• امروز : پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 21 November - 2024
::: 3395 ::: 0
0

: آخرین مطالب

دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی* صلح اجتماعی و سیاست انتظامی | بهرام بیات* عصرانه‌ای با طعم شعر فرزندان پوتین | آندره ئی کولز نی کف (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد چرا اسرائیل به ایران حمله نکرد؟! | آیت محمدی (کلهر) احیای داعش و القاعده در منطقه | آیت محمدی (کلهر) رونمایی از بزرگترین شهاب سنگ آهنی در مجموعه برج آزادی رهبران پوپولیست چه میراثی برای کشورشان بر جای می‌گذارند | مانوئل فاتک، کریستوف‌تری بش و مورتیس شولاریک بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) آسیا بدون هژمون | سوزانا پاتون و هروه لماهیو (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد نکاتی درباره دیدگاه رئیس جمهور در ضرورت انتقال پایتخت | عبدالمحمد زاهدی حرکت به روی یال جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه | مرتضی‌ رحیم‌نواز داستان آشنایی یک شاعر اجازه خلق آثار عاشقانه را نمی‌دهند تو زنده‌ای هنوز و غزل فکر می‌کنی | سمانه نائینی زیبایی کلام در شعر بهمنی | سحر جناتی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد گفتمان صلح و نگاهی به چالش‌های حقوقی در ایران معاصر | محمدرضا ضیایی بیگدلی صلح اجتماعی و مرجعیت رسانه در ایران | ماشاءالله شمس‌الواعظین صلح ایرانی از نگاه محمدعلی فروغی | مریم مهدوی اصل چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک گفتمان صلح و سیاست خارجی | محمدکاظم سجادپور گفتمان صلح و نیروهای مسلح ایران | حسین علایی اقتصاد صلح محور | فرشاد مومنی* نقش آموزش‌عالی در شکل‌گیری گفتمان صلح | مصطفی معین* آخرالزمانی‌های ایرانی و اجماع‌سازی پزشکیان | کیومرث اشتریان* ایران، بحران‌های منطقه‌ای و گفتمان صلح | عبدالامیر نبوی* گفتمان صلح و سیاست همسایگی | ماندانا تیشه‌یار* گفتمان صلح و محیط زیست | محمد درویش* گفتمان صلح و مساله حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران | مهدی ذاکریان* از چرایی تا چگونگی معرفی کتاب «اخوان‌المسلمین» | پیرمحمد ملازهی به نظر می‌رسد که باید شاهد روند خوبی باشیم شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد محمد جواد حق‌شناس: کابینه‌ای با حضور زنان جوانان و اهل تسنن سخنی با آقای رئیس جمهور در مورد چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک* انتخاب کابینه در اتاق‌ شیشه‌ای پیام رهبری به مناسبت برگزاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شریعتی، جلال و دیگران | حمید عزیزیان شریف آباد صحافی سنتی | مجید فیضی‌راد* اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند نگاه مسعود پزشکیان به اقوام امنیتی نیست | علی مفتح آیا اندیشه شریعتی پاسخگوی جامعه امروز است؟ | محمدجواد حق‌شناس* فاصله دره احد و تالار رودکی

4
پنج سناریوی پیش روی روسیه:

پنج سناریوی پیش روی روسیه | اشتفن کاتلین (ترجمه: رضا جلالی)

  • کد خبر : 17499
  • 30 اردیبهشت 1403 - 12:47
پنج سناریوی پیش روی روسیه | اشتفن کاتلین (ترجمه: رضا جلالی)
بعضی از روس ها ممکن است از تبدیل کشورشان به مدل فرانسه استقبال نمایند اما روس هایی هستند که این تبدیل را مطلوب نخواهند دید . آنچه را امروز جهان به نام پوتینیسم شاهد است نخستین بار در نشریات روس زبان و انجمن های داوطلبانه دهه 1970 ظاهر شد.

در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳، یعنی روز حمله حماس به اسرائیل، ولادیمیر پوتین هفتاد و یک ساله شد و این حمله هدیه ای برای تولد او بود، زیرا نگاهها را نسبت به حمله اوبه اکراین تغییر داد وشاید برای قدردانی از حماس بود که از وزارت خارجه خود خواست مقامات عالی رتبه آن سازمان را اواخر اکتبر ۲۰۲۳ به مسکو دعوت کند تا برهمسویی منافع تاکید نماید. چند هفته بعد، پوتین قصد خود برای برگزاری پنجمین دوره انتخابات بی رقیب ریاست جمهوری روسیه درماه مارس ۲۰۲۴ را اعلام و سپس کنفرانس مطبوعاتی سالیانه خود را برگزاروبه گروهی از روزنامه نگاران شیفته خود این فرصت را داد تا لاف های خودپسندانه اش در مورد خستگی غرب ازجنگ دراکراین را بشنوند.پوتین در این کنفرانس مطبوعاتی که بطور زنده پخش می شد با افتخار می گفت “متواضعانه بگویم که تقریباً در سراسر مرزها، نیروهای روسی در حال تقویت و بهبود موقعیت خود هستند”.

در شانزدهم فوریه ۲۰۲۴، سازمان  زندان های فدرال روسیه مرگ ناگهانی ناوالنی  فعال مخالف پوتین را در سن ۴۷ سالگی در یک زندان منطقه قطبی اعلام داشت. ناوالنی ازآن زندان تلاشهای خود برای رساندن دستورالعمل های اعتراض به همه پرسی پوتین را به میلیونها دنبال کننده ی خود در رسانه های اجتماعی ادامه می داد. پس از مرگ ناوالنی پوتین یکماه منتظر ماند تا پیروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد.

پوتین خود را تزار جدید معرفی می نماید اما یک تزار واقعی نباید درمورد بحران در حال ظهور مربوط به جانشینی ونیزموانعی که این بحران می تواند بر سر راه قبضه کامل قدرت توسط او، در حال حاضر، ایجاد کند نگران باشد. اما پوتین نگران است و بخشی از این نگرانی ناشی از اجبار او به برگزاری انتخابات نمایشی است. او از اکنون تا سال ۲۰۳۰ در دفتر خود یعنی تا سن ۷۸ سالگی مستقرخواهد بود. امید به زندگی مردان در روسیه حتی به شصت و هفت سال هم نمی رسد و آنهایی که به شصت سالگی می رسند می توانند امیدوار باشند که تا هشتاد سالگی زنده بمانند. آنهایی که در روسیه سنشان به صد سالگی برسد تعدادشان محدود است . شاید پوتین روزی به گروه صد ساله ها بپیوندد اما سرانجام استالین هم مرد.

سلف پوتین، بوریس یلتسین آخرین تزار نادری بود که جانشینی برگزید و راه رسیدن او به قدرت را هموار ساخت . بوریس یلتسین در سال ۱۹۹۹ که از یک بیماری مزمن رنج می برد و نیز می ترسید که خودش و”خانواده اش” متشکل از دوستان فاسدش بعد از کنار رفتن از قدرت به زندان بیفتند، پوتین را برای حفظ آزادی و نیز مایملک خود برگزید.”مواظب روسیه باشید” آخرین اندرز یلتسین بود وعاقبت در سال ۲۰۰۷ در سن هفتاد و شش سالگی به عنوان فردی مبری ازهر گونه اتهام در گذشت. اما پوتین از یلتسین الگو برداری نکرد و در سال ۲۰۰۸ چون رییس جمهور بیش از دو دوره متوالی نمی تواند به این سمت انتخاب شود بطورموقت ازاین مقام کناره گیری کرد وفردی فاقد سابقه سیاسی درجایگاه رئیس جمهور نشسته، خودش نخست وزیری را تصدی نمود و در سال ۲۰۱۲ برای سومین دوره و در سال ۲۰۱۶ برای چهارمین دوره به ریاست جمهوری رسید. سرانجام هم قانونگذاران متظاهر را مجاب نمود که قانون اساسی را برای حذف هرگونه محدودیت در تصدی مقام ریاست جمهوری اصلاح نمایند. استالین هم حتی زمانی که ناتوانی هایش رو به افزایش بود سرسختانه به قدرت چسبیده بود و مانع آن می شد که چهره ای برای جانشینی اش سر برآورد. نهایتاً، استالین به سکته ای شدید دچار شد و در کاسه توالت خانه اش سقوط کرد.

پوتین شبیه استالین نیست. استالین هر چند دهها میلیون نفر را با قحطی، اردوگاههای کار اجباری، جوخه های اعدام وسوء مدیریت در یک جنگ دفاعی به کام مرگ فرستاد اما کشورش را به یک ابرقدرت تبدیل ساخت. ولی پوتین برعکس، با تقلب، قدرتی عظیم را به چنگ آورده و با انتخاب گزینه جنگ صدها هزار نفررا به کام مرگ فرستاده است. معهذا کنار هم قرار دادن و مقایسه این دو نفر آموزنده است. نظام استالینی اثبات کرد حتی یک حزب حاکم سازمان یافته بدون حضوراستالین قادر به ادامه حیات نمی باشد. اما با این حال در میانه سقوطی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز و تا بعد از ۱۹۹۱ هم بطول انجامید، پوتین یک استبداد جدید را تحکیم بخشید. تلفیق این شکنندگی و وابستگی به مسیر ( اینکه یک انتخاب در مقطع خاص، برانتخاب های آتی تاثیر بگذارد و دست تصمیم گیران را در انتخاب های بعدی ببندد یا محدود کند وابستگی به مسیر گویند) از عوامل زیادی که به سادگی هم قابل تغییرنیستند، ناشی میشود. جغرافیا، هویت ملی-امپراطوری و فرهنگ استراتژیک ریشه دار از آن جمله اند. ( میخائیل سالتیکوف شچدرین طنز پرداز قرن نوزدهم روسیه گفته بود که در کشورش هر چیز به شکلی عجیب هر پنج تا ده سال تغییر می کند اما در دویست سال هیچ چیزی تغییر نمی کند) . با این حال، هر زمان و بهر صورتی که پوتین از قدرت کنار برود، استبداد شخصی او و به شکلی وسیعتر روسیه، مانند امروز با سوالاتی در خصوص آینده مواجه خواهند بود.

