ایشان را از دانشکده حقوق، در سر کلاسها و مراجعات و گفتگوهای گاه و بیگاه شناختم. رزمنده بود و ایثارگر. از فرماندهان جنگ بود؛ در سرش ترکش داشت و یک چشمش را از دست داده بود و ریههایش نیز شیمیایی شده بود. چهره او را همیشه با لبخند و نگاه آرام به یاد دارم، اما محکم بود و مصمم. پس از فارغالتحصیلی وکیل شده بود و هر از چندگاهی به من سر میزد و گفتگوهایی داشتیم. هر چند در همه مسائل از جمله مسائل سیاسی اتفاق نظر نداشتیم، اما محترم بود و باوقار و متواضع، و حرمت نگاه میداشت.
یک روز داستان تلخی از خودش برایم تعریف کرد که هیچگاه فراموش نمیکنم. روزی برای دفاع در پروندهای مربوط به زمین و غرفههای تعاونی دوستانِ ایثارگرِ خود به دادگاه رفته بود و قاضی با برخورد زنندۀ خود قصد داشت علیه تعاونی رای صادر کند. او استدلالهای خود را مطرح کرده بود، اما ظاهرا مقبول نیفتاده بود و گویا پیشداوریها کارش را کرده بود. او میگفت دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و رفتم به سمت میز قاضی و سیلی محکمی به او زدم. اما بعدش معلوم بود چه اتفاقی میافتد. قاضی و ماموران ریخته بودند بر سرش و او را که تنها بود، تا میتوانستند زده بودند و در همان اثنا چشم مصنوعیاش هم از حدقه بیرون زده بود. برای این کار به زندان افتاد، و البته این اولین بارش نبود که به زندان افتاده بود.
بعدها هم شنیدم و هم دیدم که در بسیاری از پروندههای فعالان سیاسی، داوطلبانه وکالتشان را بدون گرفتن حقالوکاله پذیرفته بود و کمکشان کرده بود. در موضوع واگذاری اراضی پادگان ۰۶ در منطقه پاسداران بر اساس توافق اولیه ارتش با شهرداری و تخصیص شصت درصد آن برای بارگذاری فضای مسکونی و تجاری و اداری و برجسازی در آن منطقۀ پُرتراکم نیز در کنار برخی از دوستانِ دیگر تلاشهای حقوقی زیادی کردیم و به یُمن این تلاشها تا بهحال چنین طرحی قطعی و اجرایی نشده است.
در دوران کرونا، در کنار همان دوستان کوششهای زیادی صورت گرفت تا وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با کرونا و دولت، آمار واقعی فوتشدهگان را رسما اعلام کنند تا با اقدامهای پیشگیرانۀ مردم، جانهای عزیزِ کمتری از مردم گرفته شود. این پیگیریِ مصرانه نیز منجر به گشوده شدن پرونده کیفری دیگری علیه یکی از دوستان شد، اما با کمک و وکالت وی منجر به صدور قرار منع تعقیب از سوی دادسرا گردید.
دغدغههای زیستمحیطی زیادی داشت و در پروندههای مطبوعاتی و برای دفاع از آزادی بیان نیز کمکهای حقوقی زیادی به فعالان سیاسی کرده بود و در مبارزه با فساد و رشوهخواری و رانتبازی هم پیگیر بود و دنبال میکرد و تا آنجا که در توانش بود، مبارزه میکرد.
جنبۀ دیگری از شخصیت و زندگی وی را بعدها آگاه شدم. به همراه دوستانش و با کمکهای مالی خیرین برای سالهای طولانی به مدرسهسازی در استان سیستان و بلوچستان مشغول بود و برای دخترانشان جهیزیه و وسائل زندگی تهیه میکرد و اردوهای مطالعاتی و تحصیلی برپا میکرد؛ و بدون آنکه این فعالیتها را در بوق و کرنا کرده باشد، در کمال گمنامی و فروتنی سرش بهکار خودش گرم بود. او مصداقِ بارز یک انسانِ باوجدانِ مسئول بود و دغدغهای غیر از گشودن گرهای از گرههای مردمِ گرفتار، در سرش نمیپروراند.
