نزدیک به نیم قرن میشود افغانستان با بحران جدی و سقوطهای پیدرپی مواجه است. عدهای جنگ افغانستان را طولانیترین جنگ در تاریخ میدانند. این مملکت خداداد، پس از چهاردهه جنگ، سقوط و فروپاشی، هنوز از وضعیت جنگی و بحران نفسگیر عبور نکرده و در حال حاضر، جنگ جدیدی با روایت جدید هستی و موجودیت آن را تهدید میکند.
براساس گزارشهای سازمان ملل، نیمی از جمعیت افغانستان زیر خط فقر زندگی میکنند، نزدیک به ۲۳ میلیون نفر امنیت غذایی ندارند، بیش از دو میلیون کودک از سوء تغذیه رنج میبرند. گزارشهای متعددی وضعیت را بدتر ازاین توصیف میکنند و برای مدت قابل توجهی مسئله گرسنگی خطرجدی برای شهروندان این کشور است. کشورهایی که در افغانستان حضور داشتهاند و به نحوی درجنگ و صلح آن در سالهای گذشته نقش ایفا کردند، اعتراف دارند که در شناخت واقعیتهای این جامعه دچار اشتباه شدند. همچنان نویسندهگان و پژوهشگران، براین امر معترفاندکه افغانستان کشوری کوچک اما بسیار پیچیده است. از این جهت سخن گفتن از آینده افغانستان به خصوص در یک یادداشت کوتاه دشوار است. درک اشتباه نیروهای خارجی، از تحولات پیچیده قومی، مذهبی و ساختار ناهمگون جامعه و حکومت، عاملهایی خوانده میشوند که اتحاد و یک پارچگی داخلی را در گذشته متزلزل کرده و شکافهای اجتماعی را تشدید کرده است. این درست است اما آخرین گزاره برای فهم آینده افغانستان نیست. از زاویههای گوناگون به تحولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان میشود نگاه کرد. تلاش میشود کوتاه وفشرده به سه متغیر تاثیرگذار در آینده افغانستان اشاره شود.
- داخلی
طالبان به عنوان یک واقعیت، بخشی از جامعه افغانستان را تشکیل میدهند. اما این نیز بسیار روشن است که آنها بدون درنظر گرفتن واقعیتهای قومی، زبانی و مذهبی مردم افغانستان عمری نخواهند کرد. قرائت افراطی آنها از دین، نادیده گرفتن مذهب جعفری، برخورد قومی ـ فاشیستی با زبان فارسی که قرنها زبان اداره و مردم این خطه بوده، جز شدت بخشیدن به نزاع موجود، ثمری نخواهد داشت. طالبان بسیار عوامانه در بیانات خود از برابری و عدالت سخن میگویند اماکارکرد دو ساله آنها نشان میدهد که در تبعیض علیه غیر پشتونها از هیچ کاری دریغ نکردند. همچنان که طالبان واقعیت افغانستان است. نیروهای ضدطالبان و جبههات گوناگون به خصوص جبهه مقاومت واقعیت دیگریستکه از آن نمیشود به سادگی گذشت. گذشته افغانستان نشان میدهد که عدم توجه به مخالفین منجر به تاوان دادنهای زیادی شده است. از این رو، برای آینده افغانستان دو روایت پیش روی جهان و مردم افغانستان است. طالبانکه یک گروه بنیادگرا بر محور قومی میخواهند افغانستان را به پیش ببرند و نیروهای ضد طالبان که پراکنده اما اثرگذار درآینده افغانستان هستند.
- همسایگان افغانستان
متغیر دیگریکه درتحولات افغانستان همیشه از اهمیت بالایی برخوردار است، سیاستهای منطقه به خصوص کشورهای همسایه است. مردم افغانستان از نظری مذهبی، زبانی و تباری با کشورهای همسایه مشترکات دارند و این مهم نقش آنها را در تحولات افغانستان پر اهمیت میکند. بنابراین در فردای افغانستان، جایگاه این کشورها در مناسبات و روابط با طالبان و نیروهای ضد طالبان تعینکننده است.
- بیناللملی
متغیر مهم و تعیین کننده از گذشته تا اکنون نهادهای بین المللی وکشورهای غربی است. در بیست سال پسین افغانستان به سمتی رفت که آمریکاییها خواستند، جنگ وصلح این کشور دراختیار آنها بود. بسیار روشن است که در خاورمیانه آنها چه کسانی را و از چه گروههایی حمایت میکنند. مداخلات ناتو دراین منطقه مشخصا به این هدف بوده است که قیامها و جنبش هارا در مسیر هدف غربیها همسو کند. ناتو با پشتیبانی کشورهای عربی خلیج فارس، به ویژه قطر وعربستان سعودی کوشید ماهیت خیزش لیبی را به شکلی تغییر دهد که رهبری قیام به دست افرادی مطیع غرب بیفتد.
این روی کرد اصلی سیاست خارجی کشورهای غربی به خصوص آمریکااست کشوری که بیش از همه درساختن آینده افغانستان دستاش باز است. طالبان مدعی شکست آمریکا از افغانستان هستند اما آنها هر هفته بدون هیچ توضیحی از این کشور بیشتر از چهل میلیون دلار دریافت میکنند. به عبارت دگر جنگ وصلح افغانستان هنوز زیر نظرآمریکاییها به پیش میرود. اجازه دهید به دو سال قبل ۱۵ اگوست (۲۰۲۱) برگردیم. پیش از این تاریخ، تمام ولایات افغانستان سقوط کرده بود، طالبان بر دروازههای کابل رسیده بودند، اما بلندترین مقامات افغانستان به این فکرمی کردند که آمریکاییها طالبان را متوقف میکنند و پشت آنها را خالی نخواهند کرد
رسانهها مذاکرات دوحه و آینده افغانستان را همه روزه تبلیغ میکردند و از ساختن حکومت مشترک با طالبان سخن میگفتند.
اکنون رسانهها مثل همیشه با میل وخواست آمریکاییها خبرسانی میکنند و برای مردم افغانستان خبر از حکومت آینده میدهند. اما آنچه روشن است، گسترش فقر، میزان بلند آوارهها، جنگ در نقاط مختلف افغانستان و آینده مبهم و تاریک این کشور است. همچنان که آدام هنیه میگوید نیروهای بین المللی تلاش میکنند تا افراد و نیروهایی را در این منطقه حاکم بسازند که مطیع آنها باشند، سیاستهای بانک جهانی و صندوق پول را به پیش ببرند. با چنین وضعیتی دشوار است از آینده افغانستانی با ثبات و در صلح دایمی سخن گفت. به نظر نویسنده این یادداشت بحران افغانستان چیزی بیشتر از آن است که جهان و رسانهها مورد توجه قرار میدهند. بحران افغانستان همزاد خود این کشور از سال ۱۸۸۰ میلادی به این طرف است. سنگ تهداب این خانه را دست استعمارکج گذاشت و تا امروز با یک مهندیسی غلط ادامه یافته است. به تعبیر واصیف باختری مردمان این کشور زبان همدگیر را نمیدانند واین عمق فاجعه است. افغانستان کشوری است که با جعل و دروغ ساخته شد و با جبر و ستم ادامه یافت. بنابراین تا زبان هم دیگر فهمیده نشود، گفتگو جای تفنگ را نگیرد، رواداری به وجود نیاید ومهمتر اینکه مسئله ملی به صورت بنیادی حل نشود، وضع موجود ادامه خواهد یافت و بحرانهای جدیدی دامن این جامعه را خواهد گرفت.