بیش از ده سال است که سیاست چین توسط شی جین پنگ تعیین میشود. از سال ۲۰۱۲ که به رهبری حزب کمونیست چین رسیده است خود را به حاکمی قدرتمند تبدیل کرده است. او از طریق پاکسازی و مبارزه با فساد نخبگان سابق حزب کمونیست چین را جایگزین، جامعه مدنی را مهار و مخالفان را سرکوب کرده است. ارتش چین را هم نوسازی و مجدد سازماندهی کرده است. بعلاوه نقش دولت را هم در اقتصاد تقویت نموده است.
ظهور شی جین پنگ همچنین روابط چین با سایر کشورهای جهان را باز تعریف نموده است. او با انجام اقداماتی نظیر افزایش سرعت رزمایش نظامی در تنگه تایوان و زیر نظر گرفتن حضور نظامی دیگران در دریای جنوبی چین، سیاست خارجی قدرتمندتری را پی گرفته است. او گروهی از دیپلماتها به نام «گرگهای جنگنده» را به منظور حضور در جنگ لفظی با منتقدین خارجی دعوت به کار نمود (اما سپس آنها را مهار نمود). علاوه بر این حتی پس از تهاجم روسیه به اکراین شی جین پنگ کشورش را به روسیه نزدیکتر نمود. خلاصه آنکه دوران جدیدی برای چین آغاز شده است و این دوران، دوران شی جین پنگ است.
اما بزودی همه چیز شروع به تغییر خواهد نمود. همزمان که نخبگان حزب کمونیست چین فعالیت خویش برای یافتن جایگزین شی جین پنگ ۷۲ساله را آغاز مینمایند چین نیزگذار از مرحلهای را شروع میکند که از سویی با تثبیت قدرت و از سوی دیگر با مسئله جانشینی تعریف میشود. در کلیه رژیمهای خودکامه موضوع جانشینی امری خطیر و خطرناک است و حزب کمونیست چین نیز با تمام اقتدارش از این قاعده مستثنی نمیباشد. آخرین مرتبهای که حزب کمونیست چین با مسئله جانشینی سیاسی مواجه شد (یعنی زمانی که شی قدرت را از هوجین تائو تحویل گرفت) در پکن شایعاتی در خصوص کودتا، ترورهای ناموفق و حضور تانکها در خیابانها شنیده شد. شاید این شایعات بیاساس بوده باشند اما هیجانات و ماجراهای سیاسی در راس قدرت واقعی بود.
شاید شی سالها و احتمالاً حتی بیش از یک دهه با کناره گیری از قدرت فاصله داشته باشد اما واقعیت آن است که موضوع جانشینی مدتها قبل از آنکه رهبران فعلی از قدرت کناره بگیرند، به انتخابهای سیاسی شکل میدهد. حاکمان چین چون نسبت به میراث خود حساس هستند به دنبال به قدرت رسیدن افرادی بعد از خود هستند که برنامههای سیاسی آنها را ادامه دهند. مائو به دنبال آن بود که روحیه انقلابی مردم چین پس از مرگش حفظ گردد لذا انقلاب فرهنگی را براه انداخت که سبب شد رهبری حزب کمونیست چین در دهه آخر عمرش (مائو) بارها و بارها تغییر نماید.
