حدود چهار ماه پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد، در آذر ۱۳۳۲ دانشجویان دانشگاههای مختلف کشور در اعتراض به روند حاکم و در واکنش به دادگاه دکتر محمد مصدق و همزمانی آن با از سرگیری روابط سیاسی و اقتصادی ایران با بریتانیا، به مجموعه تجمعهایی در کشور دامن زدند که تبعات سیاسی فراوانی به همراه داشت.
رژیم کودتا از همان ساعات نخست استقرار خود سرکوب شدید مخالفین سیاسی و از جمله همراهان نهضت ملی و طرفداران دکتر مصدق را در دستور کار خود قرار داده و به مرور به این روند شدت عمل بیشتری نیز بخشیده بود. در آذرماه تقریبا شهرهای بزرگ در سیطره شدید نیروهای نظامی و امنیتی قرار داشت و هر تحرکی با واکنش سریع و خشن حکومت مواجه میشد.
در خلال سقوط استبداد رضاشاهی در شهریور ۱۳۲۰ تا استقرار کابینه کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فضای عمومی کشور شرایط مطلوبی پیدا کرده بود و مناسبات سیاسی حاکم بر آن اجازه تشکیل نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی را فراهم ساخته بود.
در این برهه زمانی، بازار، نهاد روحانیت، دانشگاه، احزاب و مطبوعات از جمله مهمترین کانونهای اجتماعی و سیاسی بودند که امکان رشد و بازآفرینی پیدا کردند و همزمان با استقرار دولت ملی مصدق، به ایفای نقش در جامعه پرداختند. علیرغم آنکه برخی از این نهادها هنوز به آن درجه از پختگی در اتخاذ شیوه درست و راهبری مناسب جامعه نرسیده بودند.
مهمترین حزب سیاسی فعال از اواسط دهه نخست قرن چهاردهم تا اواسط دهه سی خورشیدی، حزب توده بود که به ویژه پس از اشغال ایران توسط متفقین قدرت بیشتری نیز پیدا کرد و تا آنجا پیش رفت که بخشی از بدنه آن به مبارزه مسلحانه روی آورده و بهع اشغال نظامی بخهشی از کشور مبادرت کردند. این حزب سیاسی به دلیل انسجام ساختاری و توان بالای عملیاتی در واقع در تمام دوران فعالیت طلایی خود تا اوایل دهه ۴۰، با تحت پوشش قراردادن قاطبه اندیشمندان، روشنفکران و صاحبان قلم، هنر و اندیشه، به نوعی نمایندگی جریان روشنفکری ملی را نیز بر عهده داشت.
نهاد روحانیت نیز که در دوران پهلوی اول به شدت محدود شده بود، با سقوط دیکتاتوری او باردیگر به بازآفرینی پایگاه اجتماعی خود پرداخت و نظام نقش آفرینی تاریخی خود را باز یافت. این جریان که در بحبوحه انقلاب مشروطه عملکرد بسیار خوبی از خود نشان داده بود و پس از آن به اتکای روحانیون برجستهای نظیر آیت الله مدرس توانسته بود شأن راهبری اجتماعی خود را افزایش دهد. در سالهای دهه بیست و سی به میانداری آیت الله کاشانی نقش مهمی در رویدادهای موثر تاریخی ایران ایفا نمود. این جایگاه پس از کودتای ۲۸ مرداد رو به افول گذاشت. در این جریان دو نوع خوانش عملکردی وجود داشت. نخست خوانشی که علمای نجف به میانداری آیت الله بروجردی به آن قائل بودند و حاضر نبودند به صورت عریان در مناسبات سیاسی جامعه دخالت داشته باشند. خوانش دیگر که از عهد مشروطه آغاز شده بود و مدیریت آن پس از مدرس بر عهده آیت الله کاشانی گمارده شده بود. تحرک اجتماعی را مقدم بر نقش هدایتگری اخلاقی جامعه دانسته و عملا در قامت یک حزب سیاسی اعلام موضع مینمود.
