• امروز : جمعه, ۳۰ آبان , ۱۴۰۴
  • برابر با : Friday - 21 November - 2025
::: 3500 ::: 0
0

: آخرین مطالب

منشور کوروش، راهنمای حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس بازخوانی میراث کوروش نه‌تنها یک یاد تاریخی بلکه یک نیاز انسانی است کوروش، الگویی برای صلح و مدارا در حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس روستاهای ایرانی، بربام گردشگری جهان | محمدجواد حق شناس مهرگان؛ آیین مهرورزی ، سپاس یزدان و پاسداری از زمین | محمدجواد حق شناس از دایی‌جان ناپلئون تا ناخدا خورشید؛ مسیر یک سینماگر مؤلف | محمدجواد حق‌ شناس اسنپ‌بک و ضرورت بازاندیشی در راهبردهای ملی | محمدجواد حق‌شناس جغرافیای اقتصادی جدید | آدام اس . پوزن (ترجمه: رضا جلالی) نوازندگان ارمنی، برای صلح در تخت‌جمشید، می‌نوازند | محمدجواد حق‌شناس ثبت جهانی دره‌های خرم‌آباد، گامی بزرگ در مسیر انسجام ملی و توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس بدرود با خالق «قلندرخونه» وزارت میراث‌فرهنگی، پرچم‌دار بازتعریف «ایران» به‌عنوان یک تمدن بزرگ است | محمدجواد حق‌شناس گهرپارک سیرجان؛ نگین درخشان گردشگری | محمدجواد حق‌شناس پس از شی جین پنگ | تایلور جوست و دانیل ماتینگ لی (ترجمه: رضا جلالی) گویا، لمپنیسم بودن مُد شده | ندا مهیار ملک‌المتکلمین روشنفکر مشروطه | ندا مهیار چین در اوکراین به دنبال چیست؟ | دا وی (ترجمه: رضا جلالی) روز خبرنگار، گفت‌وگوی آینده با گذشته | محمدجواد حق‌شناس وقتی دانش در حصر می‌ماند | ندا مهیار جامعه‌شناسی جنبش مشروطه از منظر قواعد فیزیک اجتماع | سعید کافی انارکی (ساربان) تمجید فرانسوی‌ها از توسعه سیاسی در ایران مشروطه | علی مفتح* از هرات تا هشتادان | محسن روحی‌صفت* پیش‌زمینه شکل‌گیری جنبش مشروطیت در ایران | فریدون مجلسی ترور نافرجام محمدعلی‌شاه، پس‌از شهادت ملک‌المتکلمین | شیرین بیانی پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل* در خدمت ایران | شیرین بیانی چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن) شیرین بیانی، نتیجه فرهنگ تاریخ‌ساز ملک‌المتکلمین روسیه نفوذ خود را در منطقه خارج نزدیک* از دست می‌دهد. | جفری‌مان کف (ترجمه: رضا جلالی) استرداد؛ روایت یک عقب نشینی یا تولد یک فضیلت؟ | روزبه کردونی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد رضاشاه، مهاجری در زمین خود | ندا مهیار راه‌های جلب اعتماد مردم | محمدجواد حق شناس نگاهی انسان شناسانه به جنگ و هویت ملی | مینو سلیمی* نقش بسته‌بندی فرهنگ محور صنایع دستی در حفظ و تقویت هویت‌های ملی | روح الله رحمانی * نقش آموزش و پرورش در تقویت هویت ملی و آسیب شناسی سند ۲۰۳۰ | مریم محمدی حبیب * نقش نمادهای شاخص طبیعی در تقویت هویت ملی | علی قمی اویلی نقش و تأثیر میراث فرهنگی و طبیعی در بازآفرینی، احساس تعلق و تقویت هویت ملی | علی قمی اویلی * نقش میراث فرهنگی ناملموس در تقویت هویت ملی | سیما حدادی * زبان فارسی و هویت بخشی ملی | ندا مهیار هویت ملی و اهمیت نمادهای آن | مهدی عسگری * نام واره ایران | مرتضی رحیم‌‎نواز محمدعلی فروغی؛ هویت ایرانی و نهادسازی ملی | علیرضا حسن‌زاده * هویت ایرانی | رضا حبیب‌پور * هویت ایرانی، جریان زنده در دل آیین‌ها و نمادها | رقیه محمدزاده * ایران کجاست؟ ایرانی کیست؟ | حمید عزیزیان شریف آباد* نقش راهبردی گردشگری در تقویت هویت ملی و انسجام فرهنگی در عصر جهانی‌شدن | انوشیروان محسنی بندپی* سهروردی، زبان فارسی و بازسازی هویت ایرانی ـ اشراقی | محمدجواد حق‌شناس شکست تکرار ۲۸ مرداد

0

محمدعلی فروغی؛ هویت ایرانی و نهادسازی ملی | علیرضا حسن‌زاده *

  • کد خبر : 18361
  • 31 تیر 1404 - 12:27
محمدعلی فروغی؛ هویت ایرانی و نهادسازی ملی | علیرضا حسن‌زاده *
محمدعلی فروغی، با درکی عمیق از تاریخ فرهنگی ایران و دانش فلسفی مدرن، تلاش کرد مفهوم «هویت ملی» را از سطح شعارهای باستان‌گرایانه به عرصه‌های معرفت‌شناسانه، نهادی و گفتمانی بکشاند.