هرچند بعید است که بحث جانشینی شی تا این اندازه فاجعه بار باشد اما مقدمات، اجرا و پیامدهای انتقال قدرت به سیاست داخلی و خارجی چین در سالهای پیش رو شکل خواهد داد. شاید امریکا و متحدانش برای سوء استفاده از این اختلافات وسوسه شوند اما احتمالاً نتیجه این دخالت عکس خواهد بود. لذا به جای دخالت، امریکا باید به این واقعیت توجه نماید که در گذشته دعواهایی که بر سر جانشینی صورت گرفته است به انتخابهایی فاجعه بار در سیاست خارجی چین انجامیده است. خلاءعدم حضور فرد قدرتمندی مانند شی موضوع جانشینی را چالش برانگیزتر خواهد کرد و بطور بالقوه جنگ قدرت و نزاع بر سر تعیین مسیر کشور را سبب خواهد شد و این بیثباتی در دومین اقتصاد بزرگ جهان میتواند به ورای مرزهای چین گسترش یابد. (بویژه در دورهای که چین در حال گذار از روابط پرتنش خویش با تایوان است)
- مدل مائو
از تاسیس چین کمونیست در سال ۱۹۴۹ فقط یکی از رهبران قبل از شی بطور کامل و به میل خود از قدرت کنار رفته است. مائو بنیانگذار چین کمونیست تا روز مرگ خود با اقتدارحکومت کرد. هواکوفنگ جانشین مائو چند سال حکومت کرد و کنار گذاشته شد. سپس دنگ شیائوپنگ به قدرت رسید و برغم کنار گذاشن عناوین و سمتهای رسمی خود، تسلطش را بر مهمترین تصمیمات حزب کمونیست چین حفظ کرد و میگویند تا زمان فرارسیدن مرگش قدرتمندترین فرد کشور بوده است. سپس جیانگ زمین به قدرت رسید و پس از آنکه از رهبری حزب کنار رفت، ریاست ارتش را برای خود نگهداشت و عملاً موجب تضعیف دبیرکل بعدی حزب هوجین تائو گردید. هوجین تائو قدرت را به یکباره و به شکلی نسبتاً منظم به شی واگذار کرد اما همین روند منظم انتقال قدرت نیز با سقوط تلخ و پر ماجرای بوشیلای رقیب شی و عضو قدرتمند دفتر سیاسی خدشه دار و معیوب گردید.
روی آوردن شی به سیاستهای مستبدانه و خودکامانه بدان معنی است که او از روش مائو و دنگ شیائوپنگ در انتخاب جانشین خود پیروی و سعی خواهد کرد فردی برگزیده شود که مانند خودش حکومت نماید. احتمالاً چالش شی این خواهد بود که دربین هزاران کادر در ردههای بالای حزب، چه کسی باوری مشابه خودش دارد. اما تاریخ میگوید که فقط پیدا کردن یک همزاد سیاسی کافی نیست زیرا هر شخصی را که او در نظر بگیرد باید از دسیسههای مخوف افرادی که توسط خودش (شی جین پنگ) کنار گذاشتهاند جان سالم بدر برد. زمانی که شی کناره گیری خود را آغاز نماید یک بازی سیاسی جدید شروع خواهد شد. مسئله این است که آیا کسانی که درمناصب قدرت سیاسی باقی میمانند از رهبر جدید حمایت خواهند کرد؟ یا در برابر برنامه او ایستاده، اقتدار او را تضعیف و برای برکناری او توطئه خواهند نمود.
داستان هواکوفنگ نمونه خوبی است. مائو او را در سال ۱۹۷۶ زمانی که سلامتیاش رو به وخامت میرفت به عنوان جانشین برگزید. مشکل هواکوفنگ آن بود که در میان کادرهای حزب کمونیست چین نفوذ متوسطی داشت. او کسی بود که مائو و متحدانش میتوانستند کنترلش کنند و کسی نبود که بتواند از یک دعوای سیاسی جان سالم بدر برد. مائو در یادداشتی برای هواکوفنگ نوشته بود: «با تو در قدرت هستم». اما این هم برای حفظ او در قدرت کافی نبود لذا سر انجام نیازمند حمایت ارتش شد ومائو هشتم سپتامبر ۱۹۷۶ در بستر مرگ از مارشال یی جیان بینگ خواست که از هواکوفنگ به عنوان جانشین او حمایت کند.
توصیه و سفارش جانشین خود به مارشال یی از سوی مائو، امری عمدی بود زیرا هواکوفنگ در زمینه سیاست ملی یا ارتباط با افسران ارشد نظامی تجربه کمی داشت. وقتی دشمنان هواکوفنگ به مخالفت برخاستند مارشال یی و کسانی که اعتباری نظامی شبیه او داشتند باید در خصوص حمایت یاعدم حمایت از وی تصمیم میگرفتند. همانطور که عزرا فوگل جامعهشناس گفته است رئیس ارتش چین عملاً «سلطان ساز» حرب کمونیست چین بود. در اولین حمله که توسط بیوه مائو و سه نفر همکار رادیکال او معروف به «باند چهار نفره» به هواکوفنگ صورت گرفت، مارشال یی از وی حمایت کرد و با کمک او و سران ارتش اعضای باند مذکور بازداشت شدند. این تضمین باقی ماندن هواکوفنگ در قدرت بود اما فقط تا زمانی که ارتش از او حمایت کند. اما دو سال بعد که شیائوپنگ دومین چالش را برای هواکوفنگ ترتیب داد، ارتش از شیائوپنگ که از ارتباطات اجتماعی گسترده برخوردار و با افسران ارشد نظامی روابط شخصی داشت حمایت کرد.
