در چند دهه گذشته، پوپولیستها در کشورهای زیادی به قدرت رسیده اند. در ایتالیا برلوسکونی و در ترکیه اردوغان به قدرت رسیدند. در ونزوئلا ابتدا چاوز و در حال حاضر مادورو قدرت را به دست گرفتند و در همسایگی این کشور یعنی برزیل بلسونارو تا سال۲۰۲۳ حکومت میکرد. رئیس جمهور فعلی آرژانتین خاویر مایلی نیز یک پوپولیست است و مردم امریکا با رای خود در سال ۲۰۱۶ دونالد ترامپ را برگزیدند و شاید دوباره انتخاب شود.
رهبران پوپولیست که متعلق به کلیه طیفهای سیاسی هستند به شیوههایی خیره کننده و کاملاً عجیب و غریب به قدرت میرسند. چاوز و مادورو سوسیالیست هستند در حالیکه مایلی و ترامپ محافظه کارند و در مواردی نیز رهبران پوپولیست مقولات ساده چپ یا راست را به چالش کشیده اند. تمایل این گروه به تحکیم قدرت خود از طریق استفاده از پیامهای خشمناک و هنجارشکن نقطه اشتراک آنهاست. پوپولیستها خود را مبارزان بین المللی طرفدار تودهها یعنی نمایندگان «تودههای حقیقی» در برابر طبقه فاسد حاکم معرفی مینمایند. پوپولیسم رو به گسترش است و اگر چه در سالهای اخیر آثار آن بر نظامهای سیاسی کشورها و نیز عمق اثرات آن بر افزایش فروپاشی دموکراسی به شکل گسترده مورد بحث و بررسی قرار گرفته است اما آثار و عوارض اقتصادی آن کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. پوپولیستها کدام سیاستهای اقتصادی را دنبال کردهاند و دستاوردهایشان چه بوده است؟
به منظور بررسی عواقب سیاستهای اقتصادی پوپولیست ها، تحقیق جامعی را در خصوص رهبری این نوع حکومت در سراسر جهان انجام داده ایم. ما مجموعهای را که یکصدو بیست سال، ۶۰ کشور و ۵۱ درصد از رهبران پوپولیست را که کارزار «مردم» و «نخبگان» در مرکز رقابتهای انتخاباتی یا حکومتشان بوده است، بررسی کرده ایم. لذا سیاستهای اقتصادی و نتایج حاصل از آن را مورد پژوهش قرار داده ایم.
یافتههای ما تلخ و ناخوشایند است. هر چند در ظاهر احتمال دارد که رهبری پوپولیستی نتایج اقتصادی متفاوتی به بار آورده باشد اما به این نتیجه رسیدهایم که اکثریت دولتهای پوپولیست اقتصاد کشورشان را بویژه در بلند مدت تضعیف کرده اند. تضعیف اقتصاد این کشورها به دلیل تضعیف حاکمیت قانون و از بین بردن ارادهها و موازنههای سیاسی صورت میگیرد. پژوهشها روشن میسازد که هر چند رهبران پوپولیست خود را به عنوان راه حل و ناجی مشکلات کشور معرفی مینمایند اماعملاً زندگی را برای مردم سختتر میکنند. به عبارت دیگر، پوپولیستها به «تودههای حقیقی» که مدعیاند برای نجاتشان آمده اند، آسیب میرسانند.
- حضور طولانی در قدرت
در سراسر تاریخ مدرن، پوپولیسم دو حرکت (موج) اصلی را تجربه کرده است. نخستین حرکت در دهه ۱۹۳۰ در دوران رکود بزرگ و تبعات زیاد پس ازآن بود. در دوره جنگ سرد پوپولیسم عقب نشینی کرد اما پس از سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، پوپولیسم با کین خواهی بازگشت. در حال حاضر جهان مجدداً در دوران پوپولیسم سیر میکند. رکود بالایی که در سال ۲۰۱۸ به ثبت رسید حاکی از آن است که در ۱۶ کشور از ۶۰ کشور مورد بررسی، بیش از سی درصد تولید ناخالص جهانی تحت اختیار پوپولیستها میباشد. در حال حاضر هنوز پوپولیستها بر بیش از دوازده کشور حاکم هستند.
اگر چه پوپولیستها فراتر از زنجیرههای ایدئولوژیک قرار میگیرند اما تفاوتهایی اساسی بین پوپولیستهای جناحهای راست و چپ وجود دارد. پوپولیستهای دست راستی بر شکافهای قومی و فرهنگی تاکید دارند. نخبگان را به تبانی با اقلیتها و مهاجران متهم کرده و اولویتشان «توده حقیقی» است. اما پوپولیستهای جناح چپ به نخبگان اقتصادی و مالی به دلیل غارت کشور توسط آنها با ایراد ضرر و خسارت به کارگران محلی حمله میکنند. اساساً پوپولیسم جناح چپ قصه نیمه قرن بیستم است که در دهه اول قرن بیست و یکم رونق تازهای را بطور موقت تجربه کرد. اما پوپولیسم جناح راست در سالهای اخیر اوج گرفته است.