محمدعلی فروغی (۱۲۵۴–۱۳۲۱)، چهره‌ای کلیدی در تاریخ معاصر ایران است. او نه‌فقط سیاستمدار، بلکه اندیشمند، مترجم، ادیب و نظریه‌پرداز نوسازی و نهادسازی توسعه در ایران بوده است؛ شخصیتی که در لحظه‌های حساس تاریخ معاصر و مدرن، کنمشندی خیره کننده‌ای برای حفظ ایران داشت. او هر دو دوره قاجار و پهلوی را تجربه کرد. در دوره قاجار، فروغی عمدتاً با عنوان ادیب، مترجم و آموزگار شناخته می‌شود. پدرش ذکاءالملک اول/ محمد حسین فروغی نیز از رجال فرهنگی و دولتی این دوره بود. فروغی تحصیلات سنتی را با آموزش مدرن تلفیق کرد و در مدرسه علوم سیاسی تهران به تدریس فلسفه و حقوق پرداخت (فروغی، ۱۳۱۷). او در اواخر دوره قاجار وارد وزارت خارجه شد و به‌عنوان نماینده در مذاکرات صلح پس از جنگ جهانی اول و نیز در هیئت اعزامی به جامعه ملل (League of Nations) حضور یافت. در این دوران، فروغی به‌عنوان چهره‌ای تجددخواه اما محتاط شناخته می‌شد که تلاش می‌کرد جایگاه ایران را در نظام بین‌المللی نوظهور تعریف کند (جورج پرسی چرچیل، یاسنت لوئی رابینو، ریدرویلیام بولارد، ۱۳۹۲). فروغی در آغاز پهلوی اول به یکی از شخصیت‌های کلیدی دولت تبدیل شد. او سه بار به مقام نخست‌وزیری رسید (۱۳۰۴.۱۳۱۲ و ۱۳۲۰) و همچنین وزیر دارایی، عدلیه، خارجه و رئیس مجلس شد. نقش او در دو مقطع تاریخی از اهمیت خاصی برخوردار است: ۱. مقطع تدوین بنیادهای حقوقی و اداری دولت مدرن در ایران و دیوان‌سالاری جدید: فروغی از معماران اصلی تغییر نظام قضایی سنتی به عدلیه مدرن در دهه ۱۳۰۰ و شارح نظام اداری جدید بود. او در تدوین قوانین مدنی، جزایی، و همچنین تعریف ساختار اداری دولت نقش مهمی داشت (فوران، : ۱۴۰۱). ۲. مدیریت بحران شهریور ۱۳۲۰: انتقال قدرت در دوره بحرانی اشغال ایران از سوی متفقین در شهریور سال ۱۳۲۰ (زکریا، ۱۳۹۰) نقش کلیدی دیگر فروغی در سپهر سیاسی تاریخ معاصر ایران بوده است. در واپسین ماه‌های سلطنت پهلوی اول، زمانی که نیروهای متفقین ایران را اشغال کردند، فروغی مدیریت بحران سیاسی و مذاکره با متفقین را به‌عنوان نخست‌وزیر بر عهده گرفت. فروغی با زیرکی و در نقش یک دیپلمات توانمند و بی‌مثال انتقال قدرت را در مذاکره با متفقین به شکلی آرام ممکن ساخت (یرواند آبراهامیان، ۱۴۰۱) و با پیش‌بینی رفتار فاتحان/اشغال‌گران در آینده، زمینه تجزیه ایران را از میان برد. به‌دیگر سخن شکست پیشه‌وری و قاضی محمد را در نگاه آگاه فروغی نسبت به رفتار قدرت‌های فاتح جهان نیز باید جست.

  • اندیشه و سیاست: میانه‌روی، عقلانیت و ایران‌گرایی

فروغی در سراسر عمر سیاسی خود، پیرو یک سیاست عقل‌گرایانه و میانه‌رو بود. او از یک‌سو به نوسازی نظام سیاسی و فکری ایران علاقه داشت و از سوی دیگر با افراط‌گرایی در هر زمینه‌ای مخالفت می‌ورزید. او معتقد به نوسازی و توسعه به‌صورت جریانی آرام بود و نقش نهاد/موسسه‌سازی و فرهنگ‌سازی را در این زمینه بسیار حیاتی می‌دانست به‌گونه‌ای که می‌توان فروغی را نماد و نماینده اصلی توسعه با شتاب آرام و همراه با فرهنگ‌سازی، گفت‌وگو و نهادسازی دانست. او را باید نماد روشنگری گفت‌وگویی در ایران شمرد. از این لحاظ دیدگاه او در نقطه مقابل روشنفکرانی چون کسروی و تقی‌زاده قرار داشت که به توسعه و نوسازی با حداکثر شتاب معتقد بودند. تلاش‌های علمی و تألیفات و ترجمه‌های او را هم از این منظر باید فراهم‌سازی بستر فرهنگی، علمی و گفتمانی توسعه و نوسازی در جامعه دانست. نوشته‌های او در باب فلسفه (ترجمه آثار دکارت، کانت، ارسطو، افلاتون و غیره) و تدوین کتاب معروف «سیر حکمت در اروپا»، نشانگر پیوند عمیق او با سنت فلسفی غرب و تلاش برای بومی‌سازی آن در ایران است (دکارت ترجمه فروغی، ۱۳۹۸). این نگاه فروغی باعث شد که او در قالب گفتمان روشنگری گفت‌وگویی از طرح تقابل میان سنت و تجدد، قدرت و تفکر، و شرق و غرب، در بیان افکار و نقش خود به‌عنوان یک کنشگر، روشنفکر و سیاستمدار میانه‌رو و معتدل پرهیز کند. محمدعلی فروغی را باید به‌درستی یکی از معدود پایه‌گذاران نهاد دولت مدرن در ایران دانست؛ شخصیتی که در دوران گذار از قاجار به پهلوی، و از ساختار سنتی به دولت بوروکراتیک مدرن، عقلانیت و پرهیز از تندروی را شاهراه موفقیت می‌دانست. او برخلاف بسیاری، کنشی گفت‌وگویی در بستر توسعه و نوسازی داشت.

  • محمدعلی فروغی و باززایی هویت ایرانی در عصر نوسازی:

محمدعلی فروغی دغدغه‌ای عمیق نسبت به بازتعریف هویت ملی در ایران داشت و حافظ ایران از واگرایی و تجزیه بود. او کوشید با پیوند دادن ایران پیشامدرن به عقلانیت مدرن، تصویری نو از ایرانیت ارائه دهد که بتواند هم بر سنت تکیه کند و هم با جهان مدرن به گفت‌وگو بنشیند.

او ایرانی بودن و نوزایی هویت ایرانی را نه پروژه‌ای ایدئولوژیک بلکه امری فرهنگی و تمدنی می‌دانست. فروغی در یکی از سخنرانی‌های مهم خود در سال ۱۳۱۳، به‌مناسبت جشن هزاره فردوسی، ایران را نه‌فقط یک مرز جغرافیایی، بلکه «یک تمدن زنده» توصیف کرد که در طول تاریخ، بدون وقفه به تولید اندیشه در گستره زبان، هنر، فلسفه و علم پرداخته است (فروغی، ۱۳۱۳). او برخلاف دیدگاه‌هایی که هویت ملی را صرفاً در نژاد یا دین خلاصه می‌کردند، بر فرهنگ تأکید داشت که تداوم آن در گرو میراث فرهنگی ایران به نسل جدید است. از این‌رو او را باید از نخستین اندیشمندان ایرانی دانست که نگاهی فلسفی و تمدنی به میراث فرهنگی داشته است و میراث فرهنگی را منبع هویت ملی می‌شمرد. در همین چهارچوب او به زبان فارسی به‌عنوان ستون فقرات هویت ایرانی اهمیت می‌داد و زبان را از دریچه فرهنگ به‌عنوان یک میراث زنده تلقی می‌کرد. در نگاه فروغی، زبان فارسی نقشی اساسی در تداوم هویت ایرانی داشته است. او معتقد بود که فارسی نه‌فقط زبان شعر و ادبیات، بلکه زبان فلسفه، حقوق و دولت‌سازی در ایران بوده است. او به همین دلیل بر زبان کهن و ریشه‌دار پارسی لباس مفاهیم نو را هم پوشاند و در ترویج زبان فارسی علمی با تألیف کتاب‌هایی مانند سیر حکمت در اروپا تلاش کرد تا میان زبان ملی ایرانیان با مفاهیم مدرن پیوند برقرار کند (فکوهی، ۱۳۹۱). او بر این باور بود: «اگر می‌خواهیم ایرانی بمانیم، باید فارسی بیندیشیم، اما با ابزار خرد در جهان جدید» (همان). از سوی دیگر او میان ایران باستان و هویت امروزین رابطه برقرار می‌ساخت و خواستار پیوست تاریخی هویت ایرانیان در کلیت تاریخ آن بود. فروغی برخلاف بسیاری از روشنفکران آن دوران که سنت را یکسره طرد می‌کردند، کوشید سنت ایران پیش از اسلام را نه به‌عنوان عنصری نوستالژیک، بلکه به‌عنوان عنصر کلیدی هویت ملی بازخوانی کند. او در بازنویسی تاریخ ایران باستان، نقش بزرگی در معرفی کوروش کبیر، داریوش کبیر، و ساختارهای حکومتی هخامنشی ایفا کرد و تلاش داشت تصویری عقلانی، سیاسی و اخلاقی از ایران باستان ارائه دهد (آبراهامیان، ۱۴۰۱) البته نگاه فروغی به بازسازی هویت ایرانی، صرفاً بازگشت به گذشته نبود. او با ترجمه و معرفی فلسفه غرب (دکارت، کانت، ارسطو و غیره) در کتاب‌هایی مانند سیر حکمت در اروپا، نشان داد که ایران باید با سایر نظام‌های دانایی و فلسفی در جهان گفت‌وگو کند، نه آنکه در رویکردی بیگانه‌ستیز در برابر آن‌ها بایستد. ایران، در نگاه او، تنها در صورتی زنده می‌ماند که به بازیگر مهم فرهنگی در سطح جهان بدل شود و جایگاه خود را در نظم جهانی به‌عنوان کشوری صاحب سخن و خلاق تعریف نماید (فوران، ۱۴۰۱). برخلاف تصمیم‌گیری‌های تک نفره شاهان قاجار، و تصمیم‌سازی‌های هیئتی و بدون پیشتوانه علمی آن دوره که در آن ذی‌نفع اصلی یعنی مردم غایب بودند، او سیاستگذاری فرهنگی را با توجه به سودمندی آن برای مردم در ایران بنیان نهاد. توجه به ذی‌نفعان اصلی منجر به گفت‌وگوی دائم او با گروه‌های مختلف از مردم ایران می‌شد و او نوسازی را بدون فهم عمومی آن ممکن نمی‌دانست. فروغی بر این باور بود که هویت ملی نه بر پایه قوم‌گرایی افراطی و نه بر پایه ایدئولوژی سنتی؛ بلکه باید بر پایه عقلانیت حقوقی، آموزش، و ارزش‌های فرهنگی دیرین ایران بنا و استوار گردد. او به‌عنوان یکی از نویسندگان قانون مدنی ایران، کوشید تا سنت حقوقی ایران را با دستاوردهای نوین جهانی تلفیق کند و «هویت حقوقی ایرانیان» را بازتعریف نماید (آبراهامیان، ۱۴۰۱). از این‌رو می‌توان گفت فروغی نماد روشنفکری عمل‌گرا بود که با تکیه بر میراث فرهنگی ایران، به‌دنبال بازآفرینی هویت ایرانی حرکت کرد. او باور داشت که ایران به‌عنوان یکی از کهن‌ترین تمدن‌های جهان باید وارد گفت‌وگو و تعامل با سایر تمدن‌ها و کشورهای جهان شود.

  • تألیف و ترجمه راهی برای باززایی فرهنگی و هویت ملی

محمدعلی فروغی تنها سیاستمدار نبود، او هم فیلسوف و هم مترجم، سیاستگذار فرهنگی و در عین‌حال سیاستمدار بود. آثار تألیفی و ترجمه‌های او نه‌تنها نشان‌دهنده دانش عمیق فلسفی، ادبی و سیاسی اوست، بلکه بازتابی از پروژه‌ای فرهنگی برای بازسازی هویت ایرانی در پیوند با جهان مدرن به شمار می‌آید. فروغی آثار مهمی در زمینه فلسفه، تاریخ، و ادبیات ترجمه و تدوین کرد که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: «سیر حکمت در اروپا» (۱۳۱۰–۱۳۱۳): این کتاب، نخستین اثر ساختارمند در معرفی تاریخ فلسفه غرب به زبان فارسی است. فروغی در آن تلاش کرده است مفاهیم پیچیده فلسفی را به زبانی روشن به مخاطب ایرانی عرضه کند تا زمینه‌های نهادینه‌سازی عقلانیت مدرن در ایران فراهم گردد (فروغی، ۱۳۱۳).

مجموعه مقالات فروغی (حبیب یغمایی، ۱۳۸۷) دربردارنده مقالاتی درباره تاریخ و تمدن ایران است که در آن به احیای شکوه فرهنگی و سیاسی ایران پیش از اسلام پرداخته و نوعی ناسیونالیسم فرهنگی را بازنمایی می‌کند که در پروژه نوسازی فرهنگی نیز بازتاب یافته است (کاتوزیان، ۱۳۹۲). در این مجموعه مقالات، موضوعاتی چون داریوش کبیر و قرقلیطوس حکیم، خطابه درباره آثار ملی، مقدمه بر خطابه بهرام گور، ادبیات ایران، ایران را چرا باید دوست داشت، سعدی و حافظ، مردم‌شناسی چیست؟ ، حقوق در ایران، پیام من به فرهنگستان، درباره تاریخ ایران، منش‌نامه فردوسی و خیام، مقدمه تاریخ ایران و غیره مورد توجه قرار گرفته است. در سوی دیگر ترجمه‌های او انتخاب‌هایی هدفمند برای بیدارسازی خرد ایرانی است. محمدعلی فروغی با آگاهی از ضرورت پیوند فرهنگی ایران با جهان مدرن، گزینشی آگاهانه از آثار فلسفی، ادبی و علمی داشت و آن‌ها را ترجمه می‌کرد. برخی از مهم‌ترین ترجمه‌های او عبارت‌اند از: «کلیات فلسفه دکارت»: فروغی با انتخاب دکارت به عنوان نماد عقل‌گرایی مدرن، در پی آشنا ساختن ایرانیان با پایه‌های خردورزی جهان مدرن بود (دکارت ترجمه فروغی، ۱۳۹۸). ترجمه آثار افلاطون و ارسطو (گزیده‌ها) از بخش‌های دیگر کار او بود. این ترجمه‌ها نشان‌دهنده تلاش او برای پیوند دادن فلسفه اسلامی به ریشه‌های یونانی آن و هموار کردن راه برای بازخوانی فلسفه کلاسیک در ایران معاصر است (رهنمایی، ۱۳۸۷). در میان این آثار می‌توان به آثار افلاطون و برخی آثار کلاسیک غرب اشاره داشت. او این آثار را با نثری شیوا به فارسی برگرداند تا اصول اخلاق، منطق، و استدلال را به مخاطب فارسی‌زبان معرفی کند (فروغی، ۱۴۰۳). اما هدف از این ترجمه‌ها و تألیف‌ها چه بود؟ ترجمه‌ها و تألیفات فروغی در سه سطح قابل تحلیل‌اند: سطح فلسفی: بازسازی بنیادهای عقلانیت مدرن از طریق آموزش فلسفه به زبان فارسی. سطح هویتی: احیای هویت ایرانی با تأکید بر میراث ایران باستان و اتصال آن به مدرنیته. سطح تمدنی: ایجاد پلی فرهنگی میان ایران و تمدن غرب به‌گونه‌ای که استقلال فکری ایرانیان حفظ شود اما با اندیشه نوین نیز آشنا گردند (فکوهی، ۱۳۹۱؛ فروغی به کوشش یغمایی). محمدعلی فروغی با تألیف و ترجمه، کوشید تا زمینه‌های فکری ایران نو را بنیان‌گذاری کند؛ ایرانی که بتواند گذشته خود را بفهمد و با جهان مدرن وارد گفت‌وگو شود.