هرچند شی جین پنگ راههای متعددی برای تایید صلاحیت جانشین خود خواهد داشت اما آنگونه که داستان جانشینی هواکوفنگ بجای مائو نشان میدهد در پرونده جانشین شی نیز هیچ جنبهای مهمتر از روابط فرد جانشین و روابط دوستانه وی با ارتش وجود نخواهد داشت. ناظران خارجی به دنبال آن هستند که نقش ارتش آزادی بخش چین را در سیاست این کشور کم اهمیت جلوه دهند و استدلال میکنند که ارتش چین تا کنون مانند نیروهای مسلح حکومتهای استبدادی نظیر پاکستان و آرژانتین که کنترل سیاسی کشورشان را بر عهده گرفته اند، اقدامی نکرده است و این موضوع نشان میدهد که چین مدرن هنجارهای قوی کنترل غیر نظامیان را آموخته است (آنگونه که معروف است و مائو گفته بود، حزب کمونیست بیشک فرمانده نظامیان است).
اعمال قدرت ارتش چین بصورت آرام و خاموش از آن رو در انظار پنهان مانده است که حکومت نظامی مستقیم در چین وجود ندارد. اما واقعیت آن است که ارتش چین با اعمال نوعی کنترل قهری تعاملات تصمیم گیرندگان کشور را شکل میدهد: دلیل این کار ساده است: هرچند رهبران چین از ورود به چالش مستقیم با ارتش ترسی ندارند اما بطور مداوم با چالش مستقیم رقبای غیر نظامی خویش مواجه هستند چون در رقابت بین غیر نظامیان، ارتش چین بطور ضمنی به عنوان یک سلطان ساز عمل میکند. از این رو رهبران غیرنظامی میکوشند اهرمهای کنترل بر ارتش را به منظور اطمینان از اینکه نسبت به رقبا دست بالا را دارند با مهارت مدیریت نمایند. مثلاً دنگ شیائوپنگ به منظور تقویت جایگاه جانشینان منتخب خود، دریاسالار لیو هواکینگ پدر نیروی دریایی چین و متحد نزدیک خود را به عضویت کمیته دائمی دفتر سیاسی حزب منصوب نمود (ارتقای غیر معمول یک افسر نظامی که دیگر تکرار نشده است).
در حال حاضر وسوسه میشویم اینگونه بیندیشم که نقش پنهان ارتش در قضیه جانشینی مربوط به گذشته است اما واقعیت چیز دیگری است. واقعیت آن است که ارتش آن کشور در زد و بندها و فعالیتهای سیاسی نخبگان چین نقشی محوری ایفا میکند و کنترل بر ارتش برای رهبران سیاسی آینده چین یک امتیاز اساسی است. ارتش رهبران را خودش انتخاب نمیکند (طبق گزارشها شی جین پنگ به این دلیل انتخاب شد که در یک نظرسنجی غیر رسمی که از رهبران نظامی و غیر نظامی فعال و بازنشسته انجام شد توانست رقیب خود لی کیچلانگ را شکست دهد) اما حمایت ارتش میتواند یک رهبر را در برابر چالشهای غیر نظامی مصون نگهدارد. مثلاً اگر هو جین تائو از نظر سیاسی ضعیف جلوه میکرد بدان سبب بود که در مسیر شغلی خود برای ایجاد ارتباطات شخصی با ارتش فرصت زیادی نداشت. لذا وقتی به قدرت رسید هیچ ارتباطی با سازمان نظامی ارشد چین یعنی کمیسیون مرکزی نظامی نداشت اما شی جین پنگ از طریق ماموریتهای اتفاقی یا سیاست ورزی زیرکانه با چهار نفر از ده عضو کمیسیون مرکزی نظامی ارتباط داشت (امتیازی که به او کمک کرد تا پاکسازی گسترده رقبا را آغاز و افسران ارشد نظامی را دو باره سازماندهی کند). برای رهبران شخصیت گرا یا کاریزماتیکی چون مائو و شی جین پنگ پاکسازیهای مداوم ضمانت میکند که هیچگونه مرکز قدرت رقیبی ظهور نمیکند و ارتش نیز وفادار میماند. تغییرات اخیر شی در ارتش خلق و کمیسیون مرکزی نظامی حاکی از آن است که او کماکان به این بازی قدیمی ادامه میدهد.