رژیم پوتین خود را یخ شکنی تصور می کند که می خواهد به نمایندگی از طرف تمام مردم دنیا نظم بین المللی تحت رهبری امریکا را متلاشی سازد. امریکا، متحدان و شرکایش هم به روسیه این فرصت را داده اند تا غافلگیرشان سازد (درلیبی، سوریه، اکراین وآفریقای مرکزی) و این غافلگیری موجب ترس آنها از غافلگیری سخت بعدی شده است. در دراز مدت چه می توان انجام داد؟ با در نظر داشتن مرگ ناگریزرهبران وعوامل ساختاری بزرگتر، آیا در دهه آینده و احتمالاً فراتراز آن روسیه تکامل خواهد یافت یا خیر؟

آن دسته از خوانندگان که در تعقیب مسیر حرکت روسیه در پی احتمالات و شانس هستند باید با آگاهان بازارهای شرط بندی مشورت نمایند. در عوض شانس واحتمال، آنچه را مقامات غربی و سایر تصمیم گیران باید انجام دهند، توجه به مجموعه ای از سناریوهاست: اقتباس از روندهای جاری به گونه ای که برنامه ریزی اضطراری تسهیل گردد.سناریوها به تلاش برای غافلگیر نشدن مربوط هستند زیرا دنیا بطور مداوم ما را غافلگیر می سازد و پیش بینی آنچه می تواند اتفاق بیافتد، امری غیرممکن است : ضرب المثل قوی سیاه زبانزد و معروف است.( قوی سیاه استعاره ای ازرخدادهای بسیار نادرومهمی است که بطورمعمول کسی انتظار وقوع آنها را ندارد.) توجه به توانمندیهای یک کشور هم تراز با اهمیت است معذالک در حال حاضر پنج سناریوی احتمالی برای روسیه قابل تصور است و ایالات متحده امریکا و متحدانش باید آنها را مد نظر داشته باشند.

روسای جمهور امریکا در طی چندین دوره آموخته اند که بدون در اختیار داشتن اهرم های مناسب، تغییر جایگاه قدرتهایی نظیرروسیه وچین مشکل است، زیرا روسیه و چین کشورهایی هستند که به عنوان امپراتوران سرزمین اوراسیا و تمدنهایی کهن که مدتها قبل از تاسیس ایالات متحده و چه بسا غرب تشکیل شده اند، خود را می ستایند. این دو کشور شخصیت های نمایشنامه پیگمالیون جرج برنارد شاو نیستند که آماده باشند از ولگردهای خیابانی به بانوانی متشخص تبدیل شوند. یعنی از رژیم های خودکامه و امپریالیستی به ذینفعانی مسئول در سیستم بین المللی تحت سلطه ی امریکا بدل شوند. تلاشها برای بازسازی”شخصیت” آنها همیشه به اتهامات متقابل و سرخوردگی می انجامد. رهبرانی مثل پوتین و شی جین پنگ بوالهوسانه با یک روند امید بخش و امیدوار کننده خیلی کوچک که می تواند نتیجه بخش و موثر باشد، مخالفت نمی نمایند. لذا واشنگتن و شرکایش نباید در مورد توانایی های خود در شکل دهی به مسیر حرکت روسیه مبالغه نمایند، بلکه در عوض، باید برای آنچه که هویدا و آشکار خواهد شد، خود را آماده سازند.


  • روسیه مثل فرانسه

فرانسه کشوری با سنت های بروکراتیک و سلطنتی عمیق ( و همچنین سنت های انقلابی ترسناک ) می باشد. انقلابیون، نظام سلطنتی را برانداختند تا شاهد بازگشت آن در قامت پادشاه و امپراتوروسپس برچیدن مجدد آن باشند، همانگونه که نظام های جمهوری  به قدرت رسیده و از بین رفتند. فرانسه یک امپراتوری وسیع متشکل از مستعمرات ایجاد و سپس از دست داد. چندین قرن حاکمان فرانسه کشورهای همسایه را تهدید می کردند اما این تهدیدات درهیچ دوره ای بیش از دوره ناپلئون نبود.

امروزه این سنت ها به طرق مختلف ادامه حیات می دهند. آنگونه که متفکر فرانسوی الکسی دوتوکویل سال ۱۸۵۶ در کتاب خود به نام” رژیم کهن و انقلاب” با دقت مورد بررسی قرار داده است، تلاشهای انقلابیون برای قطع کامل ارتباط با گذشته، به صورت ناخواسته به تقویت ساختارهای دولتی انجامید. برغم تثبیت نظام جمهوری، میراث سلطنتی فرانسه بطور نمادین در کاخ های منطقه  ورسای و سایرمناطق، مجسمه های متعدد حاکمان سلسله بوربون و یک شکل بیش از حد متمرکز حکومت، با قدرت و ثروت عظیم که در پاریس جمع شده بود، ماندگارباقی ماند. فرانسه حتی اگر از امپراتوری رسمی خود بریده باشد، باز هم کشوری به شدت مغرور باقی می ماند زیرا ازنظر شهروندان و دوستدارانش تمدنی است که در اروپا و جهان رسالت ویژه ای دارد و بعلاوه دارای زبانی است که خیلی فراتر از مرزهای جغرافیایی اش بدان تکلم می شود ( شصت درصد کسانی که به فرانسوی تکلم می نمایند شهروندان سایر کشورها هستند). با این حال فرانسه ی امروزی به طور قطع از حاکمیت قانون بهره مند است و دیگر، همسایگانش را تهدید نمی کند.

روسیه هم دارای سنت حکومتی و سلطنتی است که بی توجه به ماهیت هر نظام سیاسی که  آینده در آن کشورمستقر شود باقی خواهند ماند . بعلاوه این کشور هم از سنت انقلابی خطرناکی برخوردار است که به عنوان یک جریان فعلاً متوقف است اما در نهادها و خاطرات به عنوان یک منبع الهام و هشدار حیات دارد. به طور یقین رومانوف های مستبد حتی از بوربون های مطلق گرا هم کمتر قابل کنترل بودند.انقلاب روسیه از انقلاب فرانسه به طرز چشمگیری خشن ترو ویرانگرتر بود. امپراتوری روسیه یک مجموعه بهم پیوسته بود و مستعمراتی در خارج ازقلمرو خود نداشت و موجودیتی بسیار طولانیترازدولت جدید روسیه داشت. در کشور روسیه تسلط مسکو برسایر نقاط کشور خیلی بیشتر ازسلطه پاریس بر سایر بخشهای فرانسه است. هر چند گستره جغرافیایی روسیه ( در اروپا) کمتر از فرانسه است با این وجود روسیه هم در اروپا و هم در قفقاز، آسیای میانه و آسیای شرقی گرفتار است. کشورهای خیلی کمی هستند که با روسیه اشتراکات زیادی داشته باشند اما شاید فرانسه بیش ازهرکشور دیگری این اشتراکات را با روسیه دارد.

فرانسه امروز کشور بزرگی است اما منتقدان خودش را هم دارد. بعضی از این منتقدان فرانسه را بخاطر آنچه که دولت گرایی افراطی می نامند ، وضع مالیاتهای سنگین که ضامن خدمات نابرابر هستند و همچنین اخلاق سوسیالیستی، سرزنش می نمایند. بعضی دیگر به خاطرادعاهای فرانسه مبنی براینکه قدرتی بزرگ است و نیز شوونیسم (وطن دوستی افراطی) فرهنگی، آن کشوررا مورد انتقاد قرارمی دهند. بعضی دیگر بخاطر موانعی که فرانسه بر سرراه جذب مهاجران خارجی قرار می دهد منتقدش هستند.هرچند احتمال دارد که این جنبه ها یا جنبه های دیگری از زندگی فرانسوی اسباب یاس و نومیدی شوند اما هنوز هم باید تصدیق کنیم که مدل فرانسوی نزدیکترین نمونه به مدل واقعی برای تبدیل روسیه به یک کشور آرام و خوشبخت است. اگر قرارباشد روسیه مانند فرانسه به یک دموکراسی با حاکمیت قانون (که دردوران استبدادی وانقلابی قبلی این کشور کالای لوکس و تجملی به حساب می آمده اند و نیز عدم تهدید همسایه ها) تبدیل شود قطعاً دستاوردی بزرگ خواهد بود.

