آیت الله جوادی آملی در درس تفسیرشان گفته اند:
«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» در نظام تکوینی است. یعنی بشر آزاد [مختار] است. کمال در آزادی است. اما در حساب شریعت و دین و نظام اسلامی اینطور نیست که بگوییم هر کسی آزاد است به هر وضعی باشد؛ هرکه در نظام شریعت بیحجاب یا بیحیا بود، بود. این که اباحهگری است. پس اینهمه بگیر و ببندهای قیامت برای چه است؟ : «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ، ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ» (حاقه، ۳۰ و ۳۱)
در باره این تفسیر آقای جوادی آملی نقد و نکات زیر را یادآور میشوم:
۱. این که انسانها تکوینا و طبیعتا آزادند و قدرت انتخاب دارند، امری درست و البته بدیهی است که نیازی به ارسال ۵۰ آیه با بیانهای مختلف برای یادآوری آن در قران وجود ندارد.
آیات، از جمله ۱۱ آیهای که میگویند رسول وظیفهای بیش از ابلاغ شریعت و دین ندارد، بیانگر این مهم هستند که نباید رسولان و امامان و حاکمان و مبلغان، در مقام حکمرانی و حتی تبلیغ، شریعت و دین را بر مردم تحمیل کنند و آنان را وادار به قبول و اقرار و لو زبانی کنند.
این که در ۴ آیه از همین ۱۱ آیه به رسول تاکید شده که تو حفیظ (بپا)، وکیل (پی گیر تا به نتیجه رساندن و قبول دین)، مصیطر (مسلط)، جبار (اجبار کننده) نیستی، آیا میخواهد به رسول بگوید که انسانها تکوینا آزادی دارند و البته میتوانی آنان را وادار به پذیرش دین کنی؟!
و یا این که وقتی خداوند به پیامبر میگوید: «و اگر پروردگار تو میخواست قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان میآوردند پس آیا تو مردم را اجبار میکنی که ایمان بیاورند؟ (یونس/۹۹)»، ناشی از این بوده که پیامبر نمیدانسته تکوینا نمیتوان دین را توی دل و ذهن آدمها کرد؟! یا این که مقصود بر حذر داشتن پیامبر از تحمیل دین حتی تبلیغ بیش از اندازه ناشی از شوق پیامبر برای هدایت انسانها بوده است؟
توجه به شأن نزول آیه لا اکراه فی الدین نیز صراحت درعدم جواز وادار کردن افراد به قبول و رد یک دین و عقیده در مقام حکمرانی دارد.
۲. مجاز نبودن اکراه در دین به مفهوم اباحیگری و بیمسئولیتی انسانها در برابر حقایق عقلی و دینی نیست بلکه آنان اگر این حقایق را دریابند و حق بودن آن را بفهمند و به اصطلاح حجت بر آنان تمام شود اما از سر کبر و لجبازی حقیقت را نپذیرند، در قیامت باید پاسخگوی انتخاب غلط خود باشند اما از طرف دیگر این هدایتگری و اتمام حجت باید در کمال آزادی و انتخاب انسانها صورت بگیرد تا ارزش مدح و پاداش داشته باشد و الا عقیده و عمل دینیِ جبری و از سر ترس و ناچاری چه ارزشی میتواند داشته باشد؟
۳. اگر در یک حکومت دینی در مواردی حدود شرعی مانند حد سرقت یا قتل و جراحت و… با زور و قدرت اجرا شود، ربطی به اکراه در دین ندارد و از مقوله مقابله با تضییع حقوق جامعه است که در نظامهای قضایی همه جوامع به صور گوناگون جریان دارد. گر چه فتوای مشهور فقهای شیعه مجاز نبودن تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت و بالتبععدم اجرای حدود است.
۴. بیحجابی از مقوله تضییع حقوق عمومی نیست و مهمترین دلیل آن فقدان حتی یک گزارش تاریخی در مورد برخورد قضایی با بیحجابان در صدر اسلام است. ضمن آن که کنیزان و زنان اهل کتاب هم مکلف به حجاب نبوده اند، در حالی که اگر قرار باشد، کشف حجاب موجب تضییع حقوق عمومی باشد، چه تفاوتی بین زنان مسلمان با غیر مسلمان و کنیزان وجود دارد؟
۵. آقای جوادی در این سخنان بیحجابی را مترادف با بیحیایی دانسته است؟ واقعا چنین است؟! آیا عموم زنان در کشورهای غیر مسلمان در شرق و غرب و نیز در کشورهای مسلمان که بیحجابند، بیحیا هستند و در حال خودعرضهگری برای مردان؟!
آیا معظم له از بوسهای بدون رضایت که اخیرا اسپانیا را به لرزه در آورد در حالی که همزمان در ایران افشای اعمال غیر شرعی جنسی در میان مدیران و کارگزاران جمهوری اسلامی که در صدد تحمیل حجاب بر زنان به خاطر حفظ عفت عمومی! هستند، موجب حتی یک عذر خواهی از سوی مسئولان نشد، خبر دارند؟