- تغییر دادن جانشینان
در امر جانشینی مشکل اصلی آن است که یک جانشین قوی و شایسته میتواند تهدیدی برای شخص رهبر (فعلی) باشد. بنابراین در دوره حکومتهای شخصیت گرا یا کاریزماتیک، جانشین بعدی بودن از نظر سیاسی خطرناک است. از نظر تاریخی رهبران حاکم چین قبل از انتخاب جانشین خویش سوابق چندین فرد را بررسی کرده اند. مثلاً مائو، لیوشائوچی و لین بیائو را به عنوان جانشینان بالقوه خویش انتخاب و سپس آنها را کنار گذاشت. مائو زمانی که سلامتیاش به وخامت میرفت هواکوفنگ را برگزید. دنگ شیائوپنگ نیز مسیری مشابه را طی کرد و هو یائوبانگ و ژائو زیانگ را به عنوان جانشینان احتمالی خویش برگزید اما سپس آنها را کنار گذاشته و جیانگ زمین را انتخاب کرد.
موارد فوق نشان میدهد که شی هم ممکن است در انتخاب جانشین با مشکل مواجه شود. از طرفی ضروری است او اطمینان حاصل کند که جانشینش نحوه استفاده از اهرم قدرت در حزب و بروکراسی نظامی را آموخته و از سوی دیگر باید مطمئن شود که جانشینش برای تبدیل شدن به یک بازیگر مستقل خیلی زود قدرت کافی را بدست نیاورد. اما چنانچه مانند مائو و شیائوپنگ، شی نیز مردد شده و چندین نامزد را جابجا کند میتواند با بیثبات کردن جایگاه حزب کمونیست چین، فرصتی برای ایجاد شکاف در درون نخبگان حزب بدست آورد.
برای مثال جنبش اعتراضی دانشجویی سال ۱۹۸۹ در میدان تیان آن من به شکلی خشونتآمیز سرکوب شد. در جریان اعتراضات قبلی دانشجویی دنگ شیائوپنگ و سایر مقامات حزب کمونیست هویائوبانگ را که محتملترین گزینه جانشینی دنگ بود به دلیل سهل انگاری در پاسخ به این اعتراضات از کار برکنار کردند. جنبش دانشجویان در سال ۱۹۸۹ واکنشی به مرگ ناگهانی هویائوبانگ بود که به عنوان رهبری لیبرال دانشجویان به او امید بسته بودند. مرگ او (به دلیل حمله قلبی در جریان جلسه دفتر سیاسی) معترضان را تا حدی به این دلیل برانگیخت که آینده لیبرالتر چین را از دست رفته میدیدند. این دانشجویان که رهبران سیاسی چین را به اصلاحات لیبرال تشویق میکردند از حمایت ضمنی دومین جانشین احتمالی دنگ شیائوپنگ یعنی ژائوزیانگ برخوردار شدند اما او نیز کنار گذاشته شد و در حصر خانگی قرار گرفت. در این شرایط نخبگان حزب کمونیست متوحه جیانگ زمین شدند فردی که به لحاظ ایدئولوژیک مطلوب و خوشایند همگان و در سرکوب اعتراضات نیز تندرو بود.
- مسیر جنگ؟
بعید است که آثار ماجرای جانشینی فقط به درون مرزهای چین محدود گردد. زیرا این موضوع سیاست خارجی چین و روابط آن با سایر کشورهای جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. شی جین پنگ به میراث خود اهمیت میدهد و اینکه زمان محدودی در اختیار اوست ممکن است بر تصمیمات او اثر گذارده و ریسکپذیری او را افزایش دهد (به ویژه در مورد تایوان). شی به ارتش کشورش دستور داده که تا سال ۲۰۲۷ آماده لشکرکشی به تایوان باشند. هر چند شواهد حاکی از آن نیست که او در شرایط فعلی به این حمله چراغ سبز نشان داده و مهلتی نیز برای ادغام تایوان در سال ۲۰۲۷ تعیین نشده است، اما موضوع اتحاد مجدد بخشی از برنامه احیای ملی شی میباشد. لذا چنانچه شی صدای تیک تاک ساعت جانشینی را بشنود تمایل او به قمار بر سرجنگ بیشتر خواهد شد.
