌کنند و نوعی همگرایی اجتماعی را افزایش می‌دهند، بعلاوه دارند به خودشان هم کمک می‌کنند.

حکومت یا باید هر آنچه را در قانون اساسی و در قوانین دیگرش و تمام آنچه را که در آموزه‌های این حکومت است را به لحاظ عقلانی و اخلاقی بتواند توجیه کند و نشان دهد اسناد و مدارک حکمرانی و حکمروایی آن درست است. یعنی هر چه القاء و تلقین می‌کند و هر چه از مردم مطالبه می‌کند و هر چه تکلیف بر دوش شهروندان گذاشته و قانون مصوب می‌کند، باید بتواند نشان دهد به لحاظ اخلاقی و عقلانی ایراد و عیبی ندارد. (البته تفسیر این رویکرد را من نزدیک به بیست سال پیش در مقاله‌ای در کتاب اسلام، سنت و سکولاریزم آمده و آنجا گفته‌ام که ساز و کارش چیست) اگر اینکار را کرد و همه چیز دارای سند و مدرک شد، حالا اینجا نه اخلاقا بلکه مصلحت اندیشانه می‌تواند با مردم تندی هم بکند. اما اخلاقا مجاز به هیچ رفتار تندی نیست. اینکه حکومت مدارکش موجه است و به زبان امروزه چون یک حکومتی است که همه می‌دانند دموکرات است و طرفدار حقوق بشر است، همه می‌دانند که اخلاقیات جهان را رعایت می‌کند و در مصوباتش عقلانیت هم هست، به این معنا نیست که می‌تواند تندی هم بکند، چون اگر اسناد و مدارک خواستند، می‌تواند ارائه بدهد. چه برسد به حکومتی که اسناد و مدارک مشروعیت حکمرانیش نیز ناقص است و تندی هم می‌کند. یعنی به چیزهایی التزام دارد که عقلانیت و اخلاقیت ندارد و به چیزهای عمل می‌کند که در قانون خودش هم آن چیزها نباید باشد و برعکس. این حکومت که تمام اسناد مشروعیت‌سازش ناقص است، حالا می‌خواهد با مردم تندی هم بکند، واکنش مردم متناسب با رفتار حاکمیت رقم خواهد خورد.

من بارها گفته‌ام که هر مکتب و مسلکی، هر مذهب و مرامی، هر کیش و آیینی، هر ایدئولوژی و اسمی اگر بخواهد مقبول انسانِ معاصر قرار بگیرد باید در سه بوته آزمایش سر بلند بیرون بیاید. یک بوته آزمایش عقلانیت است. دیگری اخلاق جهانی و در نهایت حقوق بشر است. اگر حکومتی در این سه حوزه یا در یکی از این سه مورد ناموفق باشد این به تمام‌معنا فقیر است و فقر فرهنگی دارد و به تمام معنا نفوذ فکری و فرهنگی آن از دست رفته است.

می‌خواهم این نکته را به صاحبان قدرت عرض بکنم که وقتی چیزی برای گفتن ندارید، لااقل خوش رفتار باشید، اگر خوش رفتاری می‌کردید من هیچ وقت نمی‌گفتم که آیا وحی حجیت معرفت شناختی دارد یا ندارد؟ هیج وقت نمی‌گفتم آیا متون مقدس وثاقت تاریخی دارند یا ندارند؟ نمی‌گفتم آیا تفسیر شما از متون مقدس‌تان، اعتبار هرمنیوتیک دارد یا ندارد؟ چون از شما آزار ندیده بودم. در این صورت چرا بخواهیم اسناد و مدارک از او مطالبه کنیم. لااقل با مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار کنید. با جوان کشورتان، دختر و پسری که پرورده این آب و خاک است و هرگز هم وطن فروش و مزدور دیگران نیست، هرگز دست پرورده و جیره‌خوار بیگانگان نیست. از لحاظ شخصیت اخلاقی هرگز در اقلیت نیست خوش رفتار باشید.

معترضین و منتقدین انسان‌هایی هستند که اگر هیچ چیزشان محرز نباشد، دو چیز آن‌ها محرر است اول صداقت و دوم شجاعتشان، این افراد غمخوار و وطن دوست هستند و به تاریخ و فرهنگ و رشد کشورشان اهمیت می‌دهند و دوست دارند هموطنانشان هم نصیبی از سعادت ببرند و خوش زندگی کنند و به روز زندگی کنند، به اینها لااقل مهربانی می‌کردید که نمی‌گفتند اسناد مشروعیت‌تان را نشان بدهید.

امیدوارم برای چیزهایی که من از سر خیرخواهی عرض کردم، دیر نشده باشد و همچنان امیدوارم راهی وجود داشته باشد و عاقلانی باشند که بفهمند، یعنی هرچه می‌گوید اولا مقتضای عقلانیت باشد و ثانیاً مقتضای حقوق بشر باشد. ثالثاً اگر نباشد لااقل نرمی کنید با مردمان کشور خودتان. اگر این کار را نکنید و اگر این روند ادامه داشته باشد، متأسفانه کشور ما را به وضعی می‌کشاند که دیگر برای آن هیچ خیرخواهی پیدا نمی‌شود. هیچ کس نیست که خیر این جامعه، کشور، مملکت، ایران و ایرانی و خیر جامعه بشری را بخواهد. این وضعیت به مصلحت نیست.

میخواهم تاکید کنم که راه گفتگو بین ما مردم باز است و راه نپیموده را باید بپیماییم تا هم سود اجتماعی هم سود فردی ببریم و امیدوارم که هیچ کدام از ما دست به خشونت نبریم. امیدوارم بدون خشونت درجامعه ما، شهروندان حاکم شوند و راه‌های سعادت را طی بکنند. امیدوارم وضع ما بدتر از این نشود.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=12120
  • منبع : هفته‌نامه نیم‌روز
  • 207 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.