بازگشت طالبان به قدرت از ابعاد گوناگون ترسناک و پر از بیم و نگرانی بوده است، در وهله نخست این شائبه وجود داشته است که طالبان دوباره افغانستان را به پناهگاه تروریستها تبدیل نماید، باردیگر، طالبان، به القاعده و شبکههای تروریستی جهانی و حتی منطقهای پناه داده و به آنان فرصت دهد که در افغانستان، پایگاه ایجاد کرده و یک شبکه تروریستی را در سرتاسر جهان رهبری نماید. نگرانی دیگر، موضوع حقوق زنان است این که طالبان با نقض فاحش حقوق بشر به ویژه از میان بردن حیثیت و حقوق انسانی زنان، دستاوردهای ۲۰ سال گذشته جامعه مدنی افغانستان را از میان برده و حکومت اختناق و وحشت و بردگی زنان را ایجاد نماید، میتواند یک شرمساری بزرگ برای آمریکاییها و کل جهان غرب باشد، هنوز یادمان نرفته است که در زمانی نه چندان دور روسای جمهور وقت آمریکا هم چون: بوش پسر و اوباما با چه تبختری از آموزش زنان در افغانستان به عنوان دستاوردهای حضور آمریکا در این کشور یاد میکردند و هم اکنون این خطر وجود دارد که همگی این آثار از میان رفته و به عصر خاموشی زنان افغانستان بازگردیم.
مواد مخدر نگرانی دیگر است، اگرچه طالبان ادعا کرده که مانع از کشت و تولید و تجارت مواد مخدر میگردد ولی کدام ساده لوحی است که باور نماید، آنان که قدرت و عقبهشان به این تجارت گره خورده است حال ناگهان میتوانند دست از این تجارت و مزایای پرسودش بکشند. نگرانی دیگر از حکومت طالبان، عدم کارآمدی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنان است که در نتیجه میتواند منجر به بروز پیامدهایی هم چون: جنگ داخلی و قحطی و گرسنگی در افغانستان و مهاجرتهای قانونی و غیر قانونی و در یک کلام فرار از افغانستان گردد، موضوعی که بدون تردید پیامدهای امنیتی گستردهای برای همسایگان افغانستان و به طور خاص ایران خواهد داشت.
بیم دیگر موضوععدم تشکیل دولت فراگیر در افغانستان و تضییع حقوق اقوام گوناگون افغانستانی و خطرات ناشی از این موضوع برای کشورهایی است که هم تباران آنان در افغانستان وجود دارد، خطراتی که طیف گستردهای از حذف گروههای جمعیتی هم فرهنگ تا طغیان و شورش در میان آنان و عواقب چنین شورشهایی را در بر میگیرد. در مجموع طالبان میتواند افغانستان را به سرزمینی بیدولت تبدیل نماید که در آن امکان شکل گیری هر حرکت خطرناک منسجم و یا کور و غیر منسجمی وجود دارد. همگی این نگرانیها از قدرت گیری طالبان به جا و معقول و منطقی است ولی یک موضوع مغفول مانده است چون گویا متولی ندارد که نگران این خطر بالقوه طالبان باشد، خطر و تهدیدی که از قوه به فعل هم درآمده است و آن نابودی فرهنگ و تمدن ایرانی در افغانستان و ایرانیزدایی در افغانستان است. تاکنون حرکت گسترده و فراگیری از سوی طالبان برای ایرانیزدایی سازماندهی است. نمادهای مهم فرهنگ ایرانی در افغانستان: زبان فارسی، تقویم خورشیدی، عید نوروز، میراث فرهنگی ملموس ایرانی هم چون: بناها و آثار باستانی و تاریخی و نیز مشاهیر بزرگ فرهنگی افغانستان هستند که آنان را به ایران پیوند میدهند. همگی این نمادها در چند ماه اخیر در معرض حذف بوده و طالبان در راستای ریشه کنی و تضعیف آنان، گام برداشته اند. استفاده از زبان فارسی در مکاتبات رسمی و رسانههای عمومی به شدت کاهش یافته است، تقریبا کلیه احکام حکومتی و بخشنامههای طالبان به زبان پشتو است، نخستین و تاکنون تنها سخنرانی نخست وزیر طالبان به زبان پشتو بوده است، در مصاحبههای مطبوعاتی زبان اول پشتو است. شبکههای سراسری افغانستان مانند: طلوع و آریانا، برنامههای تولیدی به زبان فارسی را به طور محسوسی کاهش داده و برنامههای پشتو را افزایش دادهاند. تقویم خورشیدی نیز کاملا به کناری گذارده شده است، تقویم قمری به عنوان تقویم رسمی طالبان مطرح بوده و درکنار آن نیز تقویم میلادی مطرح است و خبری از تقویم خورشیدی نیست. در قانون اساسی پیشنهادی طالبان دو عید رسمی تنها فطر و قربان است و نه تنها نامی از نوروز نیست بلکه با تصریح بر این که دو عید رسمی فطر و قربان هستند بر رویه و دیدگاه سلفیها در مورد نفی هر عید به جز فطر و قربان تاکید شده و به نوعی نوروز نفی گردیده است. میراث فرهنگی مملوس افغانستان نظیر منار جام در ولایت غور و… نیز رو به زوال و نابودی است، در یک کلام، طالبان کمر به نابودی مظاهر فرهنگ ایرانی در افغانستان بسته است و باتوجه به بیاهمیتی این موضوع برای جامعه جهانی و حتی دولت و مقامات ایرانی، چه بسا در وهله نخست سادهترین آرزوی طالبان همین نابودی فرهنگ ایرانی در افغانستان باشد، اما اگر به عمق و ریشه فرهنگ و مدنیت ایرانی در یکی از مهمترین خاستگاههای آن یعنی خراسان بزرگ تاریخی نگاه کنیم، باید بگوییم که این خواسته طالبان، سهل و ممنتع بوده و در عمل توفیقی در آن نخواهد داشت.
طالبان و میراث فرهنگی ایران | محمدعلی بهمنی قاجار
- نویسنده : محمدعلی بهمنی قاجار
- منبع : مجله نیم روز
- 618 بازدید