از طرف دیگر برای یک رهبر چه میراثی میتواند بدتر از این باشد که برای اتحاد با تایوان بکوشد اما شکست بخورد. بعلاوه برغم پیشرفتهایی که ارتش چین در دهههای گذشته بدست آورده است، تضمینی وجود ندارد که بتواند محاصره یا تهاجمی موفقیتآمیز به تایوان را صورت دهد و حتی اگر شی در میدان عمل هم موفق شود، هزینهی این کار بسیار بالا خواهد بود زیرا چین میتواند به کشوری منفور در سطح بین الملل تبدیل شود، اقتصادش تحت تاثیر تحریمها تضعیف شود و ماموران امنیتیاش برای حفظ کنترل تایوان ناآرام با ماموریتی طاقت فرسا مواجه شوند.
لذا شاید یک بار دیگر نقش ارتش آزادی بخش خلق تعیین کننده باشد. زمانی که پروسه واگذاری قدرت توسط شی آغاز گردد برای اطمینان از اینکه افسران ارشد ارتش ترکیبی مناسب از افراد ردهی بعدی را در اختیار دارند و در ارتش نشانهای از بیوفایی سیاسی نسبت به جانشین او وجود ندارد، بطور دائم باید اوضاع را مراقبت نماید. این شرایط برای سیاسیسازی ارزیابیهای اطلاعاتی و قضاوتهای نظامی کاملاً آماده است. مثلاً در این شرایط ممکن است نیروهای زیردست و رده پایین نتوانند صریحاً در خصوص هزینههای مرتبط با تهاجم به تایوان اظهار نظر نمایند یا به فرایندهای ارزیابی اطلاعاتی چین خدشه وارد گردد چون تحلیلگران گزارشاتی مبهم و قابل تفسیر مطابق با تفکر رهبر کشور (بیتوجه به اینکه نتیجه چه خواهد شد) تهیه خواهند کرد.
شاید در حال حاضر شی در استفاده از گزارشهای اطلاعاتی و پیش بینی اردوگاهای نظامی و اصلاح ذهنی این نوع آسیبشناسیهای تحلیلی خبره و ماهر باشد زیرا چالش استخراج گزارشهای صادقانه از دادههای دستگاه بروکراتیک در چین موضوع جدیدی نیست. این گفته مائو مشهور است که خودش با نظر ریچارد نیکسون رئیس جمهور امریکا در رابطه با بیاعتمادی به دیپلماتها اشتراک نظر دارد و چوئن لای نخست وزیر چین با کسینجر وزیر خارجه امریکا در خصوص مشکلات دولت بروکراتیک با یکدیگر شوخی میکردند. اما اینکه آیا شی در سالهای پایانی عمر خود میتواند از ارزیابیهای مشاورانش یک گام پیش باشد یا خیر سوالی است بیپاسخ. عدم تمایل شی به تغییر مسیر خود از سیاستهای نامتبوعش در مورد «کووید صفر» که در سال ۲۰۲۲ به اعتراضاتی منجر شد حاکی از آن است که او ممکن است اطلاعات مهم و حیاتی را دریافت ننماید و جانشین او نیز احتمالاً تجربه سیاست خارجی لازم برای اعتماد و یاعدم اعتماد به افراد را نخواهد داشت.
آنچه نا میمون و نکبت بارتر به نظر میرسد آن است که ارتش چین به خاطر دست پنهان خویش در امور سیاسی کشور از جنگ بر سر انتخاب جانشین همچون یک هدف سیاسی مفید و موثر بهره برده است. رقابت در امر انتخاب جانشین فرصتی فراهم میسازد تا رهبر جدید تسلط خویش بر ارتش آزادیبخش خلق را به نمایش گذارد. مشاهده اینکه مقامات ارشد نظامی در برابر یک رقیب سیاسی بالقوه از دستورات رهبر جدید اطاعت میکنند میتواند همچون عاملی بازدارنده عمل نماید.
حمله کوتاه مدت چین به ویتنام در سال ۱۹۷۹ (آخرین درگیریهای تمام عیار ارتش آزادیبخش خلق) به شکلی ترسناک فتنه جانشینی و محاسبه اشتباه را که در کنار هم میتواند رهبران را به جنگ سوق دهد، متذکر میگردد. برنامه ریزی برای جنگ با ترفند دنگ شیائوپنگ برای برکناری هواکوفنگ همزمان شد. یکی از دلایل جذابیت حمله نظامی چین به ویتنام در نظر شیائو پنگ احتمالاً آن بود که ریشههای عمیق نظامی خود را یادآور شود. در این صورت احتمالاً نتیجه جنگ در میدان نبرد برای شیائو پنگ کمتر از جنبه سیاسی آن در سیاست داخلی اهمیت داشته است.