فرانسه برای آنکه به وضعیت امروزش برسد راه پر پیچ و خمی را پیموده است. ترورهای انقلابی روبسپیر، توسعه طلبی فاجعه بارناپلئون، کودتای ناپلئون سوم (ازرئیس جمهورمنتخب تا امپراتور)، قبضه قدرت توسط کمون پاریس، شکست سریع کشوردر جنگ دوم جهانی و سرکار آمدن دولت ویشی، جنگ استعماری الجزایر، اقدامات فرا قانونی ژنرال دوگل که پس از بازنشستگی در سال ۱۹۵۸ به قدرت رسید را به یاد آورید. هر چند امدادهای غیبی درافق نزدیک روسیه نمایان نیستند اما انسان شاید با این تصور که روسیه نیز برای رسیدن و تثبیت نظم لیبرال ازبالا، به دوگل خودش نیاز دارد فریفته شود، زیرا زندگی نامه نویسان بر این باورند که خالق فرانسه امروز فقط یک نفر بوده است، اما به این موضوع توجه ندارند که فرانسه علی رغم دوران بی ثباتی که تجربه کرده است، توانسته نهادهایی حرفه ای و بی طرف ( قوه ی قضاییه، خدمات مدنی، حوزه عمومی آزاد و شفاف) در طول نسل ها دربین یک ملت جمهوریخواه ودموکراتیک ایجاد کند . مشکل این نبود که یلتسین باشد یا دوگل بلکه آن بود که روسیه در سال ۱۹۹۱ با ثبات و نظام قانونی غربی که فرانسه سه دهه قبل بدان دست یافته بود، بسیار فاصله داشت.


  • حذف روسیه

بعضی از روس ها ممکن است از تبدیل کشورشان به مدل فرانسه استقبال نمایند اما روس هایی هستند که این تبدیل را مطلوب نخواهند دید . آنچه را امروز جهان به نام پوتینیسم شاهد است نخستین بار در نشریات روس زبان و انجمن های داوطلبانه دهه ۱۹۷۰ ظاهر شد. یک ناسیونالیسم خودکامه، خشن و عرفانی که ریشه در ضدیت با غرب داشت، ظاهراً با ارزشهای سنتی حمایت می شد و به شکل گسسته و نا منسجم از اسلاو دوستی، اوراسیا گرایی و ارتدکس شرقی ( این فرقه قوانین وحیانی را الی الابد برای همه ی مسیحیان واجب الاطاعه می دانند) اقتباس شده بود. انسان می تواند یک رهبر ناسیونالیست اقتدارگرا را تصورنماید که هم به این نقطه نظرات عقیده داشته باشد، هم مانند پوتین به این باور که ایالات متحده کمر به نابودی روسیه بسته است، بسیار معتقد باشد و همزمان عمیقاً نگران آینده نامشخص روسیه در دراز مدت باشد(و پوتین را به این دلیل سرزنش نماید). این شخص فردی است که خواهان جایگاه پوتین است اما وانمود می کند که جنگ علیه اکراین برای روسیه خسارت بار است.

بافت جمعیتی روسیه آنگونه که گفته می شود برای افسران نظامی و بسیاری از مردم عادی موضوعی آزار دهنده نیست بلکه برای آندسته از ناسیونالیست های روسیه که دنبال فردی متولد شده از خون روسی و درخاک روسیه اند، دغدغه ای خاص است. از سال ۱۹۹۲، به رغم مهاجرت زیاد به داخل کشور، جمعیت روسیه کاهش یافته است. جمعیت در سن کار روسیه در سال ۲۰۰۶ به نود میلیون نفر یعنی نقطه اوج خود رسید و امروزه به هشتاد میلیون نفر کاهش یافته که روندی فاجعه بار است. هزینه های جنگ دراکراین، جایگاه صنعتی – دفاعی روسیه را بهبود بخشیده است اما محدودیت های ناشی از کاهش نیروی کار حتی در بخشهای دارای اولویت بالا که بیش ازپنج میلیون نفر کارگر متخصص کم دارند، در حال آشکار شدن است. نسبت تعداد کارگرانی که در سنین ۲۰-۳۹ سال یعنی کارآمد ترین گروه سنی بسر می برند در دهه آینده کاهش بیشتری خواهد یافت. هیچ چیز، حتی ربودن کودکان از اکراین که به خاطر آن دادگاه کیفری بین المللی پوتین را متهم نمود، نمی تواند جریان از دست رفتن روسها که جنگ اکراین تعدادشان را افزایش داده است ، معکوس نماید.

نشانه های افزایش بهره وری که احتمالاً بتواند مضار کاهش جمعیت را جبران کند، در هیچ جایی دیده نمی شود. رتبه روسیه در جهان از نظر مقیاس وسرعت اتوماسیون سازی تولید تقریباً در ردیف های آخر است. میزان رباتیک شدن روسیه در برابر نرخ متوسط جهانی، میکروسکوپی است. حتی قبل از آنکه گسترش جنگ اکراین موجب تباهی بودجه دولت شود، جایگاه هزینه های آموزشی روسیه در سطح جهانی به طرزی چشمگیر پایین بود. از دو سال پیش یعنی هنگامی که پوتین هزاران نیروی کار جوان متخصص را به فرار از سربازی اجباری یا سرکوب مردم تحریک یا مجبور نمود، او ( پوتین )فهمیده که بخش عمده ی آینده اقتصاد کشورش را از دست داده است. درست است که ناسیونالیست های افراطی مدعی اند که غیبت این افراد متخصص را احساس نمی کنند، اما در عمق وجود خود باور دارند که یک قدرت بزرگ به این افراد متخصص نیاز دارد.

با توجه به جغرافیای گسترده اوراسیا و پیوندهای دیرینه با بسیاری از بخشهای جهان و همچنین قدرت جادویی فرصت طلبی، روسیه هنوز قادر است بسیاری از اجزای ضروری اقتصادش را علی رغم تحریم های غرب وارد نماید. با وجود این مهارت و برغم عادت مردم روسیه به جنگ، مقامات خاص روسیه از آمارهای بسیار بد و نا امید کننده آگاه هستند.مسئولان روسیه می دانند که کشورشان به عنوان یک کشور صادر کننده کالا برای توسعه دراز مدت خود به انتقال تکنولوژی کشورهای پیشرفته به داخل روسیه نیازمند است. تهاجم پوتین به اکراین استفاده از غرب به عنوان یک منبع را سخت تر کرده است و استقبال نمادین پوتین از حمله ی حماس به اسرائیل، روابط روسیه با اسرائیل را که تامین کننده عمده کالاها و خدمات های تک مورد نیاز روسیه می باشد، دچار تنش نموده است. در سطحی مهم تر، خواص روسیه ظاهراً از جهان پیشرفته جدا شده اند: گوشه های دنج و خلوت در امارات متحده عربی هر چقدر هم مطلوب و مقبول باشند، نمی توانند جایگزین ویلاها و مدارس شبانه روزی اروپایی شوند.

اگرچه یک رژیم روسی خودکامه بار دیگر مقاومت خود در جنگ را به اثبات رسانیده است اما ناکارآمدی شدید پوتین درسرمایه گذاری داخلی و تنوع بخشی به تولید، افزایش مشکلات سیاست های جمعیتی او و نقش پوتین در عقب ماندگی روسیه در زمینه تکنولوژی هنوز می تواند ناسیونالیست های سر سخت را ( که در بین آنها بسیاری از خواص روسیه هستند) وادار به اعتراف نماید که کشورشان در مسیری معیوب و خود براندازانه سیر می نماید.افراد زیادی در خلوت خود به این نتیجه رسیده اند که پوتین بقای حکومت خود را با بقای کشورش به عنوان یک قدرت بزرگ به هم گره زده است. حداقل از نظر تاریخی، چنین ادراکاتی سبب شده اند که مسیر حرکت روسیه ازتوسعه طلبی در خارج از کشور به سمت احیای داخلی تغییر نماید. تابستان گذشته، موقعیکه جوخه مرگ یوگنی پریگوژین رهبر مزدوران به سوی مسکو در حرکت بود همراهی افسران نظامی را بدست نیاورد و یکی از دلایل لغو آن عملیات از سوی پریگوژین همین موضوع بود. اما حمله پریگوژین حامیان رژیم روسیه را هم برای دفاع از پوتین در آن زمان تحریک نکرد. این حادثه حکم یک رفراندم ناخواسته را برای رژیم روسیه داشت زیرا پوشالی بودن قدرت سرکوب در داخل کشور را به نمایش گذاشت.

تعدیل شرایط روسیه می تواند نتیجه خروج فوری پوتین از قدرت یا متعاقب مرگ طبیعی او صورت پذیرد. همچنین می تواند بدون آنکه تهدیدات سیاسی هدفمندی را متوجه حکومت او نماید، تعدیل شرایط بر پوتین تحمیل شود و چنانچه این اتفاق بیفتد، بیشتر تاکتیکی خواهد بود زیرا می دانیم که روسیه فاقد ابزارهای لازم برای مخالفت بی پایان با غرب است، هزینه ای بس گزاف دارد و خطر از دست دادن همیشگی پیوندهای حیاتی با اروپا را در مقابل وابستگی خفت بار به چین همراه می آورد.


