امارت طالبان در افغانستان ۱۲ مرد و زن را به اتهام سرقت و اعمال منافی عفت در ورزشگاهی در استان لوگر در ملأعام شلاق زده است.
پیش از اجرای مراسم شلاقزنی، فرمانداری ولایت لوگر طی فراخوانی از «محققان محترم، مجاهدان، بزرگان، رهبران قبایل و مردم محلی» برای نظارت بر اجرای تعزیر متهمان دعوت بهعمل آورده بود.
معاون فرماندار لوگر اعلام کرده است که صدها تن ناظر اجرای مراسم شلاقزنی بودهاند. او در عین حال تأکید کرده است: «قانون شریعت تنها راهحل مشکلات افغانستان است و باید اجرا شود.»
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، اقدام طالبان را محکوم کرده و شماری از کارشناسان آن، شناسایی شلاق زدن زنان در ملأعام را بهعنوان «جنایت علیه بشریت» ممکن دانستهاند.
ذبیحالله مجاهد سخنگوی طالبان در برابر این نوع اظهارات بهتندی موضع گرفته و آن را «غیرانسانی، ظالمانه و توهین به اسلام» قلمداد کرده است. مجاهد با اشاره به کشورها و سازمانهای عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل از آنها خواسته است که «اجازه ندهند افراد مغرض با استفاده از نام آنها در مورد دین مقدس اسلام و احکام آن، اظهارات غیرمسئولانه و تحریکآمیز داشته باشند.»
طالبان برداشت خود از اسلام را تنها برداشت اصیل و راستین از این آئین میداند و بر اجرای احکام شریعت به همان صورتِ رایج در قرون نخستینِ هجری اصرار میورزد. این در حالی است که بسیاری از متفکران دنیای اسلام از نحلههای مختلف، تفسیر و قرائتِ موردنظر طالبان را برداشتی قشری و سطحی و منجمد از اسلام قلمداد میکنند و اصرار بر اجرای چنین برداشتی از این مکتب را در قرن ۲۱ میلادی، مایۀ «وهن» دیانت اسلام بهشمار میآورند.
طالبان خود را پیرو مکتب فقهی نعمان بنثابت معروف به ابوحنیفه میدانند. ابوحنیفه در میان ائمۀ چهارگانۀ مذاهب فقهی اهل سنت، به «اهل رأی» معروف است. او به جای تکیه بر احادیثِ منقول از صحابه و تابعان، به اجتهاد از راه قیاس و استحسان باور داشته و از همین رو نسبت به همگنان خود، «عقلی مشرب» به حساب میآمده است. ابنخلدون احادیث مورد قبول و وثوق ابوحنیفه را فقط ۱۷ حدیث دانسته است.
افزون بر این، ابوحنیفه در فتاوای خود به سهلگیری شهرت داشته تا جایی که اقامۀ نماز به زبان فارسی را جایز میشمرده است. همین سهلگیری سبب توجه او به آزادیهای فردی و اجتماعی در استنتاج احکام فقهی به خصوص در حوزۀ حقوق زنان شده و او را به عنوان فقیهی «آزادمنش» از دیگر فقیهان همتراز خود متمایز کرده است.
در حوزۀ سیاسی نیز ابوحنیفه، نظر مساعدی به خلافت اموی و عباسی نداشته و بهدلیل نپذیرفتن مسئولیتهای حکومتی مانند قضاوت یا حمایت از قیامهای شیعی در برابر دستگاه خلافت، مورد زجر و آزار خلفای زمان خود قرار گرفته است.
با این حساب، برخی اندیشمندان برداشتهای قشری و ایستای طالبان از شریعت اسلامی را مخالف شیوۀ فقهی پویا و اجتهادی ابوحنیفه میدانند و آنان را عاملی برای بدنام کردن فقه او در قالبِ برداشتی جامد و قشری به حساب میآورند.
طالبان نهتنها در برداشت و قرائت خود از شریعت، دچار انجماد شده و دو عنصر اساسی زمان و مکان را از دخالت در فهم دینی خود کنار گذاشتهاند، بلکه در حوزۀ سیاسی از این مرحله نیز فراتر رفتهاند.
طالبان ملاهبتالله آخندزاده یکی از فقیهان خود را به عنوان «امیرالمؤمنین» معرفی کرده و فتاوای او را به منزلۀ قانون نهایی و فصلالخطاب امارت خود میدانند. ملاهبتالله، اما از انظار عمومی پنهان است و حتی در هنگام اقامۀ نمازهای عیدین، پشت به مردم سخنرانی میکند تا مورد شناسایی قرار نگیرد.
در تاریخ خلافت اسلامی، چنین رفتاری حتی از خلفای اموی و عباسی نیز گزارش نشده است، چه رسد به خلفای راشدین که عموماً مانند افراد عادی جامعه در کوچه و بازار ظاهرشده و به کار مردم رسیدگی میکردند.
در واقع، طالبان در عین حال که فهم جزمی از احکام شریعت را ملاک عمل خود قرار داده در حوزۀ سیاست، عملاً به نوعی «بدعت» مذموم روی آوردهاند. این تناقض به روشنی نشان میدهد که مسئلۀ اصلی طالبان نه حتی دغدغۀ اجرای ایستاگرایانۀ احکام فقهی، بلکه نوعی سلطۀ انحصاری بر مردم افغانستان با نگاه ابزاری به شریعت است.
از این رو، فارغ از تمام اختلافاتی که دربارۀ نسبت دین و دولت در دوران مدرن در بین مسلمانان رایج است، تلاش ذبیحالله مجاهد برای یکی شمردن تقبیح رفتار طالبان با اهانت به دیانت اسلام، مخاطب چندانی در جوامع مسلمان پیدا نخواهد کرد.