اما روند ارزیابیها در قبل از جنگ با ویتنام جزء بدترین ارزیابیها در تاریخ چین است. افسران ارشد برای درک اهداف استراتژیک شیائو پنگ میکوشیدند و این سوال را میپرسیدند که آیا ارتش آزادیبخش خلق که از سوی ویتنامیها محاصره شده بود قادر است هانوی را به میز مذاکره بکشاند. اما چون از نیت واقعی او یعنی اقدام نظامی مطلع بودند، سکوت کردند. اما این حمله چین در دستیابی به هدف استراتژیک خود یعنی وادار ساختن ویتنام به تغییر فوری سیاست خود در قبال شوروی و کامبوج شکست خورد. بعلاوه از عملکرد نظامی ضعیف چین در میدان جنگ مقامات ویتنامی این گونه نتیجه گرفتند که انقلاب فرهنگی چین به میزان زیادی اثربخشی نظامی آن کشور را متاثر ساخته است (نتیجه گیری کاملاً بر عکس آنچه رهبران چین امیدوار بودند به آن دست یابند).
- وارث نا مشخص
در چین بازی تعیین جانشین سیاسی پشت دیوارهای قرمز و بلند ستاد مرکزی حزب کمونیست در ژونگهای انجام میشود و این امر مشکل میسازد که ناظران خارجی بدانند به دنبال چه چیزی باید باشند و چه انتظاری باید داشته باشند. چون اطلاعات عمومی نا چیزی در خصوص سیاست حزب کمونیست چین وجود دارد، شی که قدرت را به دست دارد همواره در معرض شایعات قرار میگیرد. مثلاً در تابستان جاری (۲۰۲۵) شایعاتی مبنی بر اینکه شی جین پنگ در آستانه برکناری است منتشر شد و ادعا میشد که او توسط اسلاف خود هوجین تائو و رئیس ارتش او زانگ یوشیا کنار گذاشته شده است. چنین شایعاتی را که در خصوص مرگ سیاسی زودرس شی منتشر میشود میتوان نادیده گرفت چون هر چند احتمال برکناری او صفر نیست اما بسیار کم است. اما حتی اگر این شایعات درست هم نباشد گویای بخشی از واقعیت هستند. در واقع این شایعات محصول یک سیستم حکومتی هستند که در آن محرکهای جانشینی رهبری نقش زیادی ایفا خواهند کرد.
چنانچه شی از سلامت کامل برخوردار باشد، احتمالاً حداقل یک دوره دیگر یعنی تا سال ۲۰۳۲ در قدرت خواهد ماند و پس از آن در خصوص تعیین جانشین احتمالاً فقط خودش تصمیم خواهد گرفت. پیش از این رهبران بازنشسته که در نهادهای تشریفاتی بنام هیات رئیسه حزب خدمت میکردند نقش مهمی در انتخاب جانشین ایفا میکردند، اما ممکن است این افراد در انتخاب جانشین شرکت ننمایند. هوجین تائوی ۸۲ساله از سلامت کامل برخوردار نیست و سایر بزرگانی هم که در قید حیات هستند بعید است که دخالت نمایند. برخی افراد نیز مثل ون جیابائو نخست وزیر سابق شاید فاقد صلاحیت باشند و برخی دیگر مثل ژو رونگحی نخست وزیر بازنشسته نیز نود سال دارد.
اگر شی بیآنکه جانشین خود را تعیین نماید از دنیا برود شرایط به هم خواهد ریخت. طبق اساسنامه حزب کمونیست چین، رهبر باید در یک جلسه عمومی متشکل از کلیه اعضای کمیته مرکزی که بیش از دویست نفر میباشند، انتخاب گردد. اما شاید قبل از تشکیل جلسه عمومی فوق، تعدادی از اعضای ارشد حزب به منظور مشورت با رهبران بازنشسته و ژنرالهای نظامی تشکیل جلسه داده و نتیجه را از قبل تعیین نمایند. در صورتی که شی به شکلی غیر منتظره از دنیا برود انتخاب طبیعی میتواند لی کیانگ ۶۶ساله باشد که در حال حاضر نخست وزیر میباشد. اما برای این کار تضمینی وجود ندارد زیرا یک فرد غیر نظامی با حمایت ارتش، سرویسهای امنیتی و تعداد کافی از اعضای دفتر سیاسی حزب میتوانند لی کیانگ را کنار بگذارند.
