بحث از جرم و جنایت بدون در نظر گرفتن پیشزمینههای اجتماعی و اقتصادیِ آن، راه به جایی نمیبرد. جرم و جنایت یک پدیدهی اجتماعیست که بدون شناخت علت نمیتوان معلول را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و به نتیجه رسید.
طی چند دههی اخیر به دلیل درهم ریختن شرایط اقتصادیِ خانوادهها که بههمریزیِ ارزشهای اخلاقی را به دنبال داشت، جرم و جنایت به امری روزمره و عادی تبدیل شد. دیگر دعوا و درگیریِ برادر با برادر، پسر با پدر، زن با شوهر، امر عجیبی نبود و هرچه که شرایط اقتصادی ناگوارتر میشد اضمحلال ارزشهای اخلاقی نمود بیشتری مییافت و سطح درگیریهای شخصی، خانوادهگی و اجتماعی عمیق و عمیقتر میشد.
دعواها و درگیریها از سطح بگومگوها و جدالهای لفظی فراتر میرفت و کمکم رنگ خون به خود میگرفت. طرح توطئه، سناریوهای از پیش برنامهریزی شده و اجیر جنایتکاران حرفهای، مقدمات یک جنایت از پیش طراحی شده را به پیش میبرد. سرقت مسلحانه، آدمربایی، قتل، فرزندکشی، پدرکشی و پدیدههایی از این قبیل به شدت رایج شد و کمتر روزیست که خبری از آن در صفحات روزنامهها درج نشود. امری که سابقاً بسیار به ندرت اتفاق میافتاد.
در گذشته اگر موارد معدودی از همسرکُشی گزارش میشد، عمدتاً مربوط به قتل زن به دست شوهر بود که حدود ۹۵ درصدِ قتلهای اینچنینی را شامل میشد و تنها در کمتر از ۵ درصد موارد، قتل شوهر به وسیلهی زن گزارش شده است که این خود نشانهای از حاکمیت مردسالاری بر جوامع یادشده و اطاعتپذیریِ محض و مطلق زنان و در واقع وجود خارجی نداشتن آنان در همان جوامع به حساب میآمد. اما در سالهای اخیر با تغییراتی که در شرایط زیست اجتماعی زنها به وجود آمده است، خانمها هم وارد ماجرا شده و تواناییهای خود را در این زمینه نشان دادهاند بهطوری که اینک بیش از ۵۰ درصد همسرکشیها، قتلهاییست که به دست زنها و یا به دستور و تحریک و مشارکت آنان صورت گرفته است.
قتلهایی که به دست شوهران انجام گرفته، عموماً پس از درگیریهای لفظی، در اوج عصبانیت و گرفتار شدن در دام جنون لحظهای بوده است و معمولاً طرح و نقشهای از پیش طراحی شده برای قتل در ذهن نداشتهاند حتا در شرایطی که به رابطهی همسر خود با مرد دیگری مشکوک بوده ومدتها در این زمینه تعقیب و مراقبت انجام دادهاند. معمولاً هم پس از قتل از عمل خود پشیمان شدهاند که البته این پشیمانی سودی برای آنها نداشته است. اما زنها به دلایل مختلف و از جمله ضعف نیروی جسمانی نسبت به مرد، عمدتاً قتلها را با برنامهریزی، طراحی، تهیهی مقدمات و بعضاً با شراکت دیگران انجام دادهاند و معمولاً هم پس از پایان کار احساس شعف و پیروزی کرده و اظهار پشیمانی نمیکنند شاید به این دلیل که چون روندی که طی پروسهای وقتگیر منجر به طرح نقشه و قتل شده است، ادامهی شرایط موجود را از دیدگاه زن غیرممکن کرده بود و با انجام قتل احساس رها شدن میکند.
عمدهترین دلیلی که موجب ارتکاب قتل شوهر به وسیلهی زن میشود پیبردن به خیانت شوهر و ارتباط او با زنان دیگر است یا دستکم شک و سوءظن در این مورد اما تنگناهای اقتصادی، اعتیاد و خشونتهای فیزیکی شوهر در خانه هم عواملی هستند که موجب دست زدن به قتل از جانب زنان میشود.
محدثی: ضمن تشکر از آقای طلیعیی عزیز، باید عرض کنم که پژوهش من نظر ایشان را در بارهی عمدهترین علت شوهرکشی تأیید نمیکند.
کمتر دیده شده که زنانِ همسرکش در جدال رویاروی از چاقو به عنوان ابزار قتل استفاده کنند چون به دلیل ضعف جسمی نسبت به مرد، معمولاً در چنین مواردی بازندهاند. عمدهی قتلها به وسیلهی زنان وقتی انجام میگیرد که شوهر در خواب باشد. در این موارد هروسیلهای از جمله چاقو، بیل، کلنگ، تبر، میلهی آهنی، چکش و… مورد استفاده قرار میگیرد یا به دلیل کینهی عمیقی که در دل زن لانه کرده است با نقشه و طرحی از پیش آماده شده به وسیلهی سم شوهرانشان را به قتل میرسانند و در مواردی هم دیده شده که به دلیل تنفر زن از شوهر به دلایل متعدد از جمله اعتیاد و خشونت فیزیکی یا ایجاد رابطه با مردی دیگر، شوهر خود را با مشارکت معشوق از پای درمیآورد و در مواردی هم برای از بین بردن شوهر، دست به اجیر کردن جنایتکار حرفهای زده و قتل شوهر را به دست دیگری به انجام میرساند که همهی این موارد نشان از ضعف جسمیِ زن نسبت به مرد دارد. اما مردان در مواجهه با چنین موقعیتی خود اقدام میکنند و به دلیل برتری نیروی بدنی عمدتاً زنان را خفه میکنند. بیشترین ابزاری که در این مورد از سوی مردان مورد استفاده قرار میگیرد در درجـهی اول پنجـههای قویست کـه دور گردن زن حلقه میشود و یا در نهایت روسری و بالش و طناب میباشد.
عمدهترین دلیل همسرکشیِ مردان هم پیبردن به خیانت همسران خود یا سوءظن در این مورد است. حتا در مواردی زنان یا مردان، دچار بیماری سوءظن میشونـد و بیآنکه خیانتی در بین بوده بـاشد، دچار توهم شده و با قوت گرفتن این توهم در آنان دست به قتل همسر می زنند.