جریان پایتختگزینی در ایران نسبت به دیگر امپراطوریها و کشورها، تا حدودی شگفتانگیز مینماید. در حالی که امپراطوریهای بزرگی همچون رم، یونان، عثمانی و… دارای پایتختهای نسبتا ثابتی بودند، در ایران انتخاب شهرهای مختلف به عنوان پایتخت امری عادی و بخشی از وظایف حکومتگران هر سلسله برای استقرار نهادهای حکومتی خود بوده است.
امر پایتختگزینی در ایران و تفاوت آن با دیگر کشورها، در واقع ریشه در تاریخ و جغرافیای ویژه سرزمین ایران دارد. گستردگی فلات ایران تنوع شدید مناطق مختلف جغرافیایی و عدم امکان برای تسلط کامل یک گروه قومی بر تمامی کشور، تهاجم بیوقفه اقوام بیگانه از شرق و غرب و تأسیس حکومتها و سلسلههای بیگانه و یا تحت تسلط بیگانه و در نهایت عدم وجود زمینههای قویتر تمدن شهرنشینی نسبت به برخی کشورهای کموسعت، عواملی بودند که مانع از طولانی شدن عمر پایتختهای ایرانی به نسبت سایر پایتختهای مشهور جهان شده است.
تاریخ پر از فراز و نشیب ایران و دست به دست شدن قدرت توسط سلسلههای مختلف که هر کدام خاستگاه قوم و حتی ملی متفاوتی داشت، طبیعتا منجر به تغییر محل پایتخت میشد. از سوی دیگر از آنجا که پایتخت قبلی غالبا به دلایل سیاسی و امنیتی برای مرکزیت حکومت انتخاب شده بود، لذا به دنبال از دست دادن هویت سیاسی خود و به علت نداشتن زمینههای اقتصادی، طبیعی و فرهنگی رشد، از استمرار حیات شهری باز میماند و چه بسا به روستایی متروک و ویران شده بدل میگشت.
پس از ورود آریاییها به ایران، هگمتانه (اکباتان)، به عنوان پایتخت قوم ماد که شاخهای از آریاییهای مهاجر بودند انتخاب شد. قوم دیگری از آریاییها یعنی پارس، تخت جمشید را برای مرکزیت حکومت خود بنا نهاد و بعدها که هخامنشیها بر سرتاسر ایران آن روز استیلا یافتند، تخت جمشید (پرسپولیس)، به عنوان پایتخت یگانه و جاودان این سلسله به عمر خود ادامه داد. این در حالی بود که هگمتانه و شوش به عنوان پایتختهای فصلی، از اهمیت کمتری برخوردار بودند.
پس از هخامنشیها، اشکانیان که از شرق ایران برخاسته بودند، پایتخت خویش را در خراسان بزرگ در محل عشقآباد کنونی در جمهوری ترکمنستان، بنا نهادند. دیری نپایید که شاهان اشکانی قلمرو خود را به سوی غرب ایران گسترش دادند و پس از انتخاب شهرهای صد دروازه (دامغان) و سلوکیه (پایتخت شاهان سلوکی، از بقایای یونانیها)، در نهایت شهر تیسفون در خاک عراق کنونی را مقر حکومت خود قرار دادند. تیسفون به دلایل تاریخی و جغرافیایی در روزگار حکمرانی شاهان ساسانی نیز همچنان به عنوان پایتخت ایران باقی ماند.
با حمله اعراب به ایران و انقراض سلسله ساسانی، دو اتفاق مهم به وقوع پیوست. نخست آنکه تیسفون عظمت و شکوه خود را از دست داد و دوم آنکه ایران تا قرنها از داشتن پایتختی یگانه و ملی محروم ماند.
در دوره اسلامی با توجه به حاکمیت سلسلههای بیگانه ترک و یا ایرانی بر بخشهایی از خاک کشور، ایران دارای پایتختهای متعددی شد که هر کدام به دلیل نزدیکی به خاستگاه قومی سلسله مربوط، برای استقرار نهادهای حکومتی برگزیده میشدند. این وضعیت تا تسلط شاهان صفوی که بلامنازع بر سرتاسر خاک ایران استیلا یافته بودند و در واقع نخستین حکومت مقتدر و یکپارچه را پس از قرنها کشمکش و چندگانگی بنیانگذاری کردند، ادامه داشت.