حزب توده و فعالان روحانی پس از سقوط دولت ملی تحرک کمتری از خود نشان دادند. بر خلاف این دو، نهاد دانشگاه به سرعت در حال قدرت گرفتن بود و به ویژه از اواسط دهه بیست و پس از ماجرای پیشهوری در آذربایجان موفق شد تا به تدریج جایگزین حزب توده در جلب نواندیشان، روشنفکران و جامعه علمی باشد. افزایش انشعاب و خالی شدن حزب توده از نیروهای فکری، آن را تا مرز یک تشکل عملیاتی پایین آورد. تمرکز حزب توده بر خلاف اسلاف کمونیست خود در کشورهای دیگر بر طبقه متوسط و جذب نخبگان بود. با خروج این افراد گسست بزرگی در حزب به جریان افتاد، رهبران حزب برای در امان ماندن از صدمات ناشی از از دست رفتن پایگاه اجتماعی، به یکباره متوجه عامه مردم شدند. همان طبقهای که به طور سنتی و پایدار، سرمایه و بدنه اجتماعی روحانیت را تشکیل میداد. به این ترتیب دو گروه مرجع سیاسی و اجتماعی در جذب نیروی تقویت کنده درونی با یکدیگر به رقابت پرداختند. تا پیش از آن نه روحانیون با حزب توده مصافی داشتند و نه تودهایها روحانیت را آماج حملات خود قرار میدادند. اما به ویژه پس از دهه سی، روحانیت به تکفیرتودهایها پرداخت و از سوی دیگر حزب توده روحانیون را ارتجاعی نامیدند. این سرآغاز حرکت رادیکالی در هر دو نهاد بود. حرکتی که در یک سوی آن شاخه ترور حزب توده قرار داشت و در سوی دیگر فدائیان اسلام به حرکت و تکاپو افتاده بودند.
رهبری تام روحانیون به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد در اختیار آیتالله بروجردی قرار داشت. ایشان با کاهش معنادار عملکرد سیاسی تلاش کرد تا روحانیت را به جایگاه سنتی خود در جامعه باز گرداند. بدین ترتیب در تمام سالهای پس از کودتا تا رحلت آیت الله بروجردی، کنشگری اصلی جامعه در میان حزب توده و نهضت مقاومت ملی قرار داشت و هر یک از آنها تلاش میکرد تا با بسیج نیروهای میدانی خود عرصه را بر دیگری تنگ کند. حتی بازار که همواره پشتیبانی نهاد روحانیت را در طول قرنها بر عهده داشت و از آن تبعیت میکرد، در جریانهای اعتراضی بعد از کودتا به صف ملیگراها پیوست و از آنها در مقابله با رژیم و نیز در رقابت با حزب توده حمایت کرد.
دانشگاه در دوران نخست وزیری دکتر مصدق جایگاه ویژهای پیدا کرده بود و نه تنها در مدیریت، بلکه در منابع درآمدی نیز استقلال خود را یافته بود. به همین سبب بارها به تغییرات القایی کودتاگران واکنش نشان داد و مدتها طول کشید تا دولت کودتا بتواند زمام امور این نهاد را در اختیار بگیرد.
دولت ملی تلاش کرد تا پایگاه اجتماعی خود را در دانشگاه تقویت کند. از سوی دیگر به تدریج طبقه نوظهور متوسط، در جامعه قدرت تاثیرگذار خود را افزایش میداد. افراد منتسب به این طبقه مبارزه معنادار خود را با فقر و استثمار در مبارزه کنشمند اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی جستجو میکرد و از اینرو حول محور ملیگرایی شکل گرفته در برابر استعمار بریتانا گرد آمد. مجلس و دانشگاه دو قطب مهمی بود که این طبقه سودای کسب آن را داشت. چرا که بر این امر واقف بودند که با اصلاح این دو نهاد است که جامعه قدم در راه پیشرفت و توسعه میگذارد. ارزش آفرینی این سرمایهگذاری اجتماعی در رویدادهای پس از کودتای ۲۸ مرداد مشخص شد.
بدین ترتیب دولت ملی حتی پس از سقوط، پایگاه اجتماعی خود را در اختیار داشت و به کمک آن دستگاه حاکم را به چالش میکشاند.
دانشگاه، طبقه متوسط جامعه و مطبوعات مستقل در تمام دوران پس از کودتا با فراز و نشیبهایی که دور از انتظار نیست، همچنان بر مدار دفاع از نهضت ملی ایران و شخص دکتر محمد مصدق باقی ماند.
