• امروز : سه شنبه, ۱۴ مرداد , ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 5 August - 2025
::: 3461 ::: 6
0

: آخرین مطالب

پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل* در خدمت ایران | شیرین بیانی چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن) شیرین بیانی، نتیجه فرهنگ تاریخ‌ساز ملک‌المتکلمین روسیه نفوذ خود را در منطقه خارج نزدیک* از دست می‌دهد. | جفری‌مان کف (ترجمه: رضا جلالی) استرداد؛ روایت یک عقب نشینی یا تولد یک فضیلت؟ | روزبه کردونی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد رضاشاه، مهاجری در زمین خود | ندا مهیار راه‌های جلب اعتماد مردم | محمدجواد حق شناس شکست تکرار ۲۸ مرداد مراقب بلندگوهایی باشیم که اجزای جامعه‌ را رو در روی هم قرار می‌دهند نقد طرح دو فوریتی الزام دولت به شکایت از آمریکا و اسرائیل | دکتر سید محمود کاشانی* درنگی بر موضوع بازگشت اتباع افغان به کشورشان | ندا مهیار جنگ اسرائیل با ایران در کانون بحران | ندا مهیار اقامتگاه های بوم گردی؛ از گذشته تا فردا | پورنگ پورحسینی ظرفیت‌های بوم‌گردی در احیای اکوسیستم‌های آسیب‌دیده طبیعی با مشارکت جامعه محلی | علی قمی اویلی* گردشگری جامعه محور هدیه ایران به گردشگری جهانی | سید مصطفا فاطمی* بوم‌گردی و احیای پیوندهای روایی در ایران | روزبه کردونی روستاگردی، تجربه اصالت در طبیعت | ندا مهیار در باب کورتکس آسیایی و اروپایی | علی مفتح بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) به وقت گره‌گشایی ازمذاکرات شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد دلیل در اوج ماندن دلار برغم اقدامات مخرب ترامپ | اسوار پراساد (ترجمه: رضا جلالی) لنج‌های چوبی، نماد هویت فرهنگی | محمدجواد حق‌شناس جهنم در فومن؛ یک پروژه و چند نکته | علی مفتح جزیره آزاد هسته ای | حشمت‌الله جعفری* خردادگان، بیداری طبیعت و انسان | ندا مهیار جنبش بوم گردی | نعمت الله فاضلی تصمیم برای تغییر نام خلیج فارس خود تاییدی بر اصالت نام آن است | علی مفتح ایران را بهتر بشناسیم | محمدجواد حق‌شناس ظهور استعمار «جهش یافته» در هم آغوشی تاج و تاراج | ابوالفضل فاتح سخنان ترامپ‌ در عربستان | سید محمود صدری پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی) گفتگوهای ایران و آمریکا | سید محمود صدری* شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد فرزند خلیج فارس | محمدجواد حق‌شناس در باب پاسداشت زبان فارسی در میان سیاست‌مداران | محمدجواد حق‌شناس در فضای منافع ملی پیامی که باید از ایران مخابره شود | محمدجواد حق شناس عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی) جنگ یا گفتگو | باقر شاملو* نوروز و تجلی آن در فرهنگ پاکستان | ندا مهیار جشن آتش‌افروزان | مرتضی رحیم‌نواز دوگانگی در مواجهه با مصاحبه رفیق‌دوست | احسان هوشمند حرف‌های بی‌پایه درباره مسائل حساس قومی ـ زبانی را متوقف کنید شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد تلاش تندروها و بی‌ثباتی بازارها نگاهی دوباره به مشکلات روابط آمریکا با چین | جود بلانشت و ریان هاس (ترجمه: رضا جلالی)

1

چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده

  • کد خبر : 18205
  • 14 مرداد 1404 - 9:44
چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده
مهم‌ترین دوستان ارجمند و صاحب‌نظر دکتر ملک‌زاده روزها نزد ایشان گردمی‌آمدند و اطلاعات و مدارک خود را دراختیار ایشان قرار می‌دادند. آنچنانکه گویی خود را شریک این مهم می‌دانند و خستگی خود را با آشامیدن فنجانی قهوه بدر می‌آوردند.