صفویان از شهر اردبیل برخاستند و تبریز را به پایتختی خود برگزیدند. طبیعی بود که همجواری پایتخت تنها دولت شیعی با مرزهای دولت عثمانی که خصومتی متقابل با دولت صفوی داشت، نمیتوانست به لحاظ امنیتی، انتخابی مطلوب باشد. لذا پس از چندی پایتخت به شهر قزوین منتقل شد. این شهر نیز به همان دلایل ذکر شده به زودی جای خود را به شهر اصفهان که تقریبا در مرکزیت جغرافیایی ایران قرار داشت سپرد تا اصفهان به دلیل وجود زمینههای توسعه شهری به زودی به یکی از شهرهای بزرگ ایران و جهان تبدیل شود.
پس از صفویان، نادرشاه افشار پایتخت خود را در خراسان و در شهر مشهد بنا نهاد. این انتخاب هم به دلیل نزدیکی به محل استقرار قوم افشار و هم به علت موقعیت استراتژیک این شهر در مقابله با اقوام و طوایف مهاجم در سرحدات شرقی و نیز محل مناسبی برای شروع حمله به هندوستان و کشورگشاییهای موردنظر نادرشاه انجام گرفت.
قبل از تهران، شیراز به عنوان آخرین پایتخت ایران از سوی کریمخان زند، سر دودمان سلسله زندیه، دورانی دیگر از رونق و توسعه را به خود دید. بدینترتیب منطقهای که پایتخت تاریخی ایران یعنی تخت جمشید در آن قرار داشت، مجددا به وسیله سلسلهای از طوایف ایرانی یعنی زندیه به پایتختی انتخاب شد. عمر پایتختی شیراز چندان به درازا نکشید زیرا با انقراض زودرس این سلسله، تهران که همواره مورد توجه قاجارها بود و علاوه بر موقعیت استراتژیک، از استعداد و آمادگی بیشتری برای رشد و توسعه شهری نیز برخوردار بود، به پایتختی برگزیده شد. در واقع این انتخاب پس از حدود سیبار انتخاب پایتخت در تاریخ ایران، آخرین گزینش برای استقرار حکومت مرکزی در ایران به شمار میآید.
ارتباط پایتخت با خاستگاه طایفهای حکومت، در طول تاریخ و تا اوایل قرن اخیر که حکومتهای ایرانی غالبا منشأ ایلی داشتند، کاملا مشهود بوده است. اصولا انتخاب پایتخت از دید شناخت شهرها و انگیزههای رشد و توسعه آنها دارای دو نکته جالب توجه بوده است. بنیانگذار هر حکومت و هر سلسلهای تلاش میکرد با توجه به نزدیکی و ارتباط سهلتر با ایل و طایفه خود و گزینش بهترین محل جغرافیایی، در توسعه محل استقرار جدید به عنوان پایتخت بکوشند و قدرتمندی حاکمیت خویش را در عظمت پایتخت متبلور سازد.
دوم آنکه پس از فروپاشی این حکومتها و محو و نابودی آنها به وسیله نیروی غالب و از راه رسیده، پایتخت قبلی نیز به دلیل از دست دادن عوامل سیاسی رشد و توسعه اولیه خود، از نظر میافتاد و چه بسا عمدا به انهدام و ویرانی کشیده میشد. در این ارتباط مطالعه ظهور و سقوط سلسلههای حاکم بر ایران و توسعه و فراموشی پایتختها از نظر پدیده شهرسازی و شهرشناسی قابل توجه است.
روند معمول گزینش پایتخت به وسیله سلسله پهلوی به دلایلی اتفاق نیفتاد. نخست آنکه حکومت پس از قاجار دیگر منشا ایلی نداشت و نظام جدید حاکم، با تکیه بر قدرتهای برون مرزی سعی میکرد که بر عناصر شهری، سازمانها و نهادهای رسمی جدید تکیه داشته باشد. دیگر اینکه حکومت قاجار مخصوصا پس از جنبش مشروطیت و جریان توسعه فرهنگی و اجتماعی تهران و تضعیف ایلات و عشایر، نه دارای انسجام ایلی سابق خود بود و نه شهر تهران با ساختار جدید خود میتوانست وسیله ایل و طایفه حکومت ساقط شده که به آخرین مرحله تجزیه تاریخی خود رسیده بود، مورد تهدید قرار گیرد. مجموعه این عوامل و دلایلی دیگر به پایداری تهران به عنوان پایتخت منجر گردید.
