رفتی و در دل من جایت همیشه خالی است
جای تَرَک به روی این کوزه سفالی است
شنبه ۶ صبح هجدهم تیرماه را با انرژی و شادی فوق العادهای ناشی از اتمام ماموریت و پروژه سنگین کار اداری شروع کردم. اما خبر ناگوار و باور نکردنی سفر ابدی استاد عالیقدر جناب دکتر حسن ذوالفقاری، انبوه اندوه را بر سرم آوار کرد.
دکتر حسن ذوالفقاری استادی برجسته بود که همسان نامش در خرد، علم، حلم و اخلاق ذوالابعاد به شمار میآمد.
دانشمندی با رو و روحیهای گشاده و همدل که هر زمان به او نیاز بود و در کاری به بن بست میخوردی و یا نیازمند مشورتی بودی، میتوانستی با او مطرح کنی و مطمئن باشی که اسناد و منابع و روابط بسیاری را پیدا خواهی کرد.
ذوالفقاری در مرام و منش شاگرد خلف استادان سلف و رادمردانی چون مظاهر مصفا و اسماعیل حاکمی، محمد جعفر محجوب و تقی پورنامداریان بود. تحقیق، تامل و تدبر در «فتوت و جوانمردی» که یکی از چند شاخه کاری او بود،تاثیر و تحول ژرفی در شخصیت مهربان، فروتن و با وقارش نهاده بود و این خصیصه در تمام روابط و تعاملات اجتماعی و فرهنگی وی نهادینه شده بود.
گرچه که دکتر ذوالفقاری دامنه کاری بسیار وسیع و فراخی داشت اما دغدغههای بسیار او از آموزش زبان فارسی، تالیف و نظارت و سرپرستی بر کتابهای درسی برای دانشآموزان و دانشجویان و ویرایش و نگارش و کارهای پژوهشی دیگر گرفته تا حوزه تخصصیاش که به فرهنگ و ادبیات عامیانه فارسی مرتبط بود، هیچ یک مانع از ارتباطات اجتماعی بسیار او نشد. این منش و رویه نه فقط در ایران بلکه در تعاملاتش با کشورهای فارسی زبان و شبه قاره و دیگر ملل و تمدنهای فرهنگی به گونهای بود که او را با حکم و بی حکم در مقام سفیر راستین زبان فارسی و فرهنگ ایرانی قرار میداد.
در چند سالی که توفیق آن را داشتم تا گاهی به دیدارش در دانشگاه تربیت مدرس یا فرهنگستان زبان و ادب فارسی بروم، استاد همواره بر این نکته تاکید داشت که همگی ما دارای مسئولیت اجتماعی هستیم و هر کس به قدر وسع و به حد توان و بضاعت خود باید برای زبان، فرهنگ، خط، آیین، آداب و مثلهای مملکتش بکوشد. ولو با خرید یک نسخه مجله فرهنگی یا خواندن یک ضرب المثل از امثال و حکم استاد دهخدا.
اکنون که در حال نوشتن این مطالب هستم احساس میکنم باورهای عامیانهام در تناقضی عجیب و نابهنگام زخم خورده است و درد میکند، مگر میشود چنین زود و شتابان رفته باشد.