اشراف کودتاگران به چنین سرمایهای در جامعه منجر به آن شد تا پس از پیروزی کودتا، سرکوب سرمایه اجتماعی دولت ملی را در دستور کار خود قرار دهند. در این سالها فضای روشنفکری به شدت در محاق فرو رفت. تاتر، موسیقی، ادبیات، شعر تحت شدیدترین سانسورهای ممکن قرار گرفت و کانونهای مستقل فرهنگی و هنری از ادامه حیات باز ماندند. پهنه لالهزار که سرآغاز جنبش ادبی و هنری ایران بود، با دخالت حکومت به ابتذال کشانده شد و جریان روشنفکرمآبانهای که امثال اسماعیل مهرتاش، علی نصر، عبدالحسین نوشین و… در تاترهای مستقل لالهزار پیگیری میکردند به یکباره مورد هجمه آتراکسیونی قرار گرفت که نمادهای آن افرادی چون اصغر تفکری، نعمت الله آغاسی، مهوش و… بود.
مطبوعات مستقل نیز به عنوان پایگاه اجتماعی و اطلاعرسانی طبقه متوسط و جریان روشنفکری در دام سانسور و توقیف رمق خود را از دست دادند و به جایگزینی آنها انبوهی از نشریات زرد و دولتی به پیشخوان راه پیدا کرد.
دانشگاه تنها مرکز تسخیر نشدهای بود که در روزهای خفقانزده پس از کودتا، همچنان میتوانست مطالبات اجتماعی توده سرکوب شده را پیگیری کند. لذا همزمان با آغاز دوره تحصیلی جدید در پاییز ۱۳۳۲، مهار این جریان نوگرا در دستور کار قرار گرفت و رژیم تلاش کرد تا با محدود ساختن فضای گفتمانی و ارعاب اساتید و دانشجویان، نهاد دانشگاه را به انفعال بکشاند.
دانشجویان پس از چند ماه سکوت اجباری و عدم تحرک اجتماعی، این فرصت را پیدا کردند تا در محیط دانشگاه و در جمع همفکران خود به رویدادهای رخ داده در ماههای گذشته واکنش نشان دهند. به ویژه که حکومت دادگاههای رسمی محاکمه دولتمردان کابینه دکتر مصدق و از جمله شخص نخست وزیر را نیز آغاز کرده بود.
همزمان با آغاز سال تحصیلی، جمعی از فعالان سیاسی که گرایشهای ملی گرایانه داشتند. سازمانی تحت نهضت مقاومت ملی را شکل دادند تا بتوانند به حیات سیاسی نهضت ملی پس از کودتا کمک کنند. این تشکل سیاسی در اعتراض به عوامل کودتا و محاکمه دکتر مصدق، به یک مجموعه تظاهرات و اعتصاب دست زدند که مهمترین آنها در ۱۶ مهر و ۲۱ آبان در دانشگاه تهران و بازار تهران رقم خورد. در ماجرای شانزدهم مهر، ارتش در بازار و میدان سوم اسفند (انقلاب اسلامی) نیروی کامل مستقر کرده بود.
طبق اعلامیه شماره ۶ فرمانداری نظامی تهران تعداد بازداشت شدگان این اعتراض خیابانی هشت نفر بود. به این تعداد بازرگانان مشهور بازار تهران را نیز باید اضافه کرد که به دلیل بستن دکان خود توسط فرمانداری نظامی در منازل شخصیشان بازداشت شدند. از جمع این افراد، چهار نفر به اتهام اخلال در نظم عمومی به جزیره خارک تبعید شدند.
به غیر از این موارد در این روز تجمعی در چهار راه امیراکرم و تجمع دیگری در خیابان لالهزار نیز گزارش شده است.
همزمان با ششمین دادگاه دکتر مصدق در بیست و یکم آبان ۱۳۳۲، فرمانداری نظامی تهران طی اطلاعیهای هر گونه تجمع را در سطح شهر تهران ممنوع اعلام کرد. با این وجود نهضت مقاومت ملی در نقاط مختلف شهر از جمله در خیابان شاهرضا (روبروی دانشگاه تهران) و میدان سپه راهپیمایی برگزار کرد و نسبت به وقایع جاری و تبعید گروهی از شاخصترین تجار بازار تهران، به بیان اعتراض خود پرداخت. بازاریان نیز به فتوای آیتالله حاج سیدرضا زنجانی، با بستن مغازههای خود به جمع معترضین پیوستند. در جریان این اعتراضها، هشت نفر زخمی و بیش از نود نفر بازداشت شدند.
هنوز آتش خشم عمومی فروکش نکرده بود که اعلام شد ایران و بریتانیا به زودی به از سرگیری روابط سیاسی و اقتصادی خود خواهند پرداخت. در خبری دیگر اعلام شد ریچارد نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا در جریان سفر رسمی خود به جنوب غرب آسیا و آفریقا از تهران نیز بازدید به عمل میآورد.
