پیشتر یادآوری شدهبود که در قرآنکریم؛ از مسلمان تقاضا نشده که چون مسلمان هستند؛ مدیریت و حکومت را نیز باید به دستگیرند و بر مردم حکمرانی کنند ؛ برعکس میتوان از این کتاب مقدس استنباط کرد که حتی اگر مدیریت جامعه در اختیار افراد غیر مسلمان و حتی افراد خدا ناباور باشد اما در اِعمالِ سیاست ؛ عدالت را مراعات کنند؛ وظیفه مسلمانان است که از چنین حاکمانی تبعیت کنند و تا زمانی که به حقوق مردم احترام میگذارند؛ دوستی خود را از چنین اشخاصی دریغ نورزند ۰
با چنین تصویری از قرآن؛ پرسش این است که رابطه دین با اجتماع و سیاست چه میشود و چگونه میتوان نسبت دین و سیاست را توضیح داد؟ در پاسخ عرض میکنم؛ آنچه خداوند از مسلمانان میخواهد این است که روحیه عدالتخواهی خود را تقویت کنند و از اینکه زیر بار حاکمی ظالم و جباری مردم ستیز بروند اجتناب ورزند.
زیرا حکومت و امر سیاسی پدیدهای است کاملا عرفی و دنیوی و حق تاسیس و چگونگی تنظیم آن فقط با مردم است۰
یعنی وظیفه اصلی پیامبران تعلیم اخلاق و معنویت است نه تعیین شیوه حکومت یک سرزمین.
آنچه پیامبر بر آن تاکید دارد پرورش فضیلت عدالتخواهی و زدودن تبعیض و نابرابری از جامعه است تا هرکجا که هستند از زندگی عادلانه دفاع و بر رفتار ظالمانه اعتراض کنند.
اگر با این تحلیل موافق باشیم و حکومت را حق انسانها بدانیم، پرسش دوم اینجاست که پیامبر از چه نوع عدالتی سخن میگوید و آن را برای سالم سازی جامعه ضروری می داند؟
دکتر عبدالکریم سروش اصطلاح جالب و مهمی در ذهن دارند که میگویند : نوع عدالتی که قرآن بدان سفارش کرده عدالت ترازویی است ۰ معنی سخن این است که فرد هنگامی انسانی عادل و منصف و با فضیلت شمرده میشود که در رفتار و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسیاش؛ با ترازو و میزان مطابقت داشته باشد. به عبارتی روشنتر؛ وقتی کسی را میتوان انسان عادل خطاب کرد که او در برابر امکاناتی که از دیگران دریافت میکند؛ خدماتی متناسب با آن ارائه کند و از طریق کمفروشی و تقلب ؛ چشم عدالت و انصاف را کور نکند
در قرآن میخوانیم؛ پیمانه را تمام و کمال دهید و از کمفروشان نباشید؛ و خدمات و اجناس خود را با قسطاس(ترازوی) مستقیم بسنجید؛ چه در غیر این صورت از زیانکاران و ظالمان خواهیدبود(سوره شعرا).
کاسبی که در برابر دریافت کامل پول؛ جنس نامرغوب میدهد؛ استاد دانشگاهی که در مقابل حقوق مناسب حرفهای بیمحتوا تعلیم میدهد؛ تولیدکنندهای که اهمیتی به کیفیت کالای تولیدشده نمیدهد؛ پلیسی که در حفظ جان و مال مردم کوتاهی میکند؛ روحانیی که بجای تقویت معنویت؛ راه خدا را میبندد و نمونههای بسیار دیگر ؛؛؛؛ از جنس افرادی هستند که روح عدالت را زخمی کرده و در گسترش فساد نقش مهمی ایفا می کنند. چرا ؟ چون با کمفروشی و بدفروشی ؛ ترازوی حق را بر هم میزنند و موجب تباهی میشوند. در میان آنچه ذکر شد شاید زشتترین صورت کورکردن چشم انصاف و عدالت توسط زمامدارانی تحقق مییابد که از طریق مردم به قدرت می رسند ؛ اعتماد مردم را برای تصدی ریاست به دست می گیرند ؛ با آنها پیمان میبندند که حافظ منافع مردم باشند اما وقتی به قدرت میرسند کمفروشی میکنند و تامین منافع شخصی و گروهی خود را بر حفظ حقوق مردم ترجیح میدهند.
با این تفسیر باید گفت؛ چنین افرادی نه تنها با نخستین تعلیم پیامبر یعنی عدالت ترازویی سر عناد و سرکشی ورزیدهاند که حتی در انسانیت آنان نیز باید تردید کرد.
به این دلیل بوده که امام حسین ( ع) به حاکمان ظالم و جماعت نادانی که از آنها حمایت می کردند ؛ میفرماید: اگر دین ندارید انسان باشید و آزاد باشید ۰ یعنی افرادی که بدهکار یک ملت میشوند و در حق آنها با کمفروشی و شکستن عهد و پیمان ظلم میکنند؛ عملا از دایره مسلمانی بیرون بوده و از فضیلتهای بزرگ انسانی نیز محروم می شوند .
نتیجه اینکه ؛ شرط اصلی پیروی از پیامبر و گرامیداشت بعثت و رسالت او ؛ زندگی با معیارهای عادلانه و بکار بردن ترازوی حق در مناسبات انسانی است