  • روسیه به عنوان دست نشانده

نخبگان روسی طرفدار پوتین مغرورانه به خود می بالند که گزینه ای بهتر از آنچه در غرب هست پرورده اند. پیوندهای چین و روسیه بسیاری از تحلیل گران را که از روابط تنش آمیز پکن و مسکو در گذشته آگاه هستند و در دهه ۱۹۶۰ نیز به یک جنگ مرزی کوتاه مدت انجامید، شگفت زده کرده است. اگر چه آن منازعه با تعیین خطوط مرزی بطور رسمی حل و فصل گردید اما هنوز روسیه تنها کشوری است که کنترل سرزمین هایی را که از امپراتوری چینگ گرفته است و چینی ها از آن به عنوان معاهدات ناعادلانه نام می برند، در اختیار دارد. چنین مسائلی، روسیه و چین را از تقویت روابط نظیر اجرای مانورهای نظامی مشترک در مقیاس بزرگ که در طی بیست سال از نظر تعداد و گستره جغرافیایی آن بطور مداوم افزایش یافته است، بازنداشته است. چین با روسیه در مورد گسترش ناتو و مداخله غرب در اکراین هم نظراست و حمایت چین از روسیه در قضیه اکراین به عنوان امری حیاتی ادامه دارد.

نزدیکی روسیه و چین به قبل از دوران پوتین و شی جین پنگ بر می گردد. در دهه ی ۱۹۸۰ میلادی، دنگ شیائوپنگ بود که بیشتر از مائو در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی از روسیه رو برگرداند. دنگ دسترسی به بازارهای داخلی امریکا را برای تولیدکنندگان چینی به دست آورد و این همان ترفندی بود که موجب تغییر در کشورهای ژاپن، کره جنوبی و تایوان شده بود. جدایی دنگ از اتحاد جماهیر شوروی و پیوند موقت او با سرمایه داران امریکایی و اروپایی به آغاز یک دوره رفاه شگفت انگیز انجامید که ثمره اش تولد طبقه ی متوسط در چین بود.اما چین و روسیه همچنان درهم تنیده ماندند. جانشین منتخب دنگ شیائو پنگ، جیانگ زمین که در یک کارخانه در شوروی آموزش دیده بود، بدون آنکه پیوند خانوادگی چین و امریکا را بگسلد، روابط با روسیه را هم به عنوان یک رابطه عاطفی از سرگرفت. جیانگ زمین دستوراتی را صادر کرد که به بازسازی مجتمع متروک صنعتی – نظامی روسیه و مدرن سازی تولیدات نظامی وارتش چین کمک نمود. در سال ۱۹۹۶، جیانگ زمین و یلتسین یک “همکاری استراتژیک” را اعلام کردند.برغم تجارت متوسط دو کشور، رونق اقتصاد داخلی چین، به طور غیر مستقیم کمک کرد تا تولیدات غیر نظامی دوره اتحاد جماهیر شوروی با افزایش تقاضا و افزایش قیمت های محصولات صنعتی از فولاد تا کود شیمیایی که با کیفیت کم اما مقدار زیاد تولید می شدند، ازمرگ نجات یابند. درست همانطوریکه ایالات متحده امریکا به ظهورطبقه متوسط در چین کمک کرد، همانگونه نیز چین در ظهور طبقه ی متوسط در روسیه و رونق اقتصادی دوره ی پوتین نقش ایفا کرده است.

معهذا روابط فرهنگی و اجتماعی بین دو کشور عمیق نمی باشد. روسها به لحاظ فرهنگی اروپایی هستند و تعداد کمی از روسها به زبان چینی تکلم می کنند(نسبت به زبان انگلیسی) . هر چند بعضی از چینی های مسن به روسی صحبت می کنند و این میراث دورانی است که مسکو در دنیای کمونیسم مرکزیت داشت، اما تعداد آنها زیاد نمی باشد و ایامی که دانشجویان چینی به تعداد زیاد در دانشگاههای روسیه حضور داشتند جزء خاطرات گذشته است. روسها از قدرت چین بیمناک هستند و بسیاری از چینی ها که به دنبال تحقیر روسیه هستند در فضای مجازی بر ضعف های روسیه انگشت می گذارند و طرفداران پروپا قرص حزب کمونیست چین، هنوز اقدام مسکو در نابودی کمونیسم در اوراسیا واروپای شرقی را نبخشیده اند.

با این وجود روابط عمیق پوتین وشی جین پنگ، شکنندگی روابط دو کشوررا متعادل ساخته است.رفاقت این دو به جایی رسیده است که اززمان به قدرت رسیدن تا کنون ۴۲ مرتبه با یکدیگر دیدار داشته و بطور علنی یکدیگر را” بهترین دوست من” (شی جین پنگ به پوتین) و”دوست عزیزم”(پوتین به شی” خطاب می کنند.زیر بنای همبستگی خودکامانه این دو نفر غرب ستیزی و بویژه ضدیت شان با امریکاست. وقتی که چین، شریک کوچک سابق به شریک بزرگ روسیه تبدیل شد، دو همسایه خودکامه، سطح روابط خود را ارتقاء داده، در سال ۲۰۱۲″همکاریهای جامع استراتژیک” را اعلام کردند و در سال ۲۰۲۳، بطور رسمی حجم تجارت بین دو کشور از ۲۳۰ میلیارد دلار گذشت . حجم تجارت روسیه و چین با تعدیل تورم در سه دهه قبل در حدود ۱۶ میلیارد دلار بوده است و تا اواسط دهه ۲۰۱۰ به ۷۸ میلیارد دلار رسید. معهذا رقم سال ۲۰۲۳ شامل دهها میلیارد دلار که در تجارت دو جانبه با طرفهای ثالث نظیر قرقیزستان، ترکیه و امارات متحده عربی پنهان است، نمی شود.

چین هنوز از روسیه موتور هواپیمای نظامی می خرد و در غیر اینصورت وابستگی چین به سمت و سوی دیگری می رفت. تحریم های غرب، محرومیت صنعت خودروسازی روسیه از کمکهای چین را تسریع کرد. مسکو در حال حاضر مبلغ قابل توجهی ذخیره پول چینی دارد که فقط برای خرید کالاهای چینی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اما برغم جلسات متعددی که طی چندین دهه برگزار شده است هنوز به توافقی نهایی در مورد خط لوله انتقال گاز طبیعی از سیبری که از طریق مغولستان به چین می رسد، دست نیافته اند. رهبری چین بطور جدی از وابستگی به انرژی روسیه یا هرجای دیگر اجتناب کرده است. بر عکس چین پیش از این به رهبری جهانی در زمینه انرژی بادی و خورشیدی دست یافته و در حال تلاش است تا جایگاه روسیه به عنوان بازیگر برترجهانی درزمینه انرژی هسته ای را بگیرد.نخبگان روسیه در همانحال که عزم خیالی ایالات متحده برای تسلط بر روسیه یا تجزیه آن را بشدت محکوم می کنند اما در مقابل فرمانبرداری پوتین از چین اعتراضی نداشته اند و اخیراً مفسران روسی به بازگویی داستان الکساندر نووسکی که در قرن سیزدهم میلادی به عنوان شاهزاده نووگراد یکی از ایالت های منضم شده به مسکووی، جد امپراتوری روسیه سلطنت می کرد، مشغولند. نووسکی پیش از آنکه در دو جبهه درگیر شود، جنگ با صلیبی های غرب و نیز شکست دادن توتون ها در جنگ یخ را برگزید و به جای تهاجم به مغولهای ساکن شرق، به سراسر آسیای مرکزی تا سرحد پایتخت طلایی مغولان سفر کرد تا به عنوان حکمران بزرگ روسیه شناخته شود. در این روایت مسیحیان غربی به دنبال تضعیف هویت مسیحی شرقی روسیه بودند درحالی که مغولان فقط به دنبال آن بودند که روسها خراج بدهند. لذا، پیامد توافق فعلی چین با روسیه الزاماً نابودی هویت روسها نمی باشد در حالیکه شکست روسها در برابر غرب به معنای نابودی هویت آنها می باشد.

اما این حرف چرند است. قرنها طول کشید تا روسها خود را ازآنچه درکتب درسی مدارس خود یوغ مغولان می نامیدند، رها سازند اما روسیه روابطش با غرب را بدون آنکه غربی شود برای قرنها ادامه داده است. معهذا غربی نبودن ضرورتاً به معنای ضد غرب بودن نمی باشد ( مگر آنکه، کسی در حال تلاش برا ی حمایت از یک رژیم غیرلیبرال دریک نظم جهانی لیبرال باشد). روسیه قبل از آنکه پوتین به این نتیجه برسد که وضعیت کشورش غیرقابل تحمل است به مدت دو دهه بعد از فروپاشی شوروی به زیست خود ادامه داد و در حال حاضر که پل های روابط با غرب را ( پوتین ) خراب کرده و غرب را مسئول آن خرابی بشمار می آورد، چاره ای جز تکیه بر لطف چین ندارد.

عدم تعادل بزرگ و رو به تزاید در روابط چین و روسیه موجب شده تا تحلیل گران از دست نشاندگی روسیه در برابر چین صحبت نمایند. اما چین است که تصمیم می گیرد آیا کشوری دست نشانده اش باشد و به موجب آن سیاست ها یا حتی افراد را به روسیه تحمیل نماید و بارمسئولیت آن را هم بپذیرد، اما چین معاهده ای که دارای مفاد الزام آورباشد با روسیه ندارد و پوتین فقط تخت نفوذ کلام شی جین پنگ هفتاد ساله است که او هم انسانی فانی است . با این وجود، هر دو رهبر چین وروسیه پیشنهاد ایالات متحده مبنی بر همکاری نزدیک را محکوم می کنند. تعهد مشترک این دو کشور به ایجاد یک نظم جهانی امن به نفع دیکتاتوری های خود و تسلط بر قلمروهایشان موجب یک دست نشاندگی بالفعل خواهد شد که هیچیک از این دو را نباید شوخی تلقی کرد.


