برخلاف تلاش نظری گسترده جریان لیبرالی برای جا انداختن منفعتگرا و منفرد بودن انسانها، هنوز هم هستند آدمهایی که به قول زندهیاد دکتر محمد مصدق: «منافع عمومی را بر منافع شخصی خود ترجیح بدهند» و خود و زندگیشان را وقف خیر عمومی نمایند و پیش از خودشان و نزدیکان و وابستگانشان، به فکر دیگران باشند و به قول زندهیاد احمد شاملو: «حتا برای کودک دشمنشان.»
زندهیاد محمدحسن کریمی از آن دست آدمها بود و خاطره نیک اندیشی و دیگرخواهیاش به این زودیها از ذهن کسانی که حتا یک برخورد هم با او داشتهاند پاک نخواهد شد.
همیشه هر جا که هزینه بود و دردسر و حتا نگرانی نام و ننگ، حاضر بود و همین که همان عرصه محل فایده و منفعت و بهرهمندی و بهرهبرداری میشد؛ دیگر کسی نمیتوانست پیدایش کند. اما نه اینکه کلا قطع کند و خبری از اوضاع و احوال نداشته باشد، چرا که در همان حال هم اگر باز مشکلی پیش میآمد و نیاز به هزینه دادن به ویژه از خود در میان میآمد، بلافاصله پیدایش میشد و کنار یاران و دوستان سابق حتا اگر کوتاهی و بدی در حقش روا داشته بودند قرار میگرفت.
همچون ایام دفاع و ایثارگری در سیاست هم همین گونه بود، زمان هزینه همیشه در خط مقدم بود و زمان بهرهبرداری مفقود و غایب.
این سالهای آخر تلاش زیادی برای دور هم جمع کردن و متشکل کردن دوستان همدل و هم جنس خودش که اکثرا تنها و منفرد و ناامید از بهبود اوضاع شده بودند میکرد و به هر بهانه و هر نام و هر مناسبتی یا در جمع و گعده و حلقه و دورهای شرکت میکرد یا خودش بانی چنین جمعهایی میشد. دفترش بیشتر از کسب و کار وکالت و درآمد (جدا از وکالتهای رایگانی که بی دریغ انجام میداد)، بیشتر محل همین جلسات و جمعها بود.
اگر آن موتور دوست داشتنی و باصفایش میتوانست به زبان بیاید، حتما حرفهای بسیاری داشت از پلاستیکهای پر از میوه که حمل کرده است. او اهل تعارف و تجمل نبود. اما جلسه بی میوه را انگار دوست نداشت، به ویژه وقتی خودش میزبان دوستان بود.
بعد از آزمودن جمعهای مختلف و روشهای گوناگون به صورت جدی به ضرورت تشکیل یک حزب عدالت محور و حامی منافع اکثریت زحمتکش و فرودست جامعه رسیده بود و دوستان نزدیکش را دعوت و ترغیب به شروع مقدمات تشکیل آن مینمود و آگاهانه و مصمم، آماده پرداخت هزینهها و تبعات آن هم بود. چرا که در اثر تجربه عمری فعالیت سیاسی و البته حقوقی به خوبی میدانست حکومتهای غیردموکراتیک در برابر متشکل شدن و کار جدی حساسیت خیلی بیشتری دارند و با هیچ کس هم در این خصوص شوخی ندارند.
بعد از بررسی گزینههای مختلف از جمله همکاری با احزاب موجود یا حتا استفاده از اسم و مجوز برخی احزاب غیرفعال دوستان و آشنایان، به دلایل مختلف از جمله فضای غالب سیاسی احزاب موجود نزدیکتر که دوستانش هم عضو برخی از آنها بودند و اولویت منافع فردی و حداکثر جناحی در رویه این احزاب نسبت به تاسیس حزب جدید مصممتر شده بود و حتا بعد از مشورت با دوستان مختلف، اسم پیشنهادی «حزب عدالت ایران» بنده کمترین(نگارنده) را پسندیده بود و در حال شروع مقدمات دعوت از جمعی متناسب و از جنس خودش در پی منافع عمومی به جای منافع خصوصی، برای تشکیل هیات موسس و تدوین مرامنامه و اساسنامه بودیم که دست اجل مهلتش نداد و مردم ایران را از انسانی فداکار و میهن دوست محروم کرد و تلخی و غم نبودنش را بر دل دوستانش نهاد، گرچه خاطره یاد و نام نیکو و خیرش هرگز از لوح دل و جان نرود.
چقدر خوب است که دوستان و یاران نزدیکش که شاهد این تلاشهای آخرش برای ایران و مردم ایران بودند رویای او را رها نکنند و برای تحققاش تلاش کنند چرا که همیشه باور داشت جهان بهتری نیز ممکن است.