تاریخ همان جست و جوی آرزوهای فروخورده پیشینیان است. تاریخ در حقیقت روایت نوادگان از شکست نیاکان است.بنیامین البته این را در فرودستان له شده و صدای استخوان های درهم شکسته می جست، اما در ایران نه تنها فرودستان بلکه صدرراعظم ها و مشاورانی محتشم نیز خفه شدند. در فین کاشان یا باغ نگارستان؛ و یوسفی که نامش مستشارالدوله بود و در زندان قزوین با شلاقی از کتاب خودش (یک کلمه) شکنجه شد؛ و بسیاری دیگر مقربان درگاه در تاریخ ما که تبعید شدند….اینان نخبگانی بودند مفتخر به نبوغ و آثار خویش. اما به جرم آنکه خواستند در میانه قدرت و اجتماع ترددی و تنفسی بکنند،به این روزگار مبتلا گشتند و به چنین سرنوشت دردناکی دچار آمدند.این است تاریخ ایران.
می توان تاریخ را چنان خواند که آرزوهای برنیامده مردگان به صدا دربیایند.حتا اگر شده با یافتن تکه پاره هایی از تاریخ،از این جا و آن جای ان خرد و خراب شده؛چیزی پیدا کنیم برای تکه دوزی های امروزمان….از این طریق شاید خاطره و حافظه تاریخی با لحظه های تنش امروزی با هم آشنا بشوند و ممکن است از این رهگذر اتفاقی بیفتند.