داستان رمان حاضر در برهه تاریخی اواخر دوره قاجار، در تهران قدیم اتفاق می افتد. قهرمانان این رمان، شخصیت های واقعی هستند و اثر حاضر بر اساس مستندات تاریخی به نگارش درآمده است.
این رمان، قصه یک عشق پرشور است که در کوران حوادث سیاسی و وقایع تاریخی شکل می گیرد. در این راستا، تخیل نیز با واقعیت در می آمیزد تا بخشی از زندگی یکی از شاعران معاصر را روایت کند : میرزاده عشقی.
در واقع جنبهی سیاسی شخصیت عشقی، به قدری پررنگ و برجسته است که سایر ابعاد شخصیت پیچیده و چندبعدی او از نظرها پنهان مانده است. در این رمان نویسنده کوشیده است تا به این جنبههای کمتر شناختهشدهی شخصیت میرزاده عشقی نیز بپردازد.
بخشی از متن کتاب : «میرزاده گفت: «شما خانم ها هم برای احراز حق و حقوق خودتان باید یک اراده آهنینی داشته باشید. باید مثل آدم های توی قصه ها، کفش آهنین به پا کنید، دامن همت به کمر بزنید و قدم به این راه بگذارید. منتها آن ها پی شاهزاده فلان و بهمان و پسر شاه پریان و خلاصه شوهر بودند، شما پی حق و حقوق تان باشید. والله بالله از شوهر پیدا کردن صد پله واجب تر است. باور بفرمایید ما مردها همچه آش دهان سوزی هم نیستیم!» خانم ها خندیدند.