  • نهادسازی/موسسه‌سازی راهی برای توسعه آرام و پایدار

سهم فروغی در پایه‌گذاری نهادهای علمی مدرن در ایران، از جمله فرهنگستان ایران، دارالمعلمین عالی (دارالمعلمین عالی در سال ۱۳۰۷ برای تربیت معلم مدارس متوسطه در تهران تأسیس شد)، و مشارکت در تحول ساختار آموزشی و فرهنگی کشور، نه‌تنها ریشه در توانایی‌های فردی وی داشت بلکه حاصل بینشی عمیق در رابطه با مدرنیته، هویت ملی، و توسعه علمی ایران بود. «تأسیس نهادهای مدرن» در ایران مدیون نگاه و تلاش و هدایت فروغی بوده است آنچه جامعه مدنی ایران را به یکی از مهم‌ترین جوامع مدنی خاورمیانه تبدیل کرد. در این مسیر یکی از مهم‌ترین اقدامات فروغی، تأسیس فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ است. او که رئیس نخستین دوره فرهنگستان بود، در پی نهادینه‌سازی و پاسداشت زبان فارسی، توسعه واژگان علمی، و مقابله با آشفتگی زبانی دوران تجدد بود (آزاد ارمکی، ۱۳۷۹). فروغی بر این باور بود که پیشرفت علمی و فرهنگی بدون تثبیت زبان و نهادهای پشتیبان آن ممکن نیست. او کوشید زبان فارسی را از طریق نهادسازی علمی وارد مرحله‌ای تازه کند. در وزارت معارف (آموزش و پرورش)، فروغی از بنیان‌گذاران و مدیران مؤسسات آموزش عالی نوین، از جمله دارالمعلمین عالی و مدرسه علوم سیاسی بود. تأکید او بر علم جدید، فلسفه، و آموزش سیستماتیک حقوق و سیاست، ناشی از دیدگاه او نسبت به ساخت دولت ملی مدرن بود (کاتوزیان، ۱۳۸۴:۱۲۲). او به‌روشنی می‌دید که بدون تأسیس نهادهای آموزش عالی بومی که دارای اقتدار علمی باشند، ایران به مدرنیته‌ای مستقل، پایدار، بومی و ریشه‌دار نخواهد رسید. اما نهادسازی فروغی محدود به ساختارهای آموزشی نبود. او در مقام نخست‌وزیر و سیاستمدار فرهنگی، کوشید نهادهای مدنی و اداری را بازسازی و استانداردسازی کند. از جمله همکاری در تدوین قوانین، ایجاد نظام قضایی جدید، و حمایت از کتابخانه‌ها و مجلات علمی، همگی بخشی از پروژه بزرگ‌تر او برای «دولت‌سازی فرهنگی» بودند (امینی، ۱۴۰۰). او آنچنان که در نامگذاری رشته مردم‌شناسی مشاهده می‌کنیم، وارد گفت‌وگو با جامعه و حوزه عمومی از طریق نشریات می‌شد. او را می‌توان از بانیان سلسله سخنرانی‌های پرورش افکار در حوزه عمومی دانست. فروغی نهادسازی را به مثابه منبع سرمایه فرهنگی برای مسیر توسعه پایدار می‌دانست.

فروغی، نهاد را نه صرفاً یک ساختار اداری، بلکه منبعی برای نهادینه‌سازی خرد جمعی، حافظه فرهنگی، و تولید دانش بومی می‌دانست و معتقد بود این نهادها پشتیبان توسعه و عامل نفوذ و مشروعیت آن در میان عموم مردم جامعه خواهند بود. همین امر سبب شد که فرهنگستان، آموزشگاه‌ها و محافل علمی زیر نظر او، نوعی تداوم تاریخی مدرن از نهادهای سنتی دانایی در ایران باشند اما در شکل و کارکردی نو (حسن‌زاده، ۲۰۲۱.۲۰۱۰، ۲۰۱۳). نقش محمدعلی فروغی در مؤسسۀ‌سازی در تاریخ معاصر ایران، واجد اهمیتی بزرگ است. او از معدود روشنفکرانی بود که فهمی نهادی از تحول و توسعه داشت و به‌جای صرفاً ترویج اندیشه‌های جدید، به نهادسازی برای آن اندیشه‌ها پرداخت. سیاست‌گذاری‌های او در حوزه زبان، آموزش، فلسفه و حقوق، پایه نهادهای فرهنگی و علمی ایران معاصر را شکل داد. او می‌دانست که با انکار سنت، آن را رادیکالیزه خواهد کرد از این رو، روشنگری او نماد و نماینده گفتمانی است که از بی‌عدالتی شناختی و معرفتی پرهیز می‌کند تا شائبه کشتار معرفتی (نفی اشکال مختلف نظام‌های دانایی سنتی) به‌وجود نیاید. او در پارادیم گفت‌وگو قرار داشت.

  • پروژه فکری و فرهنگی باززایی هویت ملی در ایران:

