سالهای درازی است که در هر فرصتی از کودکان کار که آسیب پذیرترین اقشار و گروههای جامعه محسوب میشوند سخن میگوییم و مینویسیم. نویسنده از اوایل دهه هشتاد که هنوز زباله گردی به عنوان یک حرفه در تهران و دیگر شهرهای ایران نمود و جلوهای نداشت، از کودکان رها شده یا بی پناه در چهارراههای شهر و مناطق پرترافیک که مورد سوء استفاده و استثمار قرار میگرفتند و عوارض و بلیههای منتهی بدان شکوه میکردم. تصور غالب بر این بود که گوش شنوایی یافته خواهد شد و سرانجام راهکاری از سوی مدیران دولتی یا نهادهای مدنی یا بنگاههای خیریه و مددرسان به این گروه از فرزندان بی پناه و سخت در معرض تهدید تشریک مساعی میکنند. گویی نه تنها این کودکان شهروند نیستند بلکه از این سرا نیستند و تعلقی به ما و مردم ما ندارند. یاد قول صائب تبریزی افتادم که گفت:
جدایی زهر خود را اندک اندک میکند ظاهر
که گردد تلخ در مینا گلاب آهسته آهسته
اما این جریان آهسته آهسته رخ نداد. تغییرات در کلانشهرها سرعت گرفت. شهر همچون هیولایی عظیم وسعت مییافت و به جای رونق و پیشرفت یا نظم و نسق جستن برای این امور پیش پا افتاده، لشکر بزرگی از بیچارگان و بینوایان در گوشه و کنار نمایان شد. حالا دیگر شغل بزرگی به نام زباله گردی پیش پای کودکان و نوجوانانی ژولیده و به انواع بلایا و امراض آلوده قرار داشت و بر سر هر مرکز و ظرف زباله، سرهایی فروافکنده و جستجوگر که درپی روزی و زندگی بودند تا لقمه نانی به کف آرند و در غفلت ما بخورند.
در خبرها آمده که یک عضو شورای شهر تهران فرمودهاند که در شوش خانههای دودی زیادی شناسایی شده که معتادان مواد مخدر برای چند ساعت اجاره میکنند تا به امورات مصرف و نشئگی بپردازند. یک خبر دیگر دلالت بر این داشت که خانه خواب و پشت بامهای استیجاری وجود دارد و نیز خانههای پردهای که دو سه خانواده اجاره میکنند چون امکان پرداخت اجاره بهای مسکن برای یک خانوار کارگر و برخی مستمندان میسر نیست. نتایج این امور و این چشم انداز را به راحتی میتوان برآورد کرد و نیازی نیست جامعه شناس یا اقتصاد دان باشیم یا آسیب شناس و مددکار بهزیستی، این انحطاط است و تباهی و انکار فقر جز فریب، نام دیگری ندارد.
اما واپسین خبر دردناک این بود که در همین روزنامه در روز دوشنبه ۲۲خردادماه، معاون قائم مقام وزیر کشور با عدد و رقم از شناسایی ۷۶۸ هزار دانش آموز بازمانده از تحصیل در کشور سخن گفت که رقم عظیمی است اما بدون شک کمتر از آمار حقیقی است و این را با مدارک و مشاهدات و گفتگو با کارشناسان مربوطه میتوان دانست. اصلاً اغراق نیست اگر بگوییم معادل ارقام بزرگ فقط کودکان زباله گرد و کودکان کار داریم که تنها محصول بدسرپرستی و اعتیاد و این نوع بلیات نیستند، بلکه برایند و محصول فقر و افزایش دهکهای آسیب پذیر در سالهای اخیر بودهاند.
تمهیدات موجود کفایت نمیکند وگرنه بهزیستی و کمیته امداد تاکنون باید مشکلات را به نصف میرساندند. نه اینکه در یک جامعه هشتاد میلیونی ارقام صدها هزار نفری و بلکه میلیونی درباره کودکان بازمانده از تحصیل و آسیب دیده و رها شدگان و طردشدگان اجتماعی داشته باشیم. باید چاره جویی اساسی کرد و البته همانطور که نباید فقر را ستایش یا ترویج کرد، نباید از کنار فقر راحت عبور کرد، آن را نادیده گرفت یا کوچک انگاری و انکار کرد. هر روز که بگذرد، جبران این آسیبها سختتر میشود و بازگشت به نقطه صفر ناممکن. کارآفرینی و سرمایه گذاری مشمول رکود جدی شده و اگر به محدوده مخاطره آمیزی برسد که بیکاران بر صاحبان شغل و کار پیشی بگیرند، ممکن است فاجعه گسستگی اجتماعی و ناامنی که در شهرهایی مثل ریودوژانیرو در چند دهه قبل به وقوع پیوست در کلانشهرهای ما هم رخ دهد.
بنابر این هزینه و فایده سیاستهای شکست خورده را ارزیابی کنید و اگر دولت قادر نیست تمام بار مشکل و مسئولیت را بر دوش بگیرد، راهکارهای پیش پای مردم را سد نسازد و جاده خیرات و همکاریهای مردمی را در این زمینه هموار سازد. خوشبختانه با مساعدتهای ارزشمندی هم در این زمینه روبرو هستیم. مثل طرح توانمندسازی ۲۰۲۰ محله کم برخوردار در کشور و اینکه آقای جواد قناعت استاندار خراسان جنوبی «با بیان اینکه شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل در محلات کم برخوردار استان خراسان جنوبی باید در قالب این طرح مورد توجه قرار گیرد و فعالان اجتماعی محلات کم برخوردار استان برای اعزام به مراسم اربعین حسینی به ستاد توانمندسازی و تحول محلات کمتر برخوردار معرفی شوند.» (اطلاعات، ۲۲خرداد، ص۹)
آفرین به این نبوغ و چاره اندیشی!!!!!