ایالات متحده امریکا با چالش برانگیزترین محیط بین المللی که حداقل از آغاز جنگ سرد و شاید از زمان جنگ دوم جهانی با آن مواجه بوده است، دست به گریبان است. یکی از بدترین خصایص این محیط، همکاری رو به رشد چین، روسیه، کره شمالی و ایران است. بعضی از سیاستمداران و مفسران، همکاری کشورهای مذکور را آغاز شکل گیری کشورهای محور قرن بیست و یکم توصیف میکنند (همانند محوری که با حضور کشورهای ژاپن، آلمان و ایتالیا در قرن بیستم شکل گرفت) و جهان را به جنگ جهانی خواهد کشاند. بعضی از کارشناسان نیز پیش بینی میکنند که جنگ جهانی سوم شروع نخواهد شد اما مجموعهای از درگیریهای جداگانه در گوشه و کنار جهان روی خواهند نمود. نتیجه یکی است: جهان در حال جنگ، شرایط بسیار حاد است.
اینکه در خصوص همکاریهای این محور جدید چه باید کرد موضوع دیگری است. بعضی از استراتژیستها به نفع یک اولویتبندی ظالمانه و بیرحمانه استدلال میکنند: باید بر اعضای این محور به عنوان بزرگترین تهدیدها متمرکز شد. گروه دیگری از استراتژیستها بر این باورند که موفقیت فقط به یمن یک تلاش جامع و همه جانبه بدست خواهد آمد. اما بهترین استراتژی آن است که عناصری از هریک از دو دیدگاه فوق را قرض بگیریم و بفهمیم که چین نه تنها در دراز مدت تهدیدی جدی برای استراتژی امنیت ملی ایالات متحده امریکا است (در قاموس وزارت دفاع امریکا «تهدید در حال فزونی») بلکه نوع متفاوتی از بازیگران جهانی است که با سه بازیگر دیگر (روسیه، ایران و کره شمالی) تفاوت دارد.
لذا، ایالات متحده باید این موضوع را برای شی جین پنگ روشن سازد که روابطش با سه کشور مذکور چقدر میتواند برای منافع چین مخرب و پر هزینه باشد و این بدان معناست که (امریکا) باید با ایران، کره شمالی و روسیه در حوزه تحت نفوذشان به شکلی موثر مقابله نماید و از این طریق به چین نشان دهد که همبستگیاش با گروهی از بازندهها برای کسب نفوذ جهانی، راهی دشوار و ناهموار است.
همقطاران نظامی
همکاری کشورهای عضو محور قرن بیست و یکم به شدت بر حمایت نظامی، صنعتی و اقتصادی از روسیه در جنگ با اکراین متمرکز است و این جنگ بدون این کمکها نمیتوانست ادامه یابد. حاصل همکاری صنعتی – دفاعی و ائتلاف اولیه این کشورها احتمالاً بسیار فراتر از آن خواهد رفت که بین کشورهای محور در قرن بیستم (آلمان، ژاپن و ایتالیا) وجود داشت. کره شمالی برای روسیه گلوله توپ، سایر مهمات، نیروهای نظامی و کارگران صنعتی تدارک میبینند و در عوض نفت، موشک و فناوریهای نظامی میگیرد. ایران به روسیه پهپاد میدهد و در مقابل از روسیه برای برنامه هستهای غیرنظامی خود کمک میگیرد. چین نیز تا کنون هر چیزی را غیر از سلاحهای واقعی در اختیار روسیه گذاشته است: تجارت و خرید نفت، گاز و سایر منابع طبیعی به نحو چشمگیری از روسیه افزایش یافته است. فناوریهای دارای کاربرد دوگانه که در دفاع هوایی روسیه، جنگ الکترونیک، پهپادها و سایر سیستمهای نظامی و مخابراتی مورد استفاده اند، بخشی دیگر از کمکهای چین به روسیه است و اخیراً تامین قطعات حقیقی برای سلاحهای روسی نیز صورت میگیرد. اکنون حتی صحبت از آن است که کارخانههای چین برای روسیه پهپاد و سامانههای تسلیحاتی تولید نمایند. اینکه چین در عوض به استثنای تخفیفی که در خرید نفت از روسیه میگیرد، و نیز نفوذ بالقوه بینظیر بر روسیه، مشخص نیست که روسیه چه چیز دیگری بدست میآورد. فراتر از جنگ اکراین، چین، روسیه و متحدان محوری آنها آموزش و عملیات مشترک خود را با بمب افکن، کشتیها و حتی نیروهای زمینی افزایش داده اند.
بعلاوه شرکای محور همکاریهای دیپلماتیکشان را افزایش داده و پکن و مسکو از حق وتوی خود در شورای امنیت برای حمایت از یکدیگر، تهران و پیونگ یانگ در برابر قطعنامههای نا مقبول استفاده کرده اند. دیدارهای متقابل رهبران و مقامات عالی رتبه منجر به مجموعهای از توافقات برای همکاری در حوزههای اقتصادی، فنی و سایر زمینهها شده اند.
این محور شاید اتحادی رسمی نباشد اما حاکی از رابطهای بسیار کاربردی و شدیداً نزدیک و انعطافپذیر با توجه به منافع این کشورهاست و لازم نیست که به اