اگر بخواهیم وضع موجود کشور را دلسوزانه، کارشناسانه و معطوف به منافع ملی بررسی کنیم باید گفت؛ قابل قبول نیست. همه بر این باورند که وضع خوب نیست و مردم ایران سزاوار چنین شرایطی نیستند. درآمد سرانه اکثریت کشورهای همسایه از ما بهتر است. وقتی که انقلاب شد درآمد سرانه ایران در منطقه مقام اول را دارا بود. قرار نبود انقلاب اسلامی نوید بخش بهبود شرایط مردم باشد؟ ما هدفگذاری کرده بودیم در منطقه به مقام اول از حیث توسعه اقتصادی و سرانه درآمد برسیم، اما بعد از چهل و اندی سال هر روز عقب رفتیم و با چشمانداز ۲۵ساله هم فاصله زیاد و جدی داریم. به روشنی باید گفت وضعیت خوب نیست و باید تغییر کند.
برای رهایی از این شرایط باید تغییر رویه داد و برای این منظور سه راه پیش روی ما است.
یک راه انقلاب، شورشگری و کاری شبیه به آن است که مردم در سال ۵۷ انتخاب کردند. رویکرد انقلابی توام با خشونت دو طرفه است و آسیبهای جدی برای مردم و کشور به همراه دارد. اگر رژیم گذشته اصلاحات را به موقع میپذیرفت این همه هزینه برای مردم و کشور درست نمیشد. امروز کمتر کسی این شیوه تغییر را پیشنهاد میکند.
راه دیگر تغییر، انتظار برای وقوع اتفاقی نظیر ماجرای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. وقتی که سالها همه منتظر بروز یک اتفاق خوب هستند ولی بر اثر حکمرانی بد چنین اتفاقی نمیافتد، به مرور سیستم دست به خود تخریبی زده و منجر به فروپاشی خود میشود. فعالیتهای اجتماعی – مدنی در شوروی سابق به سمت انقلاب نرفت و ساختار هم اصلاح نشد. در عوض به سمتی رفت که گورباچف مجبور شد اعلام فروپاشی کند. این درحالی بود که شوروی یکی از دو قدرت اصلی و یکی از دو قطب رهبری جهان بود.
هیچ ایرانی که به این کشور و تمدن چند هزارساله آن تعلق خاطر دارد، نمیپذیرد وطنش از هم بپاشد. ایران در مقاطعی از تاریخ مرکز فرهنگی و تمدنسازی در جهان و منطقه بوده است. آیا میتوان تحمل کرد تا این کشور از درون پاشیده شود؟ این راه قابل قبولی نیست.
راه سوم اصلاحات است. وقتی درباره اصلاح صحبت میشود، منظور فقط اصلاح سیستم حکمرانی نیست. دولت و حاکمیت، مردم، الیتهای سیاسی، گروهها و جریانهای سیاسی نیاز به اصلاح رویه دارند. به دلیل تعلق خاطر، ریشه و دلسوزی که نسبت این کشور داریم، همه باید بپذیریم نیاز به اصلاح داریم. به عنوان یک ایرانی که نگران کشور، فرزندان و نسلهای آینده هستیم، نمیتوانیم به تغییر فکر نکنیم، البته کم هزینهترین نوع تغییر. لذا تنها مسیر درست و کم آسیب همه ما اصلاحات است و این اصلاح در گرو و قبضه یک گروه خاص نیست. اینگونه نیست که اگر سید محمد خاتمی، محمد جواد حقشناس یا جبهه اصلاحات نباشند، اصلاحاتی شکل نمیگیرد. معتقدم اصل اصلاحات باید در دستور کار این کشور باشد و اما نه الزاما تحت نام و نشان خاصی. این مسیر اصلاحات است که باید گشوده و زنده بماند. به همین دلیل قبل از هر چیزی همین اصلاحطلبان هم باید نقدپذیر باشند و اصلاح و تغییر را از خود آغاز کنند. به نظر من حتی اگر لازم است جریان اصلاحات باید این آمادگی را داشته باشد که یک جراحی مغز انجام بدهد.
باید در رویکردها و راهبردهای خود تغییر ایجاد کنیم. کار دیگر برای جلب اعتماد عمومی که باید کرد، در میان گذاشتن موانع پیش روی اصلاحطلبی، با مردم است. مشخص است وقتی که اعتماد عمومی سلب شده، یک جای کار عیب دارد و قطعا نقد جدی به عملکرد جریان اصلاحات وارد است.
همه اذعان به این نکته دارند که وضع موجود مطلوب نیست. امروز اگر با همین نمایندگان مجلس انقلابی هم صحبت کنید، آنها هم همین تحلیل را دارند و معتقدند که وضعیت بحرانی است. همین وزرای دولت سیزدهم و مدیران و استانداران موجود هم وضعیت موجود کشور را تایید نمیکنند. کسانی که وضع موجود حاصل تفکرات آنها است هم نمیتوانند این وضعیت را تایید کنند. همه در این موضوع متفقند که وضع خوب نیست. همه قبول دارند باید اصلاح و تغییر اتفاق بیافتد. اما سوال این است که چگونه، توسط چه کسی و چه چیزهایی باید تغییر کند؟ یا کدامیک از سه مسیر انقلاب، فروپاشی و اصلاح به صلاحتر و قابلقبولتر و کم هزینهتر است؟ همه نیروهای سیاسی قطعا راه سوم را انتخاب میکنند.
نکته دمهم در این میان آن است که در مسیر اصلاح باید هزینه بدهیم. اگر بگویند آقای حقشناس به شما برای فلان جایگاه انتخابی یا انتصابی این شانس یا فرصت را نمیدهیم و صلاحیت شما تایید نمیشود. بسیار خوب! حضور من مهم نیست. سید محمد خاتمی میگوید حاضرم در هیچ انتخاباتی ثبت نام نکنم. بسیاری از اصلاحطلبان حاضر هستند اصل اصلاح پذیرفته شود و صورت بگیرد، حتی اگر آنها شانس دخالت و مشارکت نداشته باشند. توسط هر کسی انجام شود. اصلاحی که وضع اقتصاد را خوب کند، جمهوریت را تقویت کند و ایران را به کشوری عادی در عرصه بینالمللی تبدیل کند. این اتفاق اگر بیفتد چه فرقی میکند توسط کدام شخص یا گروه باشد؟
شاگردی در مغاز آهنگری بر آتش کوره، باد میدمید. به استادش گفت استاد نشسته بدمم؟ استاد گفت بدم! چند لحظه دیگر گفت استاد؛ لم بدهم و بدمم! ، استادش گفت: بِدَم! دقایقی بعد شاگرد گفت استاد؛ بخوابم و بدمم؟ استاد عصبانی شد و گفت: پسر تو بِدَم، بمیر و بِدَم! . من میگویم اصلاح صورت بگیرد و برای مشکلات ساختاری در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، درمانی و بهداشتی، مسکن، روابط مالی و بانکی و روابط خارجی راه چاره پیدا شود، چگونه و توسط چه کسی مهم نیست، مهم نتیجه کار برای این مردم و این کشور کهن است. شما (دولت کنونی و حاکمیت) هم اگر به کم هزینه بودن اصلاح نسبت به دیگر اشکال تغییر رسیدهاید، به دست خود انجام دهید.
راه سوم تغییر، اصلاحات است | محمدجواد حق شناس
- نویسنده : محمدجواد حق شناس
- منبع : دیدار نیوز
- 726 بازدید