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامده از دستم
حافظ

من؛ «شیرین»، نوه دکتر مهدی ملک‌زاده، در خانه و خانواده‌ای میان پدربزرگ، مادربزرگ، پدر و مادرم به‌دنیا آمده و پرورش یافته‌ام. بنابراین، نمی‌توانم چندان تفاوتی بین آنان قائل شوم. زیرا در زمان کودکی و نوجوانی، پدر و مادرم یکی در موزه ایران‌باستان «موزه‌ملی ایران کنونی» و دیگری در دانشگاه تهران به‌کار اشتغال داشتند و هریک برای چندساعتی از خانه به‌دور بودند. من با پدربزرگ و به‌خصوص مادربزرگم این دوران را که سراسر پُر از شادی و امید بود، سپری کرده‌ام. هریک به فراخور حال یک کودک، همراه با مهر و محبت و به‌خصوص همراه با بالاترین اصول تربیتی با من رفتار می‌کردند و من بین آن دو و پدر و مادرم، می‌توانم بگویم که به خوشی و شادمانی بالیده می‌شدم.

نگاشتن کتاب حاضر برای من داستانی شگفت دارد؛ زیرا تقریباً سراسر دوران کودکی و ابتدای نوجوانی‌ام را به خود اختصاص داده است. زمانی‌که از دوران کودکی، قدم به نوجوانی گذاشته‌ام، پدربزرگم به‌کار نگارش کتاب حاضر و تهیه و تدارک مدارک آن همت گماشتند و امروزه که من هم سری تو سرها درآوردم، می‌توانم بگویم که از دید یک مورّخ کوچک، دکتر ملک‌زاده نه تنها بهترین نوع گردآوری مدارک، بلکه بالاترین کوشش را برای خلق یک اثر مهم تاریخی انجام داده‌اند. بدین معنی که برای گردآوری منابع؛ اشخاص دانا، سنجیده و محترمی را گردآورده‌اند تا آنان دانسته‌های شفاهی و کتبی خود را در اختیار ایشان بگذارند. آنان که از آشنایان دور یا نزدیک پدر بوده‌اند؛ نامشان ذکر شده است. این فقط یک‌مورد از همه کارهای دیگری است که انجام شده است. تعداد این افراد حدود سی‌وچهار نفر است که درصفحه ۱۶۴۷ کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» (جلد ۶و۷)، باعنوان «حق‌گذاری» مندرج است. سپس دکتر ملک‌زاده اضافه می‌کند که: «از آنان که کتباً یا شفاهاً این‌جانب را در نگارش «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» رهبری فرموده، مطالب سودمند و تاریخی در دسترسم قرارداده‌اند… و بسیاری از نکات مهمی که برای اینجانب تاریک بود را روشن فرموده‌اند؛ و درحقیقت در تدوین و تألیف این تاریخ مهم سهم بسزائی دارند، سپاسگزارم».

سپس به‌طورکلی، فهرست منابعی که مورد استفاده دکتر ملک‌زاده قرارگرفته؛ آن‌ها را نام برده و ذکر می‌کنند که اکنون ما در اینجا به‌گونه اختصار از آن‌ها درمی‌گذریم. این منابع عبارتند از:

  1. پانزده جلد کتاب، تألیف نویسندگان مهم داخلی و خارجی.
  2. روزنامه‌ها و مجلات: باید توجه داشته باشیم که ایشان از کمبود روزنامه در دوران پیش‌از مشروطیت گفته است؛ به این‌گونه: «پیش‌از مشروطیت روزنامه به معنی حقیقی کلمه و مفهوم امروزی وجود نداشت. فقط ورقه‌ای به‌نام «روزنامه دولتی» در دوره ناصرالدین‌شاه به طبع می‌رسید… کلمه‌ای از اوضاع اجتماعی و سیاسی در آن روزنامه دیده نمی‌شد»، ولی روزنامه‌های معتبری چون حَبل‌المتین، پرورش، عُروه‌الوُثقی و قانون در ممالک شرق به چاپ می‌رسید».

خلاصه آنکه دکتر ملک‌زاده می‌نویسد: «اسناد و مدارک صحیح و عکس‌های رهبران مشروطیت درباره اطلاعات تاریخی و نیز تذکره‌ها و یادداشتهای بسیار سودمند از مردان معاصر که در تهران یا شهرهای دیگر ایران به‌دست نگارنده آمده و… مورد استفاده و مطالعه قرار داده‌ام؛ و همچنین کتبی چند در اروپا، مخصوصاً در فرانسه راجع به ایران تألیف شده، که حاکی از اطلاعات مفیدی از تحولات اخیر ایران می‌باشد، برای نگارش این تاریخ مورد استفاده قرار گرفته است».