  • روسیه مانند کره شمالی

در تعمیق وابستگی روسیه به چین، پوتین یا جانشینش میتوانند الهامات متناقضی ازتجربه ی کره ی شمالی بگیرند، الهاماتی که به نوبه خود می توانند شی جین پنگ را به تامل وادارند. هنگامی که پکن برای نجات پیونگ یانگ در جنگ کره مداخله نمود، مائو این ضرب المثل را به کار برد: اگر لب (کره شمالی) از دست برود، دندان (چین) خواهد چایید. این استعاره تلویحاً هم به ایجاد منطقه حائل وهم شرایط وابستگی متقابل اشاره دارد. در طول سالها بعضی از مفسران امورچین ارزشمند بودن حمایت چین از کره شمالی را بویژه بعد از آزمایش اتمی ستیزه جویانه آن کشوردراواخر سال ۲۰۰۶، مورد تردید قرار داده اند. در مواجهه با تحریم های سازمان ملل متحد که چین هم بدان پیوست، رهبر کره شمالی برنامه های خود برای تولید سلاح های هسته ای و موشکی را که می توانند علاوه بر سئول و توکیو، پکن و شانگهای را هم هدف قرار دهند، به شدت پیش برد. با این وجود، سرانجام رهبر چین مجدداً بر پشتیبانی از پیونگ یانگ در سال ۲۰۱۸ تاکید نمود. با توجه به وابستگی شدید کره شمالی به چین در زمینه مواد غذایی، مواد سوختی و بسیاری چیزهای دیگر، به نظر می رسد که چین، کیم جونگ اون را در چنگ خود دارد.

با این حال، وفاداران پیونگ یانگ بعضی اوقات هشدارمی دهند که دندان(چین) می تواند لب (کره شمالی) را گاز بگیرد. آنگونه که حاکمان چین به دفعات متوجه شده اند، کیم جونگ اون همیشه از پشتیبانان خود اطاعت نمی کند. درسال ۲۰۱۷، اوبرادرناتنی خود،  کیم جونگ نام را که در خارج از کشور تحت حمایت چین بسر می برد، به قتل رساند.کیم می تواند از دستوراربابش سرپیچی کند زیرا می داند که هر موضوعی، هر چقدر هم که اسباب رنجش چین شود، باز هم چین راضی به آن نمی شود که رژیم پیونگ یانگ سقوط کند، زیرا فروپاشی دولت پیونگ یانگ سبب خواهد شد که شبه جزیره کره تحت سلطه کره جنوبی متحد ایالات متحده امریکا، به وحدت برسد. برای چین این بدان معنا خواهد بود که سرانجام پس ازهفتاد سال، جنگ کره را که در حالت آتش بس موقت باقی مانده است، ببازد و ازدست دادن کره شمالی به عنوان منطقه حائل بین چین وکره جنوبی می تواند گزینه های پکن و جدول زمانبندی آن کشور برای ضمیمه ساختن تایوان  به خاک چین را پیچیده ترنماید زیرا چین در مجاورت محیط خارجی خصمانه تری قرارخواهد گرفت . به لحاظ تاریخی، بی ثباتی در شبه جزیره کره به درون چین سرایت خواهد کرد وهجوم پناهندگان می تواند شمال شرقی چین را بالفعل وبخشهای بیشتری ازآن کشوررا بطور بالقوه بی ثبات سازد.لذا اینگونه به نظر می رسد که پکن در نوعی از وابستگی معکوس با پیونگ یانگ گرفتار شده است و شی جین پنگ نمی خواهد چنین وضعیتی را در روابط با مسکو تجربه نماید.

روابط روسیه با کره شمالی بعید است که با روابط چین و کره شمالی خیلی متفاوت باشد. وسعت روسیه ۱۴۲ بارازکره شمالی بزرگتر است. کره شمالی دارای نوعی از نظام حکمرانی است که روسیه فاقد آن است زیرا هر عضو خانواده کیم جونگ اون می تواند با تایید کنگره حزب جانشین او شود. کره شمالی تنها متحدی است که با چین معاهده رسمی دارد و پکن تنها متحد این کشوردر جهان است و این اتحاد به موجب پیمان دفاعی دو جانبه ۱۹۶۱ بین دو کشور چین و کره شمالی شکل گرفته است. ( بعضی از تحلیلگران امور چین گفته اند در صورتی که کره شمالی مورد حمله قرار گیرد، چین دیگر به دلیل توسعه سلاح های هسته ای پیونگ یانگ تعهدی در قبال آن کشور ندارد اما پیمان سال ۱۹۶۱ لغو نشده است).کره شمالی با یک دولت کره ای رقیب به نام کره جنوبی مواجه است و از این نظر به آلمان شرقی ( مدتها پیش از بین رفته است ) شبیه تر است تا روسیه.

علی رغم این تفاوتها و سایر تفاوتها، روسیه می تواند به یک کره شمالی بزرگتر تبدیل شود:از نظر داخلی سرکوبگر، از نظر بین المللی منزوی و متجاوز، مسلح به سلاح های هسته ای و وابسته خوار و بدبحت به پکن. اما در عین حال هنوز قادر است به پکن آسیب بزند. مشخص نیست که در فوریه ۲۰۲۲ پوتین چه مقدار از برنامه های خود در مورد اکراین را افشا کرده است زیرا آن هنگام که در پکن از اعلامیه مشترک چین و روسیه در خصوص “مشارکت نا محدود” رو نمایی کرد، اینگونه به نظر می رسید که گویی شی جین پنگ تجاوز روسیه به اکراین را تایید کرده است اما چندی بعد چین یک طرح صلح برای اکراین را بر ملا کرد.

شی جین پنگ برای شرکت در اجلاس سران به مسکو سفر کرد و در یک صحنه که به اتفاق پوتین از پله های مزین کرملین پایین می آمد، صحنه ای را تداعی کرد که در سال ۱۹۳۹ ریبن تروپ وزیر خارجه آلمان نازی همراه استالین و وزیر خارجه اش مولوتوف از آن پله ها پایین می آمدند. اگر چه زلنسکی رئیس جمهور اکراین طرح صلح مبهم چین را شایسته ی بحث دانست اما سخنگوی کرملین احتمال صلح را رد کرد.( ماموریت هیات پایین رتبه صلح چین به اکراین با شکست مواجه شد). بعدها پس از آنکه دیپلماتهای چینی برای جهانیان بطوراعم واروپائیان بطور خاص لاف زدند که شی جین پنگ از تعهد روسیه به عدم استفاده از سلاح هسته ای در اکراین سخن گفته است، رژیم پوتین اعلام کرد که سلاح های هسته ای تاکتیکی را در بلاروس مستقر کرده است.( چین از استقرار این سلاح ها انتقاد کرد) . بعید به نظر می رسد که هر یک از این وقایع به عنوان بی احترامی و بی توجهی آشکار به چین تلقی گردد اما همین عدم رفتارمطابق با شئونات چین ناظران را از سیر تکاملی حرکت روسیه مطابق سناریوی کره شمالی متعجب ساخته است زیرا اگر این اقدام روسیه ناخواسته هم باشد، این موضوع را آشکار می سازد که روسیه ازپتانسیل لازم برای شرمسار نمودن پکن بدون متحمل شدن هر گونه عواقبی برخوردار است.

از زمان شورش پریگوژین، شی جین پنگ بر آنچه او”منافع اساسی دو کشور و مردمشان” می نامد، تاکید کرده است و این تلویحاً بدان معناست که روابط ویژه دو کشور تا بعد از دوره رهبران فعلی روسیه هم دوام خواهد داشت . در حقیقت، یک چین مستبد نمی تواند روسیه را از دست بدهد زیرا از دست دادن روسیه به معنای ظهور یک روسیه طرفدارامریکا در مرزهای شمالی اش خواهد بود، یعنی واقعه ای موازی و حتی از ظهور شبه جزیره کره متحد و طرفدار امریکا برای چین تهدید کننده ترخواهد بود ودراین صورت حداقل دسترسی به نفت و گاز روسیه و محافظت هر چند جزئی از چین دربرابر محاصره دریایی به خطر خواهد افتاد. اما حتی اگر چین از روسیه به لحاظ مادی نصیب کمی هم داشته باشد، جلوگیری از چرخش روسیه به سوی غرب بزرگترین اولویت امنیت ملی چین خواهد بود. یک روسیه متمایل به امریکا، غرب را قادر به نظارت و مراقبت بیشتر از چین خواهد کرد ( به همان شکلی که نزدیک شدن نیکسون رئیس جمهور امریکا به مائو، غرب را قادر ساخت از منطقه سین کیانگ چین بر اتحاد جماهیر شوروی نظارت بیشتری داشته باشد). و از همه اینها بدتر، چین مجبور خواهد شد بخش قابل توجهی از امکانات خود را از سایر جاها برای دفاع به مرزهای وسیع شمالی خود انتقال دهد و به همین شکل چین باید آماده باشد تا چنین مخارجی را در رابطه خود با پیونگ یانگ هم متقبل شود.