شاید بهترین سناریو برای انتخاب جانشین توسط شی آن باشد که به فرد منتخب خود اجازه دهد که در سالهای پایانی خدمت خودش (شی) بدون هیاهو پایگاه قدرت خویش را بسازد. پس از سرکوب اعتراض دانشجویان در میدان تیان آن من به سال ۱۹۸۹ دنگ شیائوپنگ سالخورده اما سرزنده سمتهای رسمی ریاست ارتش و حزب کمونیست را به جیانگ زمین واگذار نمود، زیرا او فردی تازه کار و فاقد تجربه بود. موقعیت و جایگاه ضعیف جیانگ زمین بویژه روابط ضعیف او با ارتش به دنگ شیائوپنگ اجازه میداد که علاوه بر حفظ نفوذ خود جیانگ زمین را هدایت نموده، او را از رقبا جدا و به سمت لیبرالیسم اقتصادی سوق دهد. چنانچه شی جانشین خود را تعیین اما اجازه ندهد که پایگاه قدرت خود را ایجاد نماید یا نتواند این پایگاه را درست کند، جانشین او در معرض چالشهای بالقوه مشابه آنچه برای هواکوفنگ اتفاق افتاد قرار خواهد گرفت.
شی برای پیروی از مدل دنگ شیائوپنگ باید فردی نسبتاً جوان را به عنوان جانشین انتخاب کند تا بتواند سالها دستوراتش را اجرا نماید. او میتواند جانشین خود را در آغاز به سمت ریاست دبیرخانه حزب منصوب کند و از این طریق او را با ساز و کارهای داخلی دفتر سیاسی آشنا نماید. همچنین میتواند او را به سمت معاون رئیس کمیسیون مرکزی نظامی منصوب نماید تا در امور نظامی و قدرت حکومت تجربه کسب کند. این فرد باید در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ زندگی خود آماده تصدی سمت شی جین پنگ شود.
جالب است که هفت نفر عضو کمیته دائمی دفتر سیاسی هیچیک این مشخصات را ندارند. لی کیانگ نخست وزیر فعلی در سال ۲۰۲۷ اواخر دهه ۶۰ زندگی و در سال ۲۰۳۲ به دهه ۷۰ عمر خود وارد خواهد شد که مسن محسوب میشود. کای چی رئیس دبیرخانه حزب است که سکوی پرش برای رسیدن به بالاترین مقام است اما او هم اندکی از شی جوانتر است. دینگ شوئه شیانگ ۶۵ساله هم سابقه اجرایی مثل مدیریت یک استان یا شهرداری را هم ندارد تا شایستگیاش بررسی و اثبات شود. سه نفر دیگر هم یعنی لی شی، وانگ هوفینگ و ژائولجی پیرتر از آن هستند که بتوانند رقابت نمایند.
در دفتر سیاسی نامزدهای بیشتری هستند که شانس جانشینی دارند و سوابق مهمی هم داشته اند. چن جنینگ دبیر حزب کمونیست شانگهای است و جیانگ زمین و شی جین پنگ هم قبل از دبیرکلی حزب کمونیست چین آن سمت را داشته اند. او ۶۱ سال دارد و جوان است اما عضو کمیته دائمی دفتر سیاسی نیست و شاید شی او را ارتقا دهد تا کار را یاد بگیرد (شی جین پنگ پنج سال قبل از تصدی دبیر کلی حزب، به کمیته دائمی وارد شده بود).
به احتمال زیاد در کنگره بعدی حزب کمونیست چین که انتظار میرود سال ۲۰۲۷ برگزار شود، جهان خارج با گزینههای بالقوه جانشینی آشنا خواهد شد زیرا در این کنگره، حزب کمونیست تغییرات در کمیته دائمی دفتر سیاسی را اعلام میدارد. اگر انتقال قدرت در سال ۲۰۳۲ انجام شود، شی باید نسبت به گذشته فرد مسنتری را به عنوان جانشین تعیین کند یا باید در اقدامی غافلگیر کننده شوالیه و سوار کاری فاقد شجره نامه معمولی را برگزیند.