از نظر فروغی، باززایی هویت ملی در ایران در دوره پهلوی اول، نه یک فرایند صرفاً سیاسی بلکه پروژه‌ای فکری و فرهنگی بود که با اتکا به عناصر تاریخ، فلسفه، ادبیات و نهادسازی تحقق می‌یافت. این پروژه در واکنش به چالش‌های تجزیه‌طلبی و گسست‌های اجتماعی دوره قاجار شکل گرفت ( Ashraf| 2012) و هدف آن، بازتعریف یک ملت همگون با هویتی واحد بود که بتواند در برابر خطرهای داخلی و خارجی تاب‌آور شود. همین نگاه پذیرای او به ادبیات و شعر پارسی از جمله شعر عرفانی آن، میان او و روشنفکران دیگر مدرنیته چون احمد کسروی مرزی مشخص می‌کشید. نگاه محمدعلی فروغی به فردوسی و سعدی بخشی بنیادین از پروژه فکری او در باززایی هویت ملی ایرانی بود. اومیراث این دو شاعر را پیوند دهنده گذشته باشکوه ایران و نوسازی فکری و سیاسی در دوران معاصر می‌دانست. فروغی در آثار و سخنرانی‌هایش، فردوسی را نماد شکوه ایران پیش از اسلام و پاسدار زبان و اسطوره‌های ایرانی، و سعدی را تجلی‌بخش عقلانیت اخلاقی و حکمت انسانی در فرهنگ ایرانی معرفی می‌کند. از این رو از نگاه فروغی، فردوسی بنیان‌گذار بخش مهمی از «خودآگاهی تاریخی» ایرانیان است؛ کسی که با سرودن شاهنامه، حافظ زبان، اسطوره، و تاریخ ایران باستان در مواجهه با تهدید اضمحلال و زوال فرهنگی شد. (فروغی به کوشش یغمایی، ۱۳۸۷). فروغی در مقدمه‌ای که بر شاهنامه نوشته است، تأکید می‌کند که شاهنامه تنها یک اثر حماسی نیست، بلکه سندی تمدنی برای اثبات تداوم فرهنگی ایران و ایرانیان است. به عقیده‌ی او، فردوسی، فراتر از یک شاعر، فیلسوف تاریخ بود و تداوم نهادهای کهن ایرانی را به‌عنوان نمادهای خرد سیاسی و اجتماعی تصویر و ترسیم کرد. او نگاه فردوسی را از مردم‌شناسی نیز بارور می‌دانست. فروغی در آثار آموزشی‌اش، از جمله سیر حکمت در اروپا، ضمن مقایسه فیلسوفان غربی با حکمای ایرانی، فردوسی را در سطح افلاطون و هرودوت قرار می‌دهد؛ زیرا هم «هویت و تاریخ ایران را روایت می‌کند» و هم «وجدان خودآگاه تاریخی» می‌سازد (فروغی، ۱۳۸۷؛ فروغی در دکارت، ۱۴۰۳). نگاه جهان‌گرا و خردمندانه سعدی نیز مورد توجه فروغی در بازتعریف نوسازی و گفتمان‌های آن در ایران بود. بر خلاف فردوسی که نماینده ایران پیش از اسلام است، سعدی برای فروغی نماد ایران در عصر اسلامی بود؛ اما نه اسلامی ایدئولوژیک، بلکه اسلامی اخلاقی، روادار، انسانی و خردمندانه و به عبارتی اسلام فرهنگی. او نگرش سعدی را در تجربه سایر فرهنگ‌ها در قالب سفر می‌ستود. فروغی معتقد بود سعدی الگویی است برای نوسازی فرهنگی، زیرا او جمع سنت و عقلانیت و عرفان و عمل‌گرایی است. او در مقدمه‌ای که بر چاپ گلستان و بوستان سعدی نوشت (فروغی، ۱۴۰۲، الف ۱۴۰۳، ب ۱۴۰۳.۱۳۹۷؛ حافظ با مقدمه فروغی، ۱۳۹۰) بر لزوم تدریس آثار سعدی در مدارس برای پرورش «اخلاق مدنی» تأکید کرد. فروغی به‌ویژه اعتدال سعدی را می‌ستود؛ سعدی نه افراطی است و نه رادیکال شدن را می‌پذیرد، و نه الحاد را. این ویژگی، جایگاه و میراث فکری سعدی را از نظر فروغی، شایسته‌ی تأملی جدی می‌ساخت (فروغی به کوشش یغمایی، ۱۳۸۷). از این رو می‌توان گفت از نگاه فروغی، فردوسی و سعدی مکمل هم در پیوند ایران باستان و ایران عصر اسلامی هستند. فروغی خود را به سعدی نزدیک می‌یافت زیرا او نگاهی ارتدوکس و ایدئولوژیک به سنت نداشت. محمدعلی فروغی به حافظ نیز پرداخت، هرچند در مقایسه با فردوسی و سعدی، کمتر از او نوشت. اما نگاه او به حافظ را می‌توان در چهارچوب کلی اندیشه‌هایش درباره بازخوانی متفکران کلاسیک ایران در عصر مدرن بررسی کرد.

فروغی حافظ را شاعری خردمند، نکته‌سنج و فیلسوف‌مسلک می‌دانست که تلفیقی از اخلاق، عرفان، و بینش فلسفی را در قالب شعر غنایی غزل عرضه می‌کرد. او حافظ را از منظر عقلانیت اخلاقی و رندی انتقادی نیز تحسین می‌کرد، و معتقد بود که جهان‌بینی حافظ می‌تواند الگویی برای اخلاق فردی و فرهنگی در ایران معاصر باشد. فروغی در مقدمه‌اش بر دیوان حافظ، حافظ را شاعری «رند» به معنای دقیق کلمه می‌دانست: کسی که ظواهر را به نقد می‌کشد، اما در عین حال به ژرفای معنویت نیز آگاه است. این رندی به عقیده فروغی، نشانه‌ای از عقلانیت انتقادی و شکاکیت سازنده در فرهنگ ایرانی است (فروغی مقاله سعدی و حافظ، ۱۳۸۷ و حافظ مقدمه فروغی ۱۳۷۰). از دید فروغی، حافظ پیوندی عمیق میان حکمت ایرانی، تصوف اسلامی، و زیبایی‌شناسی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی برقرار کرده است. او حافظ را ادامه‌دهنده حکمت اشراقی و اندیشه‌های سهروردی می‌دانست، در حالی که زبانش زبانی زیبا، چندلایه و آراسته به صنایع ادبی است. (همان و نیز Hassanzadeh, ۲۰۱۳).

فروغی همان‌گونه که فردوسی را بنیانگذار هویت ملی ایران می‌دانست، حافظ را حافظ این هویت در دوران زوال می‌دانست. از نظر او، حافظ کسی بود که روح ایرانی را در دوران بحران اخلاقی و اجتماعی با امید زنده نگه داشت (همان). فروغی حافظ را نمونه‌ای از پیوند میان زبان و اخلاق هم می‌دانست. زبان حافظ به‌گفته او، نه‌فقط ابزار بیان احساسات، بلکه ابزار بیان تفکر و اخلاق انتقادی، انسانی و جهان‌گرا نیز هست (همان). فروغی مولانا را هم نماینده وجه عرفانی و جهان‌شمول اندیشه ایرانی می‌دانست و در مقدمه‌هایش بر متون یا مقالات فرهنگی که می‌نوشت، از اندیشه‌های عرفانی مولوی بهره می‌برد. فروغی بر رباعیات خیام مقدمه نوشت و او را نیز عمیقا می‌شناخت و گاه در گفتارهای خود، به نگاه فلسفی و تردیدگرای خیام ارجاع می‌داد، فروغی خیام را می‌ستود. نگاه فروغی به خیام متأثر از جریان عرفی‌گرای مشروطه و نیز آشنایی او با محققان غربی خیام‌شناس (به‌ویژه از خلال ترجمه فیتزجرالد) بود (فروغی، ۱۴۰۳).