دکتر ملک‌زاده درسال ۱۳۱۷ قمری از فرانسه به ایران بازگشت و چندی نگذشت که با شور و شوقی که درگذشته در دل انباشته بود، به‌دعوت کسانی مشغول شد که باید از آنان یاری می‌طلبید. یعنی‌از یک‌سو دوستان، خویشان و نزدیکان ملک‌المتکلمین که البته قریب به اتفاق آنان بسیار مسن بودند یا نبودند و ازسوی دیگر فرزندان یا خویشان و بازماندگان آنان را گردمی‌آوردند؛ با آنان قرار ملاقات می‌گذاشتند و بدین‌ترتیب به استثنای روزهای جمعه، خانه از یک یا چندنوع از این دوستان آشنا و یا تازه آشنا، همراه با اسناد، مدارک و عکس‌ها پُر و خالی می‌شد.

ابتدا من در لابه‌لای آنان می‌پلکیدم که به مهربانی و ملاطفت کودکانه با من رفتار می‌کردند. سپس مادربزرگم من را به اتاق خود فرامی‌خواندند و دوستان و یاران به گفت‌وگوهای جدی تاریخی مشغول می‌شدند.

بدین‌ترتیب برای حفظ و نگاهداری مدارک امانتی، گنجه‌ای به این اسناد و کتاب‌ها اختصاص یافت و هر روز از روز پیش این گنجه پُر و پُرتر می‌شد. ازسوی دیگر تلفن نیز از کار نمی‌افتاد و هرکس که نمی‌توانست حضوری به ایشان دسترسی یابد، اطلاعات شفاهی خود را بدین‌وسیله در اختیار پدربزرگم قرار می‌داد.
بسیار روزها سپری شدند تا زمانی‌که من به دانشگاه وارد شدم و با علاقه به تاریخ؛ این رشته را برگزیدم.

دربخش منابع که یکی‌از مهم‌ترین بخش‌های مطالعات تاریخی است؛ ازیک‌سو دریافتم که چگونه پدربزرگم با امانت، صبر و حوصله منابع را گردآوری کرده‌اند و ازسوی‌دیگر چگونه به‌نحوه احسن از آن‌ها سود می‌جسته‌اند.

چگونگی آغاز نگارش کتاب

سرانجام نوشتن کتاب آغاز شد. روزی چند نگذشته بود که دکتر ملک‌زاده فرزند کوچک‌تر خود به‌نام فرح‌ملک را که نام همسرشان محمد دادور است و در همسایگی یا بهتر بگویم در چندقدمی خانه ما ساکن بودند، فراخواندند. به این دلیل که خاله‌ام به پدر علاقه وافر و مخصوص داشت و تنها به کار خانه‌داری می‌پرداخت و مشغله بیرون‌از خانه را نداشت. پدربزرگ این‌گونه تصمیم گرفت که برای پیشبرد آسان‌تر و سریع‌تر کارها از ایشان بخواهد که حالت «محرر» پدر را برعهده گیرد؛ یعنی پدر بگوید و خاله بنویسد. او نیز با میل و رغبت هرچه تمام‌تر این مسئولیت را پذیرفت.

اینک کار اصلی آغاز شده بود. اما من که پس‌از چندی در نزدیکی خانه به دبستان وارد شدم، دریافتم که در آن‌جا یک مغازه نوشت‌افزار فروشی قرار دارد که صاحب آن به‌نام آقای خسروانی زردشتی، مرد نیک‌نفس و مهربانی است. من پس‌از آن‌که به دبستان وارد شدم، لوازم کار و کلاس را از او می‌خریدم.

خاله پس‌از آغاز کار دستجات ورقه‌های بزرگ را که «کاغذ امتحانی» نامیده می‌شد، از آقای خسروانی می‌خرید. گذشته از کاغذها از همان ابتدا یک شیشه جوهر که نمی‌دانم چرا سبز رنگ بود نیز به کاغذهای امتحانی اضافه شد. از آن پس نگارش کتاب آغاز شد. درحالی‌که پدربزرگ با صدای بلند مطالب را می‌گفتند، خاله‌ام می‌نوشتند؛ به یاد آوریم و فراموش نشود که «در روی کاغذهای بزرگ امتحانی و با جوهر سبز رنگ».

