دنیای ایران دنیای وارونهای است. نواصولگرایان متوهم و طلبکار میگویند که چرا اصلاحطلبان علیه فحاشیهای رایج در اعتراضات موضعی نمیگیرند. کسانی چنین درخواستی را دارند که با اتکا به شیوههای غیرقانونی و… اصلاحطلبی را با زور به حاشیه راندند، به گمان اینکه دنیا به وفق مراد آنان میشود، غافل از اینکه این ماجرا رویه دیگری دارد که خیلی دردناک است. کسانی این درخواست را دارند که نقش اصلی را در بروز این فرهنگ دارند. اکنون به ریشهیابی این فرهنگ و ادبیات زشت میپردازم.
ابتدا تأکید کنم که از نظر نسل ما شنیدن چنین کلمات و ناسزاهای زشتی، حتی در گفتوگوهای دو یا چندنفری و کاملاً مردانه یا زنانه (جدا باشند!) زشت است و پذیرفتنی نیست. ولی هنگامی که این پدیده تا این اندازه شایع میشود، حتماً باید دلایل اجتماعی داشته باشد و نمیتوان فقط و با استناد به اینکه یک امر زشت اخلاقی است آن را تخطئه و محکوم کرد و از کنار آن گذشت، در نتیجه باید آن را شناخت.
نکته دوم اینکه دیدم برخی از فعالان توئیتری نوشتهاند که مشابه این ناسزاها در انقلاب هم بود و مواردی را بهویژه علیه خانواده پهلوی ذکر کردهاند. بهطور قطع چنین جملاتی حتماً یک جایی بوده که به آنها استناد شده، ولی بهعنوان یک دانشجوی فعال آن زمان قاطعانه میگویم که حتی یک بار هم ندیدم که هیچ حرف رکیکی در شعارهای دانشجویان نسبت به هیچکس ابراز شود. حتی از کاربرد آنها در جمعهای دویاچندنفره محدود هم چنین الفاظی را نمیشنیدیم. در تظاهرات خیابانی موارد رقیقی مثل تشبیه به گوساله یا اعتیاد به تریاک و امثال آن بود، ولی هیچگاه اینها عمومیت نمییافت. شعارهای ناموسی و رکیک را حتی یک بار هم نشنیدم. ولی اکنون تا حدی رواج یافته و عادی شده است. این تحول دلایل خاص خود را دارد که مختصر اشاره میکنم.
به نظرم ریشه اصلی این ماجرا اتفاقاً در تابوهای رسمی از جمله مسئله پوشش و محدودیتهای آن است. کاربرد این کلمات راهی است برای تابوشکنی و عرفی کردن امر قدسی و نیز عبور از محدودیتهای موجود برای پوشش زنان. دختران و پسرانی که در کافه یا کلاس یا خیابان کنار هم هستند و حس میکنند که باید به پوشش حقوقی ملتزم باشند، پوششی که میان آنان فاصله جنسی ایجاد میکند و آنان به هر دلیلی این فاصله را نمیپذیرند، به طور طبیعی برای شکستن این فاصله، به کاربرد کلمات متوسل میشوند و با استفاده از کلمات جنسی، از پوشش عبور میکنند. البته این به معنای آن نیست که این کار آگاهانه و در یک شب و یک هفته و یک ماه رخ داده. این فرآیندی است که طی سالهای متمادی و بسیار آهسته شکل گرفته است و هیچ گشت ارشادی هم نمیتواند آن را کشف و جریمه کند.
بهجز این علت کلی، به موارد دیگر هم باید اشاره کرد. ادبیات سیاسی فاخر از جامعه ایران رخت بر بست و صاحبان قدرت یا افراد بانفوذ سیاست در جبهه نواصولگرایی، از ادبیات فاخر سیاسی دور شدند و کلمه و ادبیات سیاسی را به ابتذال کشاندند. خودشان مفاهیم و کلمات مستهجن و لودگی را وارد ادبیات سیاسی کردند و بعد هم پیروزمندانه به آن خندیدند. چهبسا کوشیدند که کلمه «دیاثت» را تئوریزه کنند. یکی از مداحان مشهور در یک نوار خود آن چنان این الفاظ رکیک را به کار میبرد که هر شنوندهای خجالت میکشد، حتی فحشهای ناموسی به امویان و دشمنان ائمه میدهند. یا هنگامی که از تتلو به عنوان یک هنرمند شاخص تعریف و تمجید میکنند، نتیجه رواج و رسمیت دادن به همین ادبیات است.
ولی پرسش مهمتر این است که چرا جوانان این کلمات را در سیاست به کار میبرند؟ برای اینکه این نسل تاکنون وارد سیاست میدانی نشده بود. در انتخابات به سختی میتوان ناسزا گفت و فحش داد. پس هنگامی که درهای سیاست مدنی بسته، بهطور عادی دروازههای سیاست خیابانی و بدون رهبری مسئولانه گشوده شد، ادبیات این میدان هم بهطور طبیعی همین است. در حقیقت راهی جز استفاده از این کلمات باز گذاشته نشده است، مگر میتوان در انتخابات رقابت کرد و این کلمات رکیک را به کار برد؟ آنان که درِ سیاست را بستند و این دروازه ناسزاگویی را باز کردند، لطفاً سکوت کنند و قدری به خودشان بپردازند، بلکه علت فحاشیها را در خود ببینند. فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای هم نقش مکمل دیگری در عادیسازی کاربرد کلمات رکیک داشتند که جداگانه باید بحث شود.