  • نمایندگان دو سنت متفاوت از مدرنیته ایرانی: فروغی و کسروی

در حالی که کسروی را می‌توان نماد روشنگری ستیزه‌جو دانست، فروغی نماد روشنگری گفت‌وگویی است. بخشی از این تفاوت به‌ویژه در نگاه این دو تن به شعر و عرفان جلوه‌گر می‌شود. کسروی شعر را نماد انحطاط فرهنگ ایرانی دانسته و عرفان را مورد نقد جدی قرار می‌داد. او در صدد تعریف خودبنیاد عقلانیت و تعقل بود و در این مسیر از سنت‌های کهن ایرانی یاری نمی‌گرفت. گفته می‌شود که حتی او دیوان حافظ را در ملا عام سوزانده است. او در برابر شعر، نثر را می‌ستود. او نگاه خود را به زبانی صیرح در مورد حافظ بیان کرده است.( Hassanzadeh | 2013) محمدعلی فروغی، برخلاف برخی روشنفکران نوگرای عصر خود که نگاهی نفی‌گرایانه به ادبیات کلاسیک داشتند، ادبیات و عرفان ایرانی را بخشی از «فرهنگ ملی عقلانی» ایران می‌دانست. در نگاه او، شعرای بزرگی چون مولوی و حافظ، مظهر فرهنگ اخلاقی و حکمی ایران‌زمین بودند، نه عامل عقب‌ماندگی یا خرافه‌پرستی. او حتی در مقالات فلسفی خود نیز، عرفان ایرانی را با حکمت یونانی و اسلامی پیوند می‌داد و از آن دفاع می‌کرد (دکارت /فروغی، ۱۳۹۸). او در آثار خود به‌ویژه در مقدمه‌هایی که بر شاهنامه، گلستان، بوستان، و مجموعه آثار سعدی نوشت، و نیز در تفسیرهایی که بر اشعار حافظ انجام داد، نوعی هم‌سویی میان حکمت، عرفان، و اخلاق ایرانی را برجسته می‌کرد (فروغی، ۱۴۰۳: مقدمه بوستان). او خشم نمایندگان سنت را برنیانگیخت و مخالف سنت‌گرایان با مدرنیته و نوسازی را باعث نشد. برخلاف فروغی، احمد کسروی در آثار خود، به‌ویژه در حافظ چه می‌گوید، کتاب‌هایی چون صوفی‌گری، زبان پاک، نوشته‌های کسروی درباره زبان پارسی (گرد آورده حسین یزدانیان) حملاتی تند به شعر عرفانی داشت. او معتقد بود که عرفان، مسئول اصلی گسترش خرافات، بی‌عملی، و انحطاط عقل در جامعه ایرانی بوده است (کسروی، ۱۳۵۷.۱۳۷۸؛ ۱۳۲۱.۱۳۲۲، حسن‌زاده، /۲۰۱۳). کسروی حافظ را شاعری می‌دانست که با مبهم‌گویی و ترویج بی‌عملی، مردم را از عقلانیت و اصلاح اجتماعی دور کرده است، و بارها تأکید می‌کرد که اشعار او باید از نظام آموزشی حذف شود. (Ridgeon | 2006) او خشم نمایندگان سنت را موجب شد و سرانجام جان خود را از دست داد.

  • گفتمان هویت ملی و نقش فروغی در ساخت آن

محمدعلی فروغی، با درکی عمیق از تاریخ فرهنگی ایران و دانش فلسفی مدرن، تلاش کرد مفهوم «هویت ملی» را از سطح شعارهای باستان‌گرایانه به عرصه‌های معرفت‌شناسانه، نهادی و گفتمانی بکشاند. او نه‌تنها نظریه‌پرداز بلکه سیاست‌گذار و مدیر نهادهای فرهنگی‌ای بود که بنیان‌های هویت مدرن ایرانی را پی‌ریزی کردند. باززایی هویت ملی در ایران، آن‌گونه که فروغی آن را ترسیم کرد، با ترکیب سه عنصر اصلی تعریف می‌شد:

  1. احیای ایران باستان از مسیر عقل‌گرایی مدرن: فروغی با نگارش و انتشار آثار فلسفی و تاریخی، از جمله ترجمه‌ی آثار دکارت، بستری نظری فراهم آورد تا نخبگان ایرانی بتوانند «عقل مدرن» را با سنت ایرانشهری پیوند دهند. او باور داشت که ایران پیش از اسلام، به‌ویژه دوره هخامنشی و ساسانی، نمونه‌ای از حکومت قانون، نظم سیاسی و شکوفایی فرهنگی بوده است. او در سخنرانی افتتاحیه مجلس مؤسسان در سال ۱۳۱۲، تاکید کرد که «ملت ایران باید بداند که دارای فرهنگی ریشه‌دار و خردبنیاد بوده است» (فروغی، سخنرانی افتتاحیه فرهنگستان ایران در ۱۲ خرداد سال ۱۳۱۴).
  2. ترکیب ایران‌گرایی و تجددخواهی در نهادسازی: فروغی از بنیان‌گذاران فرهنگستان ایران (۱۳۱۴) بود. فرهنگستان وظیفه پالایش و بازآفرینی زبان فارسی را بر عهده داشت؛ زبانی که یکی از عناصر کلیدی بازسازی هویت ملی محسوب می‌شد. او همچنین در تاسیس انجمن آثار ملی (حافظ میراث فرهنگی ایران)، تدوین تقویم رسمی ایران، و احیا و بازتفسیر آیین‌های ایرانی چون جشن نوروز نقش ایفا کرد. از نگاه او، هویت ملی در قالب زبان، تقویم، آیین‌ها و تاریخ مشترک بازآفرینی می‌شود و این منابع، خاستگاه باززایی هویتی ایرانیان در طول تاریخ بوده است. (کیا | ۱۹۹۸)
  3. گفتمان‌سازی برای پیوند سنت و مدرنیته: یکی از ویژگی‌های بارز فروغی، توانایی او در ایجاد پیوند میان «سنت ملی» و «مدرنیته فلسفی» غرب بود. او فلسفه غرب را نه در تقابل با ایرانیت، بلکه در امتداد عقلانیت ایرانی (از زرتشت تا فارابی و ابن‌سینا) می‌دید. در کتاب «سیر حکمت در اروپا»، او بارها بر نقش فلسفه ایرانی در انتقال سنت یونانی به جهان اسلام و سپس اروپا تأکید می‌کند (فروغی، ۱۳۹۸). این نگاه، ایران را نه صرفاً یک ملت باستانی، بلکه عنصری فعال در ساخت تمدن جهانی می‌دانست.

در مجموع، باززایی هویت ملی در ایران مدرن را نمی‌توان بدون نقش محمدعلی فروغی در نظر گرفت. او نه تنها با تئوریزه‌کردن «ایرانی‌بودن»، بلکه با ایجاد نهادها و سنت‌های نوین فرهنگی، به بازتعریف ایرانی‌بودن کمک کرد. در فضای آن دوران، فروغی با تکیه بر زبان فارسی، تاریخ مشترک، عقلانیت فلسفی، و نهادهای فرهنگی، راهی برای بازتعریف هویت ملی ارائه داد که هم با دولت- ملت مدرن ایرانی و نوزایی آن سازگار بود و هم با سنت‌های فرهنگی ایران.