در هر دو جناح چپ و راست، پوپولیسم یک پدیده تسلسلی و چند باره است. در کشورهایی که قبلاً تحت حاکمیت پوپولیستها بوده اند، احتمال بالایی وجود دارد که آنها مجددا به قدرت برسند. آرژانتین (جایگاه اولین رهبر پوپولیست مدرن، هیپولیتو پری گوین میباشد) تقریباً چهل درصد از تاریخ خود از سال ۱۹۰۰ تا کنون را تحت حاکمیت پوپولیستها بوده است.
بخشی از دلایل باقی ماندن پوپولیستها در قدرت آن است که این افراد بازماندگان رهبران سیاسی قبل هستند. اینها به ندرت بطور سریع توسط رقیب یا توسط خودشان از قدرت کنار میروند، بلکه برای افزایش شانس حضور خود در قدرت دست به هر اقدامی میزنند اقداماتی که استراتژی اصلی آنها یعنی قطبیسازی و ایجاد ناآرامی یا روشهایی قدرتمندتر نظیر قوانین جدید انتخاباتی، کنترل مطبوعات و رسانهها و ارعاب قوه قضائیه و مخالفان را شامل میشود.
درنتیجه، پوپولیستها بطور میانگین شش سال در قدرت میمانند و این مدت برای غیر پوپولیستها سه سال میباشد. احتمال انتخاب مجدد پوپولیستها ۳۶ درصد از غیر پوپولیستها بیشتر است، در حالیکه شانس انتخاب مجدد غیر پوپولیستها ۱۶ درصد است و فاصله بیست درصدی بین ۳۶ و ۱۶ درصد را باید به محبوبیت پوپولیستها و نیز مهارت آنها در دور نگهداشتن خویش از فشارهای دموکراسی و حقوق بشر نسبت داد.
برلوسکونی، نخست وزیر سابق ایتالیا را در نظر آورید. یک سرمایه دار میلیاردر دارای رسانه که در اوایل دهه ۱۹۹۰ که رسواییهای ناشی از فساد در این کشور ظاهر شده بود به عنوان یک سیاستمدار ضد نظام (سیاسی وقت ایتالیا) به قدرت رسید. کسی که مخالفانش و رسانههای بین المللی بخاطر رسواییهای بیحدش در انظار عموم به او لقب «دلقک» داده بودند بیش از تمام نخست وزیران ایتالیا در دوره بعد از جنگ دوم جهانی در قدرت باقی ماند. او در سال ۲۰۱۱ بعد از قریب دو دهه از قدرت کنار رفت اما سیاستهای ایتالیا عمدتاً بر اساس سیاستهای پوپولیستی او شکل گرفته اند. بسیاری از جانشینان او پوپولیست بودهاند و نخست وزیر فعلی آن کشور خانم جورجیا ملونی که ضد مهاجرت و ضد اتحادیه اروپاست به شدت یک استراتژی پوپولیستی را دنبال میکند.
- شاخصهای عقب افتادگی
برغم دوام زیاد دولتهای پوپولیستی، پژوهشهای سیستماتیک کمی راجع به اینکه چگونه تحت حاکمیت پوپولیستها اقتصاد توسعه یافته و عمل میکند، انجام شده است. اما به آسانی میتوان به نمونههایی دست یافت که پوپولیستها عامل ایجاد خسارات اقتصادی بودهاند. برگزیت یعنی همان خروج از اتحادیه اروپا، که سیاستمدار پوپولیست بوریس جانسون قهرمان اصلی آن بود، موجب افت اقتصاد در سراسر جهان شد. «بریتانیای جهانی» که حامیان برگزیت رویایش را داشتند از زمان خروج بریتانیا، از همتایان خویش عقب مانده و اقتصادش در هشت سال گذشته پنج درصد کمتر از کشورهای مشابه رشد کرده است. جدا نمودن اقتصاد بریتانیا از بازار واحد اروپایی منجر به کاهش تجارت، سرمایهگذاری و مصرف شده است.
سیاستهای برلوسکونی در ایتالیا نیز به شکلی مشابه، استحقاق دریافت نمرات پایین را دارند. از زمان ورود او به صحنه قدرت در ایتالیا، اقتصاد این کشور به علل کاهش رشد تولید ناخالص داخلی و بهره وری، دچار رکود شده است. از سال ۲۰۰۰، میانگین نرخ رشد اقتصادی سالانه در حول و حوش نیم درصد گیر کرده است. نظام آموزشی ایتالیا در بحران بسر میبرد و نخبگان در حال مهاجرت هستند.