  • روسیه گرفتار هرج و مرج

رژیم پوتین از تهدید به وقوع هرج و مرج و مسائل غیر قابل پیش بینی به منظور مقابله با مشکلات و تغییرات داخلی بهره برداری می کند. اما همزمان با اشتیاق زیاد بذرهرج و مرج را درخارج ازروسیه از اروپای شرقی تا آفریقای مرکزی و خاورمیانه می افشاند و روزی خود روسیه نیزقربانی آن خواهد شد. رژیم پوتین کم و بیش حتی زیر فشارهای سخت ناشی از یک جنگ بزرگ هم با ثبات به نظر می رسد و پیش بینی های فروپاشی به دلیل تحریم گسترده غرب هم محقق نشده است.با این حال دولتهای روسیه که از سن پطرزبورگ و مسکو تحت نظارت بودند، هر دو به ترتیب طی یکصد و خرده ای سال گذشته دچارفروپاشی شده و این فروپاشی ها غیرمنتظره و بصورت کامل صورت گرفت. برای فروپاشی روسیه در آینده نزدیک دلایل فرضی قابل قبولی وجود دارد: سرکشی و شورشهای داخلی خارج از کنترل، یک یا چند فاجعه طبیعی فراتراز توان مدیریت حاکمان یا مرگ تصادفی یا عادی یک رهبر. کشورهایی مثل روسیه با نهادهایی فاسد وکمبود مشروعیت مستعد آن هستند که در یک آزمون ناگهانی وبا اهمیت، همچون یک آبشار فرو ریزند. هرج و مرج به حق می تواند بهای شکست در تعدیل ( هزینه ها یا نیروها ) باشد.

معهذا در میانه این هرج و مرج، روسیه مانند اتحاد شوروی دچار فروپاشی نخواهد شد. آنگونه که آخرین رئیس تحلیل گران کا گ ب با افسوس بر زبان آورده بود شوروی شبیه به یک تخته شکلات بود: مجموعه قسمت های این کشور ( پانزده جمهوری متحد) با خطوطی مرزبندی شده بودند و از این رو آماده شکسته شدن بودند. برعکس، فدراسیون روسیه عموماً متشکل از واحدهای سرزمینی است که بنیانشان مناسبات قومی نیست و وضعیت شبه دولتی هم ندارند. اجزای تشکیل دهنده این واحدهای سرزمینی که ملی هستند و نامگذاری آنها به نام یک قوم است، عموماً جمعیت شان اکثریت آن قوم نیستند و غالباً عمیقاً همچون تاتارستان، باشقورتستان، ماری ال و یاکوتیا، در داخل سرزمین روسیه و نه مناطق مرزی آن قرار دارند. اما فدراسیون روسیه می تواند در مناطق مرزی بی ثبات نظیر قفقاز شمالی دچار فروپاشی شود. کالینگراد ( یک ایالت کوچک روسی که به لحاظ جغرافیایی از بقیه فدراسیون روسیه جدا شده و بین لیتوانی و لهستان با بیش از چهارصد مایل فاصله با روسیه، می تواند آسیب زا و خطرناک باشد.

اگر مسکو گرفتار هرج و مرج می شد، چین می توانست به منظور باز پس گیری سرزمین های وسیعی که در حوضه آمور، رومانوف ها ازسلسله چینگ گرفته بودند، اقدام نماید. احتمالاً ژاپن هم به زورادعاهای خود بر سرزمین های شمالی را که روسیه آنها را کوریل جنوبی و جزیره ساخالین می نامد و زمانی ژاپن برهردوی آنها حاکم بوده است و نیز بر بخشی از سرزمین شرق دورروسیه که ژاپن در دوران جنگ داخلی روسیه اشغال نموده بود، صورت قانونی بدهد. فنلاند هم احتمالاً درصدد بر می آمد که مجدداً ادعای خود بر بخشی از کارلیا را که زمانی بر آن حکم می راند، تکرار نماید. چنین اقداماتی می توانست موجب بسیج عمومی روسها و جرقه یک جنگ عمومی و بزرگ شوند.

در بحبوحه هرج و مرج و آشوب، حتی بدون آنکه بخشی از قلمرو کشور از دست برود، گروههای جنایت کار و خلافکاران سایبری می توانند حتی به شکلی مصون تر فعالیت نمایند. سلاح های هسته ای و بیولوژیکی و همچنین دانشمندانی که این سلاح ها را ساخته اند، می توانند پراکنده و متفرق شوند. ( کابوسی که در زمان فروپاشی شوروی هم وجود داشت اما بطور اساسی از آن اجتناب شد و بخشی بدان دلیل بود که بسیاری از دانشمندان شوروی بر این باور بودند که روسیه بهتری ظهور خواهد کرد ). اگر قرار باشد که مجدد این اتفاق بیافتد، پیش بینی اینکه امید روسها افزونترازخشمشان باشد، غیرممکن است. معنای هرج و مرج نباید یک واقعه آخرالزمانی باشد، اما می تواند باشد. به جای جلوگیری ازجنگ بزرگ آخرالزمانی شاید فقط آن به تعویق افتاده باشد.


  • بن بست قاره ای

آینده گمشده روسیه در دنیای فعلی آن چیزی است که مبلغین و همچنین راست های افراطی منتقد رژیم پوتین خواهانش هستند: مسکو قطبی در دنیای چند قطبی جدید، سردمدار و فرمانده منطقه اوراسیا باشد ونقش سرداوررا در امورجهان ایفا نماید. سال گذشته سرگئی کاراگانون متفکر روس طرفدار پوتین گفته بود” لازم است که خود را بازیابیم و درک کنیم ، کی هستیم”.” ما قدرت بزرگ منطقه اوراسیا، اواسیای شمالی، رهایی بخش مردم، ضامن صلح و هسته ی سیاسی – نظامی در بخش اعظم دنیا هستیم. سرنوشت آشکار روسیه این است”. آنچه جنوب جهانی نامیده می شود( یا آنگونه که کاراگانوف آن را اکثریت دنیا می خواند) به مثابه یک ذات همبسته وجود ندارد که روسیه هسته آن باشد.طرح روسیه برای تبدیل شدن به ابر قاره متکی به خود که با قدم نهادن آن کشوربه اروپا و آسیا عملی می شود، قبلاً شکست خورده است.اتحاد جماهیر شوروی که یک امپراتوری داخلی در دریای بالتیک و دریای سیاه و نیز یک امپراتوری خارجی اقماری را بر پا کرده بود، سرانجام چیزی بدست نیاورد.

برغم اشغال حدود بیش از بیست درصد خاک اکراین ، دنیای روسیه عملاً کوچک تر شده است. از لحاظ قلمرو، روسیه در حال حاضر نسبت به دوره های پطر کبیروکاترین بزرگ ازقلب اروپا (به جز کالیننگراد) دورتر شده است. بعلاوه روسیه بیشتر ازسه قرن پس ازظهوردراقیانوس آرام، هرگز موفق نشده است که قدرتی آسیایی باشد. این موضوع حتی در موقعیکه جنگ دوم جهانی فرصتی به روسها داد تا انتقام شکست درجنگ ۱۹۰۵ را از ژاپنی ها بگیرند یا مجدداموقعیت تزاررا درمنچوری چین برقرار سازند و یا متصرفاتشان را در بخشی از شبه جزیره کره توسعه دهند هم صادق است. روسیه به لحاظ فرهنگی هرگز در آسیا بومی نشده است و جمعیت کوچکی که از قبل در شرق دریاچه بایکال می زیسته اند پس از فروپاشی شوروی پراکنده شده اند.

نفوذ روسیه در همسایگان بلافصلش نیز رو به کاهش بوده است. جمعیت غیر روس مناطق مرزی شوروی سابق تمایلشان به وابستگی  به ارباب سابق کمتر و کمتر می شود و البته هیچ تمایلی به اتحاد مجدد با آن کشوررا ندارند. ارمنی ها از روسیه عصبانی اند، قزاقستانیها نگرانند و بلاروس ها در مخمصه هستند و از این بابت ناراحتند. اوراسیاگرایی و اسلاوگرایی منسوخ شده اند. اکثریت قریب به اتفاق اسلاوهای غیر روس جهان یا به ناتو و اتحادیه اروپا پیوسته اند یا طالب آن هستند. بدون وجود تهدیدی از طرف روسیه نسبت به همسایگان اروپایی اش، دلیل وجودی ناتو با علامت سوال مواجه خواهد بود. اما این بدان معناست که پوتین فقط با ایجاد یک دولت پایدار قانونمند، یعنی همان چیزی که پوتین با تمام وجود در برابر آن ایستاده است، می تواند ناتو را شکست دهد.

هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که ازمطرح شدن روسیه به عنوان نقطه کانونی جهان حمایت شود یا کشورها به سویش جذب شوند. مدل اقتصادی روسیه کمتر الهام بخش بوده است و این کشور نتوانسته به عنوان یک کمک دهنده بزرگ عمل نماید.بعلاوه کمتر قادر به فروش تسلیحات است( زیرا خودش بدان سلاحها نیاز دارد و سعی می کند سیستم هایی را که قبلاً فروخته است، مجدداً خریداری نماید) ودربعضی زمینه ها به تبادل پایاپای با بعضی از کشورها مجبور شده است. روسیه با کره شمالی به باشگاهی وارد شده است که تبادل گسترده تسلیحات، نقض حقوق بین الملل و مشکلات بیشتر را نوید می دهد. البته اگر این باشگاه در وهله نخست دچار فروپاشی نشود تصور اینکه در فرصت مناسب هر یک از آنها به دیگران خیانت کند، امر دشواری نیست.غرب در برابر” مشارکت های” ضد غربی مقاومتر است. حتی بسیاری از شرکای قبلی شوروی مثل هند و آفریقای جنوبی که ازمحکوم نمودن حمله روسیه به اکراین امتناع کردند به روسیه به چشم یک شریک توسعه ای نمی نگرند بلکه روسیه را سکویی برای تقویت حاکمیت خود می دانند. ثمره سیاست خارجی روسیه در بهترین حالت نه دستاوردهای استراتژیک که دستاوردهای تاکتیکی است: زیرا نه به بهبود سرمایه انسانی انجامیده، نه دسترسی مطمئنی به فناوریهای پیشرفته دارد، نه سرمایه گذاری خارجی به داخل کشورآمده و نه زیر ساخت های جدید احداث شده است، نه حکمرانی بهبود یافته است و نه پیمان دو جانبه متعهدانه ای منعقد شده است. اینها همه ابزارهای مهم و کلیدی ساخت و تقویت قدرت مدرن می باشند. روسیه در کنار مواد خام و تبهکاران سیاسی تنها چیزی که صادر می کند افراد مستعد و نخبه است.

روسیه به جز زمانی که با اروپا روابط نزدیکی داشته است هرگز نتوانسته خود را به عنوان یک قدرت بزرگ سرپا نگه دارد و برای پوتین یا جانشین او برقراری روابط نزدیک با اروپا حکم راه درازی را دارد که باید بپیمایند. پوتین بیش از دو قرن بی طرفی سوئد و ¾ قرن فنلاندی شدن را( فنلاندیها با دادن سرزمین و تعدیل سیاسیت خارجی خود با روسیه کنار آمدند و استقلال خود را حفظ کردند) از بین برد وهر دو کشوررا تحریک کرد تا به ناتو بپیوندند. بسیاری از چیزها هم به وضعیت در حال تحول آلمان بستگی دارد: تصور کنید که اگرآلمان پس از جنگ دوم جهانی به جای دگرگونی های چشمگیر شبیه روسیه امروزی می بود آنگاه سرنوشت اروپا و درحقیقت نظم جهانی چگونه بود. آلمان نقش پل ارتباطی با روسیه را بازی کرد و وحدت مسالمت آمیز کشورش را بر اساس شرایط خود و همکاریهای تجاری سودآور تامین نمود. اما در حال حاضر، مسکو دیگر نمی تواند با برلین برای زنده کردن روابطش با اروپا بدون انجام تغییرات اساسی دررفتارسیاسی وشاید سیستم سیاسی خود، معامله نماید.بعلاوه حتی اگر روسیه بطور سیستماتیک هم تغییر نماید، لهستان و دولتهای بالتیک در حال حاضر قاطعانه به عنوان اعضاء دائم اتحاد غرب و اتحادیه اروپا در مقابل آشتی روسیه با اروپا می ایستند.

گزینه های پیش روی روسیه : یک راه پر خطر فرو رفتن بیشتر در دامان چین است و راه دیگر عکس راه اول یعنی بازگشت به دامان اروپاست. راه سوم آن است که روسیه کیک خود را داشته باشد وازآن تناول نماید (و به عنوان یک قدرت بزرگ با احیای پویایی اقتصادی، اجتناب از دادن امتیازات گسترده به غرب یا ملازمت و بندگی دائم چین، مسلط شدن بر منطقه اوراسیا وایجاد یک نظم جهانی امن به جای خودکامگی وچپاولگری فعلی را دنبال کند) که این امر مستلزم تغییراتی است که فراتر از توانمندی روسیه برای مهندسی آن می باشد.


  • آیا راه بهتری وجود دارد؟

استراتژی اصلی روسیه ساده به نظر می رسد:سرمایه گذاری بزرگ درحوزه نظامی، توانمندیهای شیطانی، پلیس مخفی و تلاش برای ویران ساختن غرب. اینکه جایگاه استراتژیک روسیه چقدر پریشان و وخیم است و غالباً هم پریشان است دارای اهمیت نیست چون روسیه می تواند در صورتیکه غرب ضعیف شود از آن پیشی گیرد. فراتر از فروپاشی غرب بعضی از روسها بطور خصوصی در مورد جنگ بین ایالات متحده امریکا و چین خیال پردازی می نمایند. غرب و شرق با هم به خشونت رفتار می کنند و روسیه تا حد زیادی جایگاه متناسب خود را بدون هیچ زحمتی بهبود خواهد بخشید. پیامد چنین وضعیتی بدیهی است:واشنگتن و متحدانش باید با هم قوی بمانند و پکن باید بدون توسل به جنگ متوقف شود . با این وجود، گزینه های معمولی و متعارف با محدودیت های زیادی مواجه اند. یکی از این محدودیت ها توافق و آشتی است که حاکمان روسیه گهگاه بدان نیاز دارند اما به ندرت به دنبالش  هستند و وقتی درصدد توافق و آشتی بر می آیند، پایبندی به آن توافق را برای غرب دشوار می سازند. محدودیت دیگر مواجهه و تقابل است که رژیم های روسیه به شدت نیازمند آن هستند اما توانش را ندارند و هزینه های فرصت چنین تقابلی برای غرب هم بسیار بالاست. انتخاب یک مسیر به عنوان گزینه ای بهتر، با تصدیق شکست ها آغاز می شود نه مطابقت با خرد خردمندان.

شناسایی منافع” مشروع” روسیه غالباً در نقد و بررسی سیاست های ایالات متحده امریکا مد نظر قرار می گیرد اما ثبات قدرتهای بزرگ که با زحمت و اجبار در حوزه های نفوذ بدست می آید، و موجب آزار کشورهای کوچک و تحقیر ارزشهای امریکایی می شود، اثبات شده که همیشه موقتی و ناپایدار است. توجه کنیم که بعد از دوره نیکسون و وزیر خارجه اش کسینجر، چین و روسیه از هر دوره ی دیگری به هم نزدیک تر هستند. کنترل تسلیحات عملاً مرده است. بازدارندگی قبل ازآنکه بسیاری از مردم بدانند که معنایش چیست، مرد اما خسارات در هندوچین، امریکای لاتین، آسیای جنوبی وهرجای دیگری، حتی درحال حاضرهنوز مشهودند. شاید کسینجر گفته باشد که نتایج ناخوشایند و ناامید کننده تقصیر کسانی است که به روش هوشمندانه او برای حفظ موازنه درامور بین المللی پایبند نبوده اند اما هر موازنه ای که متکی به مهارت یک فرد واحد باشد، در حقیقت موازنه نیست.

سیاست گزاران امریکایی درباره اینکه رشد اقتصادی چین موجب راهبری آن کشور به یک نظام سیاسی آزاد خواهد شد همواره تردید داشتند اما معتقد بودند در هر حال ارزشمند است که برای آن تلاش نمود. بسیاری از حامیان و دست اندکاران تعامل با چین تاکید می کنند که سیاست چند دهه ای امریکا برای تعامل با چین هوشمندانه تر از آن است که به نظر می رسد.بعضی از این حامیان و دست اندرکاران همچنین ادعا می کنند که سیاست های تعامل  ایالات متحده در طی چند دهه، آن کشوررا دربرابر خطر شکست محافظت کرده است. این تصور درخشان از گذشته با نا امنی زنجیره تولید ( که با همه گیری کووید ۱۹ بر ملا شد) و وضعیت رقت انگیز پایگاه صنعتی دفاعی امریکا ( آنگونه که در جنگ اکراین آشکار شد) باطل گردید. در مورد روسیه، واشنگتن با گسترش ناتو به تقریباً تمام اروپای شرقی و دولت های حوزه دریای بالتیک، این کشورها را تحت پوشش گرفت. اما گسترش ناتو بیشترناشی ازیک ارزیابی خردمندانه ازحرکت احتمالی روسیه بود و ارتباط زیادی با شرمساری امریکا در یالتا که در آنجا ناتوانی اش در تحقق وعده های خود مبنی بر برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه پس از جنگ دوم جهانی دراروپای شرقی و نیز درخواست های بعد از سال ۱۹۸۹ برای پذیرش متقاضیان جدید ورود به ناتو به اثبات رسیده بود، نداشت. منتقدان، گسترش ناتو را به بهانه بدخواهی و انتقام جویی روسیه مورد نکوهش قرار داده و می گویند انگار که یک رژیم مستبد سرکوبگر که به نام امنیت به همسایگانش تجاوز می نماید در تاریخ روسیه امری عجیب وغیر منتظره است و اگر ناتو گسترش نمی یافت دیگر روسیه تجاوز نمی کرد.(عدم گسترش ناتو، کشورهای بیشتری را آسیب پذیر خواهد کرد).