دراین میان باید تذکری بدهم و آن اینکه یک خدمتکار در کنار پدربزرگ همواره حاضر و ناظر بود. نام وی آقا محمد دودانگه و مردمی مهربان، آرام و شریف بود که پدربزرگ را بسیار دوست می‌داشت و ما را نیز به همین‌ترتیب. به این دلیل که پدربزرگم به آشامیدن قهوه، به‌خصوص «قهوه ترک» علاقه فراوان داشتند، آقامحمد ترتیب آن‌را به‌خوبی و شاید بگویم به‌نحو احسن از ایشان فراگرفته بود و بدین‌جهت «قهوه ترک» منزل ما تقریباً معروف بود. مسلم است که از موارد رفع خستگی و کسالت قهوه است. پس روزها که مدعوین برای کار فرهنگی به خانه ما وارد می‌شدند، قهوه نیز درمیان می‌آمد. زیرا آقامحمد آن‌را به بهترین وجهی درست می‌کرد و مورد پسند همگان قرار می‌گرفت.

بدین‌ترتیب مهم‌ترین دوستان ارجمند و صاحب‌نظر دکتر ملک‌زاده روزها نزد ایشان گردمی‌آمدند و اطلاعات و مدارک خود را دراختیار ایشان قرار می‌دادند. آنچنانکه گویی خود را شریک این مهم می‌دانند و خستگی خود را با آشامیدن فنجانی قهوه بدر می‌آوردند.

اکنون که به این دوران کودکی و نوجوانی می‌اندیشم که گاه وقایع در نظرم محو و تاریک و گاه روشن و نزدیک‌اند؛ در می‌یابم که چگونه یاران گردآمده با علاقه و گاه با اشک چشم، گفت‌وگوها و موارد گوناگون را دنبال می‌کردند و وقایع گذشته را به یاد می‌آوردند. آن‌گاه به یاد این نوشته از کتاب پدربزرگم می‌افتم که: «یکی‌از فلاسفه می‌نویسد: عمر حقیقی انسان مناسب است با اطلاعات تاریخی او؛ و هرقدر تاریخ بیشتر بداند، بیشتر عمر کرده است».

یکی‌از دوستان دکتر ملک‌زاده در مقدمه‌ای بر کتاب ایشان نگاشته است: «آنچه که در این هفت‌جلد کتاب جلب‌توجه بسیار می‌کند، چندمورد است که ذکر می‌گردد: «چیزی که مایه حیرت من شده، این بود که مؤلف به خلاف بعضی‌از نویسندگان «تاریخ انقلاب مشروطیت» با آنکه آزادی ایران و حکومت ملی از خانواده او سرچشمه گرفته… و شخصاً درجریان انقلاب مشروطیت سهم بسزائی داشته؛ و یکی‌از عامل مهم آن نهضت بوده، دراین تاریخ اسمی از خود نبرده؛ و چنین وانمود کرده که تماشائی صحنه بوده است…»

من خود نیز چندین‌بار هنگام خواندن کتاب حاضر ازسویی و نظارت برکارهای پدربزرگ ازسوی‌دیگر، با این مورد بسیار ویژه روبه‌رو شده‌ام و نسبت به ایشان ازیک‌سو بَر شگفتی‌ام بیش‌ازپیش افزوده شده و ازسوی‌دیگر بَر احترامم.

چنانکه درمباحث پیش تذکر داده شد، دکتر ملک‌زاده از کمبود روزنامه پیش‌از دوران مشروطیت شکایت نموده است، درحالی‌که در بین دوستان تقریباً جدیدی که به خانه ما وارد می‌شدند، روزنامه‌نگاران معتبر و نخبه‌ای نیز بودند. چون سردبیران مجله تهران مُصور، روزنامه کیهان، اطلاعات، سپیدوسیاه و غیره و غیره.

زمانی‌که من شگفت‌زده و گاه هاج و واج بین دوستان و یاران پدربزرگم می‌گشتم و اطراف را نظاره می‌کردم، ازسویی کوشش می‌کردم چیزی را درک کنم و بفهمم و درضمن مزاحمتی هم برای کسی فراهم نمی‌کردم تا باعث شرمندگی پدربزرگ و خاله‌ام و به‌خصوص مادربزرگم شوم. گاهی مادربزرگ من را فرامی‌خواندند تا سرم را بیش‌ازپیش گرم کنند.