نمونههای گویاتری را هم میتوان در امریکای جنوبی ذکر کرد. چاوز و مادورو ونزوئلا را که زمانی کشوری ثروتمند و صادر کننده نفت بود، در طی بیست سال به یک نوانخانه تبدیل کردند. حمایت گرایی، خویشاوند سالاری و ملی کردن نفت، معادن، بانکها، مخابرات، صنایع کشاورزی و بخشهای دیگر چنان فاجعه اقتصادی را رقم زدند که در دوران همراه با آرامش و صلح بیسابقه است و قحطی، بحرانهای پزشکی و مهاجرتهای جمعی از کشور نتیجه اقدامات این دو نفر است. در آرژانتین رئیس جمهور نستور کرچنر و همسرش کریستینا فرناندز کرچنر که جانشین او شد، کشورشان را به پرتگاه مالی رهنمون شدند. حاصل چند سال رشد صادرات محور، تورم افسار گسیخته و ورشکستگی ملی بود.
اما عملکرد اقتصادی عدهای از رهبران پوپولیست را به سادگی نمیتوان به همه آنها تعمیم داد. نرخهای رشد اقتصادی امریکای دوران ترامپ مشابه روسای جمهور قبلی آن کشور بود. سایر پوپولیستها مثل ناراندا مودی نخست وزیر هندوستان، اردوغان در ترکیه و ویکتور اوربان نخست وزیر مجارستان در دوران حکومت خود به درجاتی از موفقیت اقتصادی دست یافته اند. تحقیقات ما با بررسی این موارد به نکات مهمتری دست یافته است. بدین منظور از الگوریتمی (هر شیوه علمی برای حل مسائل) استفاده کردیم که فرآیندهای اقتصاد یک کشور را قبل و بعد از به قدرت رسیدن پوپولیستها با کشوری مشابه که پوپولیستها در آن به قدرت نرسیده بودند، مقایسه میکرد. بطور کلی دریافتیم که پوپولیستهای راه یافته به قدرت موجب وارد آمدن خسارات اقتصادی قابل ملاحظهای به ویژه در میان مدت و دراز مدت میشوند. بعد از پانزده سال، تولید ناخالص داخلی در کشورهایی که تحت مدیریت پوپولیستها هستند نسبت به کشورهایی که در آن پوپولیستها حاکم نیستند، بطور متوسط ده درصد کمتر است.
در اینخصوص که چرا دولتهای پوپولیستی آفت رشد اقتصادی هستند دو دلیل را میتوان ذکر کرد. یکی حمایت گرایی است. پوپولیستها پیوسته در حال لفاظیهای ناسیونالیستی هستند و به شکلی مطمئن از زمان رسیدن به قدرت، ملی گرایی اقتصادی را به کار میبندند. پوپولیستها اعم از چپ و راست به شکلی مشابه تعرفه وضع میکنند و کمتر در پی انعقاد موافقت نامههای تجاری هستند و به این طریق جریان ورود و خروج کالا و خدمات را کند مینمایند. بعلاوه این رژیمها بر سر راه سرمایهگذاری خارجی موانعی ایجاد کرده و رشد اقتصادی را تضعیف میکنند.
دلیل دوم، حتی مهمتر است زیرا رهبران پوپولیست در تلاش برای ماندن در قدرت به حاکمیت قانون آسیب میرسانند. پوپولیستها بدون واهمه نرمها و قوانین را زیر پا میگذارند و نهادهای دموکراتیک را تضعیف میکنند، قضات را اخراج نموده و تحقیقات در خصوص هر کسب و کاری که مانعی بر سرراهشان باشد آغاز مینمایند. بعد از به قدرت رسیدن پوپولیست معیارهای استاندارد و مشابه مربوط به آزادی قضایی، انتخاباتی و رسانهای تا حد زیادی تنزل مییابند. تضعیف این نهادها به نوبه خود برای رشد اقتصادی، سرمایهگذاری و رونق، آنگونه که در سالهای انجام پژوهش ما آشکار شده است، بسیار بد است زیرا نهادهای دموکراتیک کارآ، قوه مجریه را محدود ساخته و از جامعه مدنی (از جمله شرکتها) در مقابل مداخله خودسرانه حمایت میکنند، اموری که برای سرمایهگذاری، نوآوری و رشد بسیار واجد اهمیت هستند.
لذا تاریخ اقتصادهای پوپولیسم از سال ۱۹۰۰ نشان میدهد که حکومتهای پوپولیستی آسیبزا هستند. رهبران پوپولیست شاید وعده حمایت و پشتیبانی از مردم عادی را بدهند اما اغلب بر عکس آن عمل مینمایند. کشورهای دارای دولت پوپولیست کاهش رشد اقتصادی و آزادیهای سیاسی را تجربه مینمایند. پوپولیستها با قطبی کردن انتخابات و نیز دست کاری نظام سیاسی به نفع خودشان، به گونهای مدیریت میکنند که در قدرت بمانند، اما نمیتوانند ادعا کنند که برای مشکلات اقتصادی راه حلی دارند.