  • باززایی هویت ملی در ایران از مسیر مردم‌شناسی و نقش محمدعلی فروغی در آن

تا اینجا دریافتیم که محمدعلی فروغی از جمله چهره‌های برجسته‌ای است که در فرآیند نهادسازی و موسسه‌سازی علمی در دوران پهلوی اول و تبدیل نوسازی و مدرنیته به امری گفت‌وگویی، نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد. او به‌خوبی دریافته بود که پس از دوره‌ی رکود، بحران هویت و گسست تاریخی عصر قاجار، باززایی هویت ملی ایران نیازمند تکیه بر علومی است که به میراث، حافظه تاریخی و خودآگاهی فرهنگی ملت مربوط می‌شوند. از نگاه فروغی، ایرانیان باید به «حق خودآگاهی میراثی» دست یابند؛ حقی که بنیان آن بر شناخت علمیِ گذشته‌ی تاریخی، فرهنگی و مردم‌شناختی کشور استوار است. در دیگر کشور منطقه، ترکیه، این مسیر زودتر آغاز شده بود. آتاتورک در ترکیه با بهره‌گیری از تاریخ، باستان‌شناسی و انسان‌شناسی جسمانی توانست مصالح علمی لازم برای بازتعریف هویت ملی نوین ترکیه را فراهم آورد. (Lewis | ۲۰۰۲) و ( Hassanzadeh | 2021)

ایران نیز که یکی از باستانی‌ترین سرزمین‌های جهان به شمار می‌رود، برای بازتعریف هویت مدرن خود، نیازمند علومی ملت‌ساز همچون مردم‌شناسی، باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، اسطوره‌شناسی و دیگر شاخه‌های مرتبط بود (Ashraf | ۲۰۱۲) و (حسن‌زاده |  ۲۰۲۱)

  • فروغی به علوم میراثی و هویتی در ایران شکل نهادی بخشید.

یازده سال پس از تأسیس دپارتمان انسان‌شناسی جسمانی در استانبول (۱۹۲۵)، در سال ۱۳۱۵ (۱۹۳۶ میلادی)، نخستین موزه مردم‌شناسی ایران به‌عنوان یک واحد پژوهشی آغاز به کار کرد. این اتفاق را باید نقطه‌ی عطفی در نهادینه‌سازی مردم‌شناسی در ایران دانست. با این اقدام مرکز مردم‌شناسی ایران به دومین مرکز مطالعات مردم‌شناسی خاورمیانه از نظر قدمت تبدیل شد (حسن‌زاده، ۲۰۲۱). تأسیس این نهاد در فرهنگستان اول صورت گرفت که رئیس آن محمد علی فروغی بود. او این ایده را مطرح ساخت و می‌توان گفت همانطور که آتاتورک ایده‌پرداز کاربرد رشته‌هابی چون تاریخ، باستان‌شناسی و انسان‌شناسی جسمانی در ترکیه بود، ایده اصلی تأسیس موزه مردم‌شناسی ایران به‌عنوان یک نهاد پژوهشی محصول نگاه عمیق او به موضوع بازتعریف هویت ایرانی از طریق فرهنگ بود. مردم‌شناسی برای ایران، تنها یک دانش و علم دانشگاهی نبود، بلکه ضرورتی بنیادین برای «بازتعریف هویت ایرانی» به شمار می‌رفت؛ دانشی که به‌مثابه‌ی «علم ملت» (science of nation) تلقی می‌شد (Boroujerdi | 1996) و (Hassanzadeh | ۲۰۲۱)

از کوهی کرمانی گرفته تا پژوهشگران دیگر، مردم‌شناسان ایرانی به‌کمک مردم نواحی مختلف کشور، پروژه‌ای گسترده برای شناسایی تنوع فرهنگی و انسجام ملی ایران را آغاز کردند. در این مسیر، چهره‌هایی چون رشید یاسمی و ویلیام هاز نیز نقش موثری ایفا کردند و در کنار فروغی، کوشیدند تا بنیان نهاد مردم‌شناسی را به‌عنوان علمی نهادی و سازمان‌یافته در ایران پی‌ریزی کنند (دالوند، ۱۳۹۹). فروغی در انتخاب نام این علم نیز دقت ویژه‌ای به‌خرج داد. او واژه «مردم‌شناسی» را برگزید، چرا که در زبان فارسی، «مردم» هم به معنای انسان (در سطح فردی) و هم به معنای ملت یا گروه انسانی (در سطح جمعی) به‌کار می‌رود و از سوی دیگر برابر با فرهنگ (خوی و آیین مردمی) است؛ انتخابی هوشمندانه که نشان از عمق نگاه او به هویت و علم داشت. خود او می‌گوید: «لفظ مردم در زبان فارسی بجای انسان است. در عربی در قدیم آن را به معنی مفرد استغمال می‌کردند چنانکه شیخ سعدی می‌فرماید: سگ اصحاف کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد و جمع آن را مردمان می‌گفتند چنانکه خواجه حافظ فرموده است: ببین که در طلعت حال مردمان چونست و انسانیت را مردمی می‌گفتند چنانکه شاعر گوید: عمری به چشم خویشتن از روی مردمی جا دادمش که باشد از اغیار ناپدید امروز لفظ مردم را به معنی جمع استعمال می‌کنند بجای مردمان ولیکن در موضوع گفت‌وگوی ما مردم را بهر یک لز دو وجه بگیریم یکسان است و مردم‌شناسی علم به احوال انسان است و ترجمه لفظ فرهنگی آنتروپولوژی است» (فروغی، ۱۳۱۷؛ فروغی به کوشش یغمایی ۱۳۸۷ مجموعه مقالات صفحه ۲۹۷.۲۹۸). فروغی در حالی که فردوسی را به‌واسطه نگاه خودآگاهانه به پویایی و تحول انسان و فرهنگ او می‌ستاید، مردم‌شناسی را علم به تحولات و تکامل انسان می‌داند (همان، ۳۰۴). فروغی نخستین کسی در ایران است که فرهنگ و میراث آن را شامل دو موضوع و بعد مادی و معنوی مطرح می‌داند و بر اتین باور است که مردم‌شناسی به شناخت هر دو می‌پردازد (همان، ۳۰۵). فروغی برای اتنوگرافی و اتنولوژی نام نژادشناسی را با پرهیز کامل از نژادپرستی پیشنهاد می‌کند (همان: ۳۰۷). فروغی فولکلور را هم جز این رشته دانسته و به آن نام توده‌شناسی می‌دهد (همان: ۳۱۱). فروغی مردم‌شناسی را مهمترین منبع خودشناسی می‌شمرد (همات: ۳۱۲). فروغی بر این باور است که مردان سیاسی باید از دانش مردم‌شناسی توشه برگیرند زیرا درخواهند یافت که وحدت ملی به چه وصایل حاصل می‌شود (همان). فروغی معتقد است که هر سرزمینی باید مردم‌شناسی خود را داشته باشد (همان: ۳۱۳). فروغی در این مقاله که امضای آن تاریخ پنجم دی ماه ۱۳۱۶ را دارد معتقد است که مردم‌شناسی هم به خودشناسی فرهنگی، تاریخی و هویتی کمک می‌کند و هم با تاکید بر فرهنگ و تفاوت‌های فرهنگی انسان ایرانی در هر اقلیم و حوزه فرهنگی، مسیر توسعه سازگار را نشان می‌دهد (همان). بدین ترتیب، از سال ۱۳۱۵، جریانی آغاز شد که تا امروز ادامه دارد؛ جریانی که باید آن را مرهون هوشمندی، دوراندیشی و دغدغه‌مندی محمدعلی فروغی دانست. با چنین نقش برجسته‌ای، به‌نظر می‌رسد باید او را بنیان‌گذار مردم‌شناسی نهادی و موسسه‌ای در ایران نامید. از این رو، جامعه مردم‌شناسی ایران و همه‌ی آنان که در راه شناخت فرهنگ‌ها و گروه‌های متنوع این سرزمین تلاش کرده‌اند، دینی بزرگ به محمدعلی فروغی دارند؛ دینی که یادآور نقش بی‌بدیل او در پایه‌گذاری این علم و علوم میراثی دیگر در خدمت به ملت ایران است.