اتاق ایشان بسیار باصفا و زیبا بود و پنجره‌ای بزرگ و رو به باغچه داشت. به‌ویژه یک درخت ارغوان که در فصل بهار باز می‌شد و غرق گُل بود و همچنین یک درخت گلابی که در این زمان پُر از شکوفه‌های سفید گلابی بود؛ همه پشت شیشه خودنمایی می‌کردند.

باید بگویم که فصل بهار؛ فصل مادربزرگم بود. طبع شعر ایشان نیز مانند شکوفه‌های بهاری «گُل می‌کرد».

ایشان یک خانم خانه‌دار به تمام معنا بودند و برهمه اُمورخانه نظارت مستقیم داشتند، آن‌هم خانه‌ای پُرجمعیت. روزهایی که در مجلس شورا «جلسه» بود و پدربزرگ باید آن‌جا حضور می‌یافتند، مادربزرگ هم من‌را برمی‌داشتند و برای خرید خانه راهی می‌شدیم. یک اتومبیل شِورله [شورلت] سبز رنگ و راننده درخدمت اهالی خانه بود. ابتدا راننده پدربزرگ را جلوی در مجلس که برای ایشان پُر از خاطره بود، پیاده می‌کرد و سپس ما راهی خیابان اسلامبول می‌شدیم که محل خرید مادربزرگم بود. از مغازه آی‌بِتا که قهوه‌فروش معتبر و معروفی بود و شهرت بسیاری داشت، قهوه می‌خریدیم که بسیار ضروری بود. سپس شیرینی و میوه جزء اقلام خرید به‌شمار می‌رفتند. به‌تدریج وقت صرف نهار می‌رسید. مادرم و خاله عزیزم که روانشان شاد باد، خوشبختانه مانند سایرین نیاز به درست‌کردن نهار نداشتند و ما همگی بر سر سُفره حاضر و پُر و پیمان مادربزرگ صرف غذا می‌کردیم.

ساعت دوازده ظهر که مادرم تقریباً با شتاب از موزه به خانه بازمی‌گشتند و همیشه دست پُر وارد خانه می‌شدند، شور و شوق دیگری برپا می‌شد. من و خواهرم سوسن که بسیار کوچک بود، به‌سرعت جلوی ایشان می‌دویدیم. یکی‌از مواقع گفت‌وگوهای خانوادگی و حتی سیاسی، سرمیز نهار و شام انجام می‌گرفت. افراد خانه که یکی پس‌از دیگری بر سر میز حاضر می‌شدند، هریک اخبار مهم روز را در اختیار یکدیگر می‌گذاشتند که همگی اشتیاق به شنیدن آن‌ها داشتند و گاه بحث‌های داغ درمی‌گرفت.

این‌زمان «گردهم‌آئی خانوادگی» سرمیز غذا چه شیرین و دلپذیر بود که خاطره‌ای بسیار بسیار خوش در ذهنِ نوجوانِ من نهاده است و می‌توانم بگویم در پرورش فکری و روحی‌ام بسیار دخیل بوده است.


سرانجام کتاب به بهترین وجهی نگاشته شد و در هفت‌جلد به چاپ رسید.

اگر «زندگی‌نامه ملک‌المتکلمین» را که آن‌هم تألیف پدربزرگ است، به آن‌ها اضافه کنیم، می‌شود هشت‌جلد.
دراین‌جا به یاد بیتی از اشعار مولانا جلال‌الدین بلخی می‌افتم که دنیایی مالامال از حکمت، فلسفه، شور و عشق است و نتیجه یک جهان پُر تب‌وتاب که تنها از آنِ مولانا جلال‌الدین بلخی است؛ این‌گونه:

روزها چون رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان‌ای آنکه چون تو پاک نیست.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=18205
  • 3 بازدید

نوشته ‎های مشابه

14مرداد
پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل*
رونمایی از اسناد دیپلماسی مشروطه:

پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل*

14مرداد
در خدمت ایران | شیرین بیانی
نگاهی به زندگی علمی، اجتماعی و سیاسی دکتر مهدی ملک زاده:

در خدمت ایران | شیرین بیانی

14مرداد
ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن)
مروری بر زندگی پرافتخار شهید نامدار مشروطه:

ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن)

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.