زندگی ساده، بیآلایش، صادقانه و فعالیتهای نوعدوستانه و خیرخواهانه و مخصوصا برخورداری از توان علمی و حرفهای حقوقی کسانی همچون حسن کریمی از دیدگاه من، به مثالِ کسانی است که در عین آنکه اعتنایی به حقوق و سیاستبازهایِ مستهجنِ به اصطلاح سیاستمدارانِ فاسد و دغلبازان و ریاکاران و رانتخواران سیاسی و اقتصادی ندارند، اما در عین حال با توسل به حرفۀ حقوقی و بهرهمندی از دانش و تخصص حقوقیِ خود برای کمک به مردم در وضعیت کنونی، فرصت و فضایی برای کنش فعال و معنادار در مواجهۀ با زندگیِ خفتبار در دایرۀ دروغ و ریاکاری خلق میکند و منشا و الگویی برای حیات جمعی و واقعی بهدور از توهماتِ ایدئولوژیکِ سیاسی و قدرتِ مسلط میآفریند که بهقول واتسلاو هاول در «قدرت بیقدرتان»، الهامبخش زندگی در دایرۀ حقیقت است.
شاید نقل برخی سخنانِ هاول به این مناسبت بیارتباط نباشد. وی در توصیف نظام پساتوتالیتر میگوید: «…ولی از آن طرف نظم پساتوتالیتر تمام فکر و ذهنش این است که همه چیز حتما مقید به نظم واحدی باشد: در چنین دولتی، شبکۀ درهمپیچیدهای از مقررات، اطلاعیهها، دستورالعملها، هنجارها، احکام، و قواعد بر زندگی مردم سایهافکن است.» از نظر هاول دوام و ماندگاری چنین نظامهایی مدیون نقش نیروی پیونددهندۀ آیینی قوانین و نظام حقوقی است.
اما در عین حال هاول معتقد است که این وصف ایدئولوژیکِ قانون و نظام حقوقی نمیتواند به این معنا باشد که حقوقدانان و وکلا و فعالان حقوقی، آگاهانه قدرتِ مستقر را از طریق همان قوانین ساخته و پرداختۀ خودش بهچالش نکشند: «اتفاقا آنها از نقشی که قانون ایفا میکند بهخوبی آگاهند. اما همین آدمها چون دقیقا میدانند که نظام با چه استیصالی آویزان همین قانون است… متوجه هستند که توسل به همین قانون چه اهمیت شگرفی دارد. از آنجایی که نظام نمیتواند بیقانون سر کند، چون ضرورت تظاهر به رعایت قانون طوری دستوپایش را بسته است که راه فراری از آن برایش نمانده، مجبور است بهنحوی از انحاء به این توسلهای به قانون واکنش نشان دهد. بنابرین، مطالبۀ پایبندی به قوانین، عملی است در جهت زیستن در دایرۀ حقیقت که کل ساختار دروغین را در نقطۀ اوج تظاهر و فریبکاریش به مخاطره میاندازد.»
دلیلِ اشاره به سخنان هاول از این باب است که درگیرشدن در فعالیتها و کنشهای روزانه و بهظاهر کوچکِ خیرخواهانه، آگاهانه و داوطلبانۀ اجتماعی و حقوقی و شاید به ظاهر غیرسیاسیِ کسانی همچون حسن کریمی، در فضایی که همگان شاهد آن هستند، کنش و عملِ سیاسیِ آگاهانه برای بهبود وضعیت فعلی و زندگی در دایرۀ واقعی و حقیقتِ حیات جمعیِ مردم است.
نام و یادش زنده و گرامی باد.