رضاشاه ضمن توجه به تثبیت موقعیت و مرکزیت سیاسی تهران، به دلیل هزینه سنگین انتقال، بحرانهای سیاسی و اجتماعی برجای مانده از جنگ جهانی اول و عوامل دیگر، نیازی به تغییر مرکز حکومت خود احساس نمیکرد.
با مطالعه تاریخ پایتختها، چه در ایران و چه در دیگر کشورها، معلوم میشود که علاوه بر عامل ذکر شده اجتماعی و طایفهای، انتخاب پایتخت غالبا به موقعیت جغرافیایی منطقه نیز بستگی داشته و در واقع سعی میشده که مرکز حکومت در کنار یک پناهگاه طبیعی نیز قرار گیرد تا بدین ترتیب از تعرض دشمنان حکومت وقت در امان باشد.
واقعیت دیگر آنکه گهگاه عامل برونمرزی و اصل دوری جستن از خطراتی که از آن سوی مرزهای جغرافیایی کشور، حکومت را مورد تهدید قرار میداده، در تغییر پایتخت مؤثر بوده است. تغییر مکرر پایتخت توسط شاهان صفوی خود از این جمله موارد است.
در مورد انتخاب تهران به عنوان پایتخت با توجه به شواهد و اسناد تاریخی، هم عامل طایفهای و هم عامل جغرافیایی مؤثر است و بیاغراق میتوان گفت که با توجه به اوضاع و احوال سیاسی آن روزگار، بهترین نقطه کشور جهت استقرار حکومت تازه، شهری جز تهران نمیتوانست باشد.
انتخاب تهران به عنوان پایتخت به دلیل اتکا به سلسله جبال البرز در شمال و همسایگی با دشت حاصلخیزی که از آبرفت دو رودخانه مهم کرج و جاجرود پدید آمده و بالاخره نزدیکی به استرآباد یعنی محل استقرار ایل قاجار و چند عامل دیگر که برخی از آنها سابقا موجبات آبادی و توسعه شهر تاریخی و بزرگ ری را فراهم آوردند، از جمله مباحث جالب توجه در جغرافیای تاریخی شهر تهران است.
به هرحال تهران، روستای گمنام و بیاهمیتی بود که در تاریخ بندرت از آن نام برده شده و بیتردید اگر ویرانی ری و افول این شهر بزرگ تاریخی اتفاق نمیافتاد، تهران، هرگز به عظمت نمیرسید و به یقین سردودمان قاجار به جای ری، تهران را به پایتختی انتخاب نمیکرد.
در بررسی عوامل مؤثر رشد و گسترش آخرین پایتخت ایران، چه در گذشته و چه در حال حاضر، نظرهای گوناگونی اظهار میشود که مجموعه این نظرها در این نتیجهگیری کلی خلاصه میشود که تمرکز بیشتر فعالیتهای اداری، اقتصادی، فرهنگی و… در این شهر بزرگ که به بهای بیتوجهی به بیشتر مراکز شهری ایران تمام شده است. از عوامل توسعه ناهمگون و غیرطبیعی تهران موجب و ایجاد معضل سیاسی و امنیتی برای حکومت به شمار میآید. بدون شک تغییر پایتخت که از مدتها پیش مورد بحث و حتی پژوهش گروههای علمی و اجرایی کشور بوده است و نیز تفویض ناگهانی قدرت سیاسی و نظامی به استانهای مختلف کشور که به دلیل قرنها حکومت استبدادی و تمرکز یافته، آمادگی دریافت ناگهانی و تحمل قدرت نامحدود را ندارند، راه چاره حل مسئله استراتژیک تهران نیست، روند حل مسئله تهران باید منطبق بر واقعیات ملی و جهانی و به گونهای آرام و برنامهریزی شده و با توجه به اصول و نظامات امروزی اداره شهرهای بزرگ جهان انجام گیرد.