انتشار این اخبار و گزارشهایی که روزنامههای دولتی از جریان دادگاه مصدق منتشر میکردند، فضای جامعه را ملتهب ساخت. نهضت مقاومت ملی با صدور اعلامیهای از قصد خود برای برگزاری اعتراض در دانشگاهها خبر داد. این اطلاعیه باعت شد تا حلقه امنیتی در پیرامون دانشگاه تهران تنگتر شده و نظامیان برای مقابله احتمالی، حضور پرتعداد و متراکمی پیدا کنند.
حکومت به تجربه دریافته بود که با صدور اطلاعیه، بازداشت و سرکوب نمیتواند از دامنه اعتراضات بکاهد، لذا با توجه به سفر نیکسون و قصد دولت برای اعطاء نشان علمی به او در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، راه چاره در پیشگیری اعتراضات بود. به همین سبب تلاش کرد تا این بار دانشجویان را در داخل دانشگاه مهار کرده و از سرایت اعتراض به خیابانهای اطراف جلوگیری به عمل آورد.
دستگاه امنیتی به ویژه پس از اعتراضات ۲۱ آبان به خوبی دریافته بود که نهضت مقاومت ملی از توان سازماندهی بالایی برخوردار است و در صورتی که مجالی پیدا کند به راحتی میتواند توده مردم را با خود همراه سازد. از این رو به شدت میخواست که اعتراض احتمالی در نطفه و در محوطه دانشگاه مهار شود. نظیر همین عزم را در بازار تهران نیز از خود نشان داد.
برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان ایران و انگلیس که با ورود دنیس رایت به تهران همراه بود، موضوعی نیست که دانشگاه و نهضت مقاومت ملی به سادگی از کنار آن عبور کرده و به آن واکنش نشان ندهند. این شرایط با ورود ریچارد نیکسون، دشوارتر هم میشد. از این رو هم رژیم و هم جبهه مقاومت، تدارک ویژهای در واکنش به این دو رویداد در نظر داشتند که به ناگزیر آنها را در برابر یکدیگر قرار میداد.
نهضت مقاومت ملی میدانست که رژیم پس از تجربه ۲۱ آبان، هر اعتراضی را با شدت عمل سرکوب خواهد کرد. از این رو تصمیم گرفت اعتراضات را در محیط کنترل شده دانشگاهی آغاز و در صورت موفقیت آن را به سطح جامعه بکشاند. محیط دانشگاه به نظر امن میآمد و این میتوانست حجم خشونت احتمالی را به شدت کاهش دهد. نه در میان رهبران جنبش ملی، نه در میان اساتید و شورای دانشگاه تهران و نه حتی در قاطبه نیروهای نظامی و حکومتی این گمان که ممکن است دانشگاه مورد تعرض نظامیان واقع شود، وجود نداشت. اساسا نه تنها در ایران، بلکه در جهان نمونهای یافت نمیشد که در آن ارتش رسمی کشور، دانشگاه را به اشغال خود درآورد.
از این رو شاخه دانشجویی نهضت مقاومت ملی طی فراخوانی در روز ۱۴ آذر تظاهرات محدودی را در دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی دانشگاه تهران تدارک دید. این روز همزمانی دارد با سخنرانی رادیویی زاهدی مبنی بر ازسرگیری رسمی روابط میان دو کشور ایران و بریتانیا.
تظاهرات روز چهاردهم علیرغم تصوری که میرفت با حساسیتی از جانب حکومت مواجه نشد و به همین سبب در روز بعد نیز ادامه یافت. دانشجویان در اعتراض به سخنرانی شب گذشته نخست وزیر، به خارج از دانشگاه آمدند و در خیابان شاهرضا با ماموران امنیتی درگیر شدند که به دستگیری گروهی از آنها انجامید.