انتخاب یک جانشین مسن بدان معنا خواهد بود که این فرد قادر نخواهد بود دیدگاههای شی را مدت زمان طولانی اجرا کند و از این روعدم قطعیت بیشتری در امور کشور ایجاد خواهد شد. شی به دنبال آن است که مشکل دهه آخر عمر شوروی برای کشورش رخ ندهد. پس از مرگ برژنف در سال ۱۹۸۲، دو جانشین مسن او یکسال حکومت کردند و از دنیا رفتند. سپس گورباچف به قدرت رسید که بر سقوط رژیم نظارت داشت. شی نمیخواهد کشورش به سرنوشت شوروی دچار شود. اما انتخاب فردی ناشناخته نیز خطرناک و به معنای کنار گذاشتن بیست و چهار عضو دفتر سیاسی خواهد بود و در این صورت یک نسل کامل از سیاستمداران چین شانس رهبری را از دست خواهند داد (و جاه طلبی و آرزوهای سرکوب شده آنها میتواند سیاست چین را در سالهای آتی شکل دهد). این تنش داخلی میتواند فرصتی را برای ظهور یک سیاستمدار از جناح چپ حزب کمونیست فراهم کند یا به برنامههای اصلاحی همانند آنچه دنگ شیائوپنگ در سال ۱۹۷۸ انجام داد بیانجامد یا به یک برنامه حتی محافظهکارانهتر و ملی گرایانهتر از برنامه شی منتهی گردد.
- اصلاح مسیر
آنچه گفته شد به فضای سیاسی چین اشاره دارد که به شکلی فزاینده دچار تنش خواهد شد زیرا مسئله جانشینی همچون اجل معلق بر فراز حزب در پرواز است. هر سال که بگذرد و شی نتواند جانشین خود را تعیین و آماده نماید احتمال آنکه حزب کمونیست و چین در مسیری ناهموار طی طریق نمایند افزایش مییابد. مثلاً انتخاب و ارتقای یک جانشین ضعیف که قربانی جنگ قدرت گردد میتواند نمونهای از حرکت در مسیری سنگلاخ و نا هموار باشد. لذا شایعات ادواری که در خصوص مرگ سیاسی شی انتشار مییابد باید به عنوان نشانههایی فوری و اضطراری تلقی شوند زیرا اگر چه واقعیت ندارند اما علایمی هستند که از مشکلاتی در آینده حکایت میکند.
هر چند سیاستگذاران امریکایی باید خطرات ذاتی چالش جانشینی قریب الوقوع چین را درک کنند اما باید از وسوسه سوء استفاده از آن برای منافع سیاسی خود پرهیز نمایند. زیرا تلاش برای مداخله در موضوع جانشینی علاوه بر نقض اصول حاکمیت میتواند تنشهای سیاسی داخلی چین را به گونهای افزایش دهد که پیش بینی آن برای بازیگران خارجی آسان نیست. سخنرانیهای داخلی مسولان چین از جمله شی گویای آن است که هنوز جنبش اعتراضی دانشجویان در سال ۱۹۸۹ را توطئهای از سوی «نیروهای متخاصم غربی» برای سرنگونی حزب کمونیست میدانند و این بیاعتمادی هنوز بر روابط دو کشور حاکم است.
پس امریکا بجای دخالت باید روند جانشینی را از نزدیک زیر نظر داشته باشد. هر چند ارزیابیهای ژئوپلتیکی و اعتقادات ایدئولوژیک حزب کمونیست چین از شی با نفوذتر و برجستهتر میباشند اما انتظار اینکه در سالهای پس از شی اصلاح مسیر صورت بگیرد به گونهای که رهبری میانه روتر و معتدلتر ظهور کند (رهبری که ملی گرای افراطی نباشد و بتواند دیوارهایی را که شی جین پنگ در اطراف کشورش ساخته است فرو ریزد) انتظاری غیر منطقی نخواهد بود. زیرا در گذشته نیز حزب کمونیست چین از طریق فرایند جانشینی مسیر خود را اصلاح کرده است. گذار از سوسیالیسم افراطی مائو به سیاست عملگرایانهتر دنگ شیائوپنگ نمونهای از این اصلاحات است. دنگ شیائوپنگ جمله معروفی دارد: «عدم اصلاحات به معنای به بن بست رسیدن حزب است» شاید جانشین شی جین پنگ نیز به همین نتیجه برسد.