صلح پیامد قدرت همراه با دیپلماسی ماهرانه است. ایالات متحده امریکا باید در حالیکه به مسکو مشوق هایی را برای تعدیل سیاست هایش ارائه می دهد، فشارهایی هماهنگ را بر آن کشور اعمال نماید. این بدان معناست که امریکا با استفاده از وسایل نظامی نسل جدید اهرم هایی دست و پا نماید و با همکاری نزدیک متحدان و شرکای خود مذاکرات با روسیه را ادامه دهد و به مراودات موسوم به غیررسمی و فردی با شخصیت های ذینفوذ اما غیر دولتی روسیه مساعدت نماید. همزمان واشنگتن باید برای ترویج مداوم و نیز بازسازی ناسیونالیسم روسی آماده باشد. اگر روسیه بزودی شبیه به فرانسه نشود، ظهور یک ناسیونالیست روسی که باور دارد یک سیاست افراطی ضد غرب در بلند مدت به ضرر کشورش می باشد، محتمل ترین راه برای روسیه است که جایگاه با ثباتی در نظام بین المللی پیدا کند. در کوتاه مدت، به عنوان یک گام در این مسیرپایان دادن به جنگ اکراین بر اساس شرایط مورد قبول کیف می باشد یعنی برقراری یک آتش بس بدون شناسایی حقوقی الحاقات سرزمینی روسیه به خاک خودش و بدون معاهده ای که ناقض حقوق اکراین برای پیوستن به ناتو، اتحادیه اروپا یا هر سازمان بین المللی دیگری که اکراین به دنبال عضویت در آن می باشد. پوتین ممکن است قبل ازآنکه یک افسر یا مقام غیر نظامی ناسیونالیست بطور تصادفی این شرایط را بدست آورد به اهداف خود درجنگ به خوبی نائل گردد اما تحمیل هزینه های گزاف بر روسیه ادامه خواهد داشت به گونه ای که این جنگ می تواند از یک جنگ فرسایشی با اکراین به شورش اکراین (شورش علیه پوتین)تبدیل گردد.

هرچندهم عجیب به نظربرسد، امریکا و شرکایش به اتخاذ یک سیاست طرفدار روسیه نیاز دارند و بدین منظور باید مشوق هایی را برای تعدیل سیاست آن کشور به کار گیرند: مثلاً بجای آنکه مردم روسیه را بیشتر به آغوش پوتین بفرستند یا ادعاهای پوتین مبنی بر ضدیت سرسختانه مجموعه غرب با روسیه را تصدیق نمایند، سیاستگزاران غربی و نهادهای مدنی باید به آندسته از مردم روسیه که می خواهند ازپوتین وروسیه ی او فاصله بگیرند، اما لزوماً به آرمانهای جفرسونی ( دموکراسی، آزادی، محدودیت قدرت دولت و…) عقیده ندارند، خیر مقدم گفته و به آنها پاداش هایی چون ( ویزا، فرصت های شغلی و فرصت های سرمایه گذاری و تبادلات فرهنگی ) بدهند. انتظار کشیدن و فقط پاداش دادن به یک دولت روسی طرفدار غرب اشتباه است.

بعلاوه غرب باید برای تحمل آسیب هایی، حتی چپاولگری بیشتر در مقیاس جهانی آماده باشد ( اما خود غرب نباید روسیه را به این مسیر سوق دهد). بعضی از تحلیل گران از بایدن ( یا رئیس جمهور آینده ) خواسته اند اقدامی برعکس اقدام نیکسون-کسینجر انجام ندهد: یعنی آغازارتباطات دیپلماتیک با مسکو علیه چین. البته چین و اتحاد جماهیر شوروی قبل از شروع اقدام امریکا برای نزدیک شدن به چین، دچاراختلاف شده بودند. جدا کردن روسیه از چین در حال حاضر یک فتح نمایان و شق القمراست که چنانچه با موفقیت عملی شود نیاز است تا راه دیگری اندیشیده شود زیرا روسیه با زور حوزه نفوذ خود را به مستملکات شوروی سابق از جمله اکراین گسترش خواهد داد. در همین حال روابط تنگاتنگ چین وروسیه، موجب نگرانی هر دو کشور شده است زیرا سبب شده است متحدان واشنگتن در آسیا واروپا به ایالات متحده امریکا نزدیکتر شوند. لذا واشنگتن به جای آنکه بر عکس دوره نیکسون – کسینجر به سمت مسکو برود می تواند خود شکل جدیدی ازآنرا بسازد: از چین تفاضا کند به مهار روسیه کمک نماید.


  • فرصت در خارج از کشور فرصت در داخل کشور

جالب آن است که استراتژی بزرگ امریکا در هفتاد سال گذشته به خوبی عمل کرده است و مروج جهانی یکپارچه و سرشارازرفاه بوده است، اما در حال حاضر این سیاست رها شده است. درهای ایالات متحده امریکا برای کسب و کار بدون شرط اقدام متقابل به روی دشمنانش هم باز بود. اما در حال حاضر آنچه سیایت صنعتی و حمایت گرایی نامیده می شود تا حدودی درهای کشور را نه فقط به روی دشمنان امریکا بلکه بر روی متحدین، شرکا، دوستان و دوستان بالقوه امریکا هم می بندد. سیاست امریکایی مشابه سیاست چینی هاست( آنهم در زمانی که سیاست چین به بن بست رسیده است).

قطعاً، کنترل صادرات فناوری به کشورهای روسیه وچین درسیاستگزاریهای امریکا جایگاهی دارد. اما جنبه مثبت پیشنهاد ایالات متحده امریکا مشخص نمی باشد. اتخاذ یک سیاست گزاری تجاری استراتژیک( که در ابتکاراتی نظیر موافقت نامه همکاریهای تجاری کشورهای حوزه اقیانوس آرام که توسط امریکا استادانه ایجاد اما سپس از آن خارج شد، قابل رویت است) در فضای کنونی سیاست داخلی امریکا احتمالاً غیر ممکن است. معهذا یک دولت زیرک می تواند چنین رویکردی را به عنوان یک تلاش بلندپروازانه جهت ایمن ساختن زنجیره تامین جهانی در پیش گیرد.

نظم جهانی در گرو قانونمندی است و یک مثال ارزشمند از این قانونمندی که می توان تقلید نمود، تسهیل امور برای زحمتکشان است. زمانی نام ایالات متحده امریکا مترادف فرصت های اقتصادی برای متحدان و شرکا وهمچنین دیگرانی که آرزومند دستیابی به رفاه و آرامشی که نظام اقتصاد آزاد تحت رهبری امریکا وعده اش را داده بود، بودند( واساساً کاهش نابرابری در مقیاس تاریخی جهان، خارج کردن میلیاردها نفر از فقردر سطح دنیا و پرورش طبقات متوسط قوی را موجب شد) . اما با گذشت زمان، ایالات متحده آن نقش را رها کرد و به چین اجازه داد تا نامش مترادف با فرصت های اقتصادی ( شریک اقتصادی اول بیشتر کشورها) ومهارت های تولیدی ( قطب دانش فنی، مسلط بر امور لجستیکی و کارگران ماهر) شود. برای فتح مجدد عرصه از دست رفته و شروع به کار مجدد موتور جابجایی و تحرک اجتماعی در کشورامریکا، ایالات متحده که فقط یک میلیون و نیم معلم ریاضی دارد و مجبور است دانش ریاضی ازآسیای شرقی و جنوبی وارد نماید لازم است برنامه ای را آغاز کند که بتواند یک میلیون معلم جدید ریاضی را درطی یک دهه آماده نماید. عاقلانه نیست دانشجویانی را در دانشگاهها و کالجها پذیرش نمائیم که زبان جهانی علم، مهندسی ، کامپیوتر و اقتصاد را بلد نیستند و دانش آنها محدود به رشته تحصیلی و خواسته های شغلی خودشان باشد.

حکومت و نیکوکاران باید مجدد بودجه قابل توجه آموزش عالی را به منظور تامین معیارهای عملکردی یا فراتر رفتن از آن معیارها مدیریت نمایند. دولت ها باید به طور جدی راه اندازی مدارس و آموزش حرفه ای را آغاز نمایند و این کار را خواه در دبیرستان های فعلی یا با ایجاد مدارس جدید با مشارکت کارفرمایان به انجام رسانند. فراترازموضوع سرمایه انسانی، ایالات متحده امریکا باید با کاهش چشمگیرمقررات زیست محیطی و حذف یارانه بسازوبفروشها، اجازه دهد تا بازار، کار خود را انجام دهد. بعلاوه امریکا نیاز دارد تا خدمات ملی را برای جوانان ایجاد و نیز شاید با یک مولفه بین نسلی ، آگاهی گسترده مدنی و احساس همه با هم بودن در این موضوع را احیاء نماید.

سرمایه گذاری برای پرورش نیروهای انسانی، مسکن و نیز کشف مجدد روحیه مدنی به اندازه ای که در دوره جنگ سرد با بسیج امکانات درحوزه علم وطرح های ملی توصیف می شود به تنهایی تضمین کننده فرصت های برابردرداخل امریکا نمی باشد. اما اتخاذ چنین سیاست هایی، شروع بسیار مهمی است و بازگشت به فرمول درست و آزمایش شده ای است که قدرت ملی همراه با رهبری جهانی امریکا را ایجاد نمود. ایالات متحده امریکا می تواند یکباردیگرمترادف با فرصت ها در داخل و خارج از کشورش باشد. دوستان بیشتری را بدست آورد و تواناتر برای مواجهه با روسیه ای باشد که در آینده ظهور خواهد کرد. نمونه امریکایی و رویه اقتصادی که قبلاً حرکت روسیه را تسلیم خود کرده بود، دوباره می تواند با توهمات کمتر همان اقدام را انجام دهد.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=17499
  • 155 بازدید

نوشته ‎های مشابه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.