منابع:

فروغی، محمد علی، ۱۴۰۳، خاطرات محمد علی فروغی، تهران: سخن/ فروغی، محمد علی، ۱۴۰۱، سیر حکمت در اروپا، تهران: زوار/افلاطون، ۱۳۹۳، شش رساله، ترجمه فروغی، محمد علی، تهران: هرمس/دکارت، رنه، ۱۳۹۵، گفتار در روش به راه بردن عقل، محمدعلی فروغی، تهران: امید انقلاب/ خیام، ۱۴۰۳، رباعیات خیام، محمد علی فروغی، تهران: اساطیر/افلاطون، ۱۴۰۳، ضیافت، یا سخن در خصوص عشق، محمد علی فروغی مترجم، تهران: جامی/سعدی، ۱۴۰۲، غزلیات سعدی، محمد علی فروغی، تهران: ۱۴۰۲/فروغی، محمد علی، ۱۳۹۸، کتاب حقوق اساسی، یعنی، آداب مشروطیت دول، اولین کتاب حقوق اساسی در ایران، علی اصغر حقدار، تهران: کویر/سعدی، ۱۴۰۳، کتاب بوستان سعدی از روی نسخه تصحیح شده مرحوم محمدعلی فروغی، تهران: ققنوس/ دکارت، رنه، ۱۳۹۸، کتاب سیر حکمت در اروپا: از زمان باستان تا ماه هفدهم مذیل به ترجمه گفتار دکارت فیلسوف نامی فرانسه، محمد علی فروغی مترجم، تهران: زوار/فردوسی، ۱۳۹۷، کتاب منتخب شاهنامه فردوسی همراه با نثر، تهران: ژرف/فروغی، محمد علی، ۱۳۸۷ کتاب اصول علم ثروت ملل (اولین کتاب علم اقتصاد در ایران)، تهران: فرزان روز/عطار، ۱۳۸۱، کتاب منطق الطیر، محمد علی فروغی، تهران: سنایی/زکریا، فرید، ۱۳۹۰، کتاب آینده‌ی آزادی: اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، امیرحسین نوروزی مترجم، خشایار دیهیمی (ویراستار)، تهران: طرح نو/ یرواند آبراهامیان، ۱۴۰۱، کتاب ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی (مترجم)، محمدابراهیم فتاحی ولی لایی (مترجم)، تهران: نشر نی/ جان فوران، ۱۴۰۱، کتاب مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران: از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب، مترجم احمد تدین تهران: رسا/ جورج پرسی چرچیل، یاسنت لوئی رابینو، ریدرویلیام بولارد، ۱۳۹۲، کتاب رجال و دیپلمات‌های عصر قاجار و پهلوی، تهران: معین/سخنرانی محمد علی فروغی در سال ۱۳۱۳ در جشن هزاره فردوسی/کاتوزیان، محمد علی، ۱۴۰۲، کتاب ایران، جامعه کوتاه مدت و ۳ مقاله دیگر، عبدالله کوثری (مترجم)، تهران: نی/ ناصر فکوهی، ۱۳۹۱، کتاب فرهنگ و زندگی روزمره: گفت وگوهایی با جلال ستاری، علی بلوکباشی، حاتم قادری، عبدالله کوثری، حسین سلطانزاده، مازیار بهاری، مهرداد اسکویی، تهران: فرهنگ جاوید/آزاد ارمکی، محمد تقی، ۱۳۷۹، اندیشه نوسازی در ایران، تهران: دانشگاه تهران/دکارت، رنه، ۱۴۰۳، کتاب رساله گفتار در روش به راه بردن عقل، ترجمه محمد علی فروغی، تهران: امید انقلاب/فروغی، محمد علی، ۱۳۸۷، مقالات فروغی، به کوشش حبیب یغمایی، تهران: توس/حافظ، ۱۳۷۰، دیوان حافظ با مقدمه محمد علی فروغی، تهران: باقرالعلوم/حافظ، ۱۳۹۰، دیوان حافظ با مقدمه و تصحیح فروغی، با مقدمه اسماعیل آذر، تهران: پلک/ کسروی، احمد، ۱۳۷۸، در پیرامون ادبیات، تهران: فردوس/کسروی، احمد، ۱۳۲۱، حافظ چه می‌گوید، تهران: پرچم؟ /کسروی، احمد، ۱۳۲۲، زبان پاک، تهران: پرچم؟ /کسروی، احمد، ۱۳۵۷، نوشته‌های کسروی درباره زبان فارسی، تهران: سپهر/دالوند، حمیدرضا، ۱۳۹۹، تاریخ مردم‌شناسی و فرهنگ مردم ایران در روزگار پهلوی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی/فروغی، محمد علی، ۱۳۱۷، مردم‌شناسی چیست؟ ، آموزش و پرورش، شماره ۹ آذرماه.

Hassanzadeh, Alireza. ۲۰۱۰. «External Space as the Source of Pollution: Iranian Intellectuality and the Image of West.», Vol. ۸، No. ۲، pp. ۱۵–۳۸. / Hassanzadeh, Alireza. ۲۰۱۳. Rituality and Normativity. Amsterdam: Amsterdam University Press/ Hassanzadeh, Alireza. ۲۰۲۱. A Comparative Study of the History of Anthropology in Iran and Turkey. Tehran: Research Institute of Cultural Heritage and Tourism (RICHT), ARC. / Lewis, B. ۲۰۰۲. The emergence of modern Turkey. Oxford University Press. / Ahmad Ashraf, ۲۰۱۲، IRANIAN IDENTITY i. PERSPECTIVES, Perspectives on Iranian identity have been influenced by competing views on the origins of nations, Vol. XIII, Fasc. ۵، pp. ۵۰۱-۵۰۴، Last UpdatedApril ۱۱.۲۰۱۲/ https://www.iranicaonline.org/articles/iranian-identity-i-perspectives/ Boroujerdi, M. (۱۹۹۶). Iranian intellectuals and the West: The tormented triumph of nativism. Syracuse University Press. / Kia, Mehrdad, ۱۹۹۸، Persian Nationalism and the Campaign for Language Purification, Middle Eastren Studies, ۳۴ (۲)، pp. 9-36. /Ridgeon, Lioyd, ۲۰۰۶، sufi castigator, Ahmad Kasravi and thr Iranian Mystical tradition, London and New York: Routledge, pp, ۱۶۰-۱۹۰


* دانشیار پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=18361
  • 3 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.