در روز ۱۶ آذر شرایط به کلی متفاوت بود. این بار نیروهای لشکر ۲ رزمی ارتش به همراه نیروهای امنیتی ابتکار عمل را در اختیار گرفتند و با استقرار ادوات سنگین نظامی و آرایش پرتعداد نیرو، امکان هر تحرکی را سلب میکردند. مسئولین دانشگاه تلاش کردند تا مدیریت میدانی را در اختیار بگیرند و با اعزام دانشجوها به کلاسهای درس و کنترل شدید فضاهای آموزشی، از بروز هرگونه تنش احتمالی ممانعت به عمل آورند. بر خلاف دانشگاه، ارتش چندان تلاشی برای آرام کردن فضا از خود نشان نداد و اقدام به دستگیری تعدادی از دانشجوها و اساتیدی نمود که در تجمع روزهای گذشته شناسایی شده بودند. این اقدام میتوانست تحریکبرانگیز باشد، لذا رئیس دانشگاه تصمیم گرفت تا برای جلوگیری از بروز فاجعه دانشگاه را تعطیل اعلام کند و از دانشجوها بخواهد با حفظ آرامش محیط دانشگاه تهران را ترک کنند. این تصمیم در صورت اجرا میتوانست کنترل فضا را از نیروهای نظامی گرفته و کنترل دانشجوها را در خارج از دانشگاه با دشواری مواجه سازد. لذا چندان با اجرای آن موافقت نداشتند. در همین شرایط دو دانشجوی رشته ساختمان گروهی از سربازان را مسخره کرده و به سرعت وارد دانشکده فنی میشوند.
بازسازی واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ از مجموعه «به روایت یک شاهد عینی» پروژه آزاده اخلاقی
این نقطه آغازین تنشی بود که نتایج فاجعهباری به همراه داشت. ارتش برای دستگیری آن چند دانشجو وارد دانشکده فنی شد. سربازها به همراه مستخدم دانشکده وارد یکی از کلاسها شدند. این اقدام آنها با اعتراض استاد حاضر در کلاس مواجه شد. سربازان ضمن ضرب و شتم او و مستخدم دانشکده، یکی از دانشجوها را بازداشت و به اتفاق از کلاس خارج شدند. در این لحظه مهندس شمس (استاد کلاس) نزد مهندس خلیلی، رئیس دانشکده فنی میرود و با شرح ماجرا از او میخواهد نسبت به این رویداد واکنش نشان دهد. او نیز به منظور پیشگیری از هرگونه درگیری و خونریزی احتمالی، دستور میدهد زنگ کلاسها پیش از موعد زده شود.
دانشجوها که از به صدا درآمدن بیهنگام زنگ دانشکده مبهوت بودند، با خروج از کلاسها، به یکباره با چهره خونین مستخدم و انبوهی از سربازان مسلح مواجه میشوند. رودرویی نیروهای نظامی با دانشجویان در فضای محدود کریدور دانشکده فنی به یکباره اوضاع را از کنترل خارج ساخت. سربازها همچنان در جستجوی دانشجوی دیگری بودند که آنها را مسخره کرده بود. در چنین شرایطی دانشجوها به تدریج آرامش خود را از دست داده و با آزادسازی دانشجوی بازداشتی بر علیه نظامیان حاضر در دانشکده شروع به شعار دادن کردند.
فرمانده نظامی که شاهد خارج شدن اوضاع از کنترل است، دستور میدهد تا سربازان با محاصره دانشکده فنی مانع خروج افراد از آن شوند. این اقدام با اعتراض شدیدی همراه بود و آرامش شکننده موجود را برهم زد. پس از آن نیز شلیک تیرهای هوایی و استفاده از سرنیزه توسط نیروهای خط اول ارتش، فضا را کاملا متشنج ساخت.
در همان لحظات نخست تنش، مصطفی بزرگنیا، از دانشجویان سال اول دانشکده فنی هدف اصابت سه گلوله مستقیم قرار گرفته و جان میسپارد. آذر شریعت رضوی نیز با سرنیزه یکی از سربازان به شدت زخمی میشود. مدتی بعد اصابت یک گلوله اوضاع جسمی او را بغرنجتر میکند، با این وجود همچنان زنده است و به کمک دوستانش به گوشهای از راهرو کشانده میشود. شلیک بیهدف گلوله ضمن مجروح ساختن تعداد زیادی دانشجو، منجر به سوراخ شدن رادیاتورهای دانشکده فنی و پخش آب جوش آن در فضایی میشود که مملو از دانشجو است. این وضعیت، شرایط را دشوارتر میسازد. از قرار معلوم احمد قندچی در همین موقعیت است که هدف گلوله قرار میگیرد. علاوه بر آن آب جوش سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود.
به تدریج دانشجوها توانستند خود را به کلاسها و آزمایشگاه مقاومت مصالح رسانده و از تیررس مستقیم سربازها در امان بمانند صدای تیر هم متعاقب این عمل کاهش پیدا کرد و نیروهای مسلح اوضاع را تحت کنترل کامل خود درآوردند.
رؤسای دانشگاه تلاش کردند تا با متقاعد کردن فرماندهان نظامی، مجروحین پرتعداد این حادثه را به بیمارستان منتقل سازند که با مخالفت آنها مواجه شدند. بیش از دو ساعت هیچ کمک پزشکی به حادثه دیدگان نرسید و بر شدت بحران میافزود. مرگ آذر شریعت رضوی در چنین شرایطی رقم خورد. احمد قندچی نیز علیرغم انتقال به بیمارستان ارتش، تنها ۲۴ ساعت زنده ماند و به دلیلعدم رسیدگی جان سپرد.
خبر درگیری و کشته شدن چند دانشجو توسط ارتش به سرعت در سطح شهر گسترده شد. دانشجویان دانشگاه تهران با کراوات سیاه در سطح شهر پراکنده شده و در نبود رسانه مستقل راسا به شرح ماجرای رخ داده به شهروندان و عابرین پیاده کردند. به تدریج نوعی همبستگی ملی میان مردم در حمایت از کشتار دانشجویان دانشکده فنی شکل گرفت و به سرعت به سایر شهرها نیز سرایت کرد و بسیاری از دانشگاهیان در سراسر کشور به حمایت از دانشگاه تهران به اعتصاب پرداختند. دانشگاه تهران در مجموع به مدت یک ماه تعطیل شد.
دو روز پس از ماجرای خونین ۱۶ آذر، ریچارد نیکسون به تهران وارد شد. این روز همزمان بود با مراسم سوم کشته شدگان دانشگاه، حکومت از هرگونه مراسمی جلوگیری به عمل آورد و اجازه نداد هیچ یک از خانوادهها برای کشته شدگان خود مراسمی بگیرند.
روز پیش از آن پادشاه با اعزام تیمسار مزینی برای ابراز همدردی با دانشجویان از دولت خواست تا نسبت به دلجویی از خانوادههای عزادار اقدام نماید. تیمسار مزینی که از متهمین اصلی قتل افشار توس است همچنین ماموریت پیدا کرد تا از طرف پادشاه از دانشجویان، اساتید و رؤسای دانشگاه تهران عذرخواهی کند. دوگانگی این رفتار وقتی مشخص میشود که به درخواست فرمانده لشکر دو رزمی، پادشاه با ترفیع درجه و اعطاء پاداش به نظامیانی که در کشتار ۱۶ آذر دخالت داشتند، موافقت میکند.
در اقدامی دیگر پنج تن از وزیران کابینه دکتر مصدق به نامهای دکتر ابراهیم عالمی (وزیر کار)، مهندس رجبی (وزیر مشاور)، دکتر محمدعلی ملکی (وزیر بهداری)، مبشر (کفیل وزارت دارایی) و مهندس عطایی (کفیل وزارت کشاورزی) از زندان آزاد میشوند تا به ظن حکومت قدری از تنش جامعه کاسته شود.
هواپیمای حامل نیکسون و همراهان او، ظهر روز هجدهم آذر در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. معاون رئیسجمهور آمریکا در سفر کوتاه خود ضمن دیدار با پادشاه، با فضلالله زاهدی (نخست وزیر)، سید حسن تقیزاده (رئیس مجلس شنا) محمدعلی صفاری (شهردار تهران) و سیدمصطفی کاشانی (فرزند آیتالله کاشانی) نیز نشست مشترک داشت. همچنین برای دریافت درجه دکترای افتخاری در حالی راهی دانشکده حقوق شد که تمامی دانشگاههای کشور به دلیل اعتصاب تعطیل بودند.
۱۶ آذر ۱۳۳۲ که توسط کنفدراسیون جهانی دانشجویان به عنوان روز دانشجو شناخته شد، سرآغاز تغییرات مهمی در کشور بود. در این روز برای نخستین بار نیروی نظامی حریم دانشگاه را نقض کرد. استقلال دانشگاه به عنوان دستاورد مبارزات ملی مردم از میان رفت و دانشگاه از نهاد علمی و مرجع به تشکلی حزبی تبدیل شد. با این حال جنبش دانشجویی آغاز رسمی تولد خودش را به این روز نسبت میدهد. فعالیت این جنبش به نوبه خود دستاورد مهمی است. به ویژه که در سالهای دهه ۴۰، یادمان شهدای ۱۶ آذر به نوعی همبستگی میان دانشجویان با هر گرایش و سلیقهای منجر شده بود.
خیلی متن خوب و موجز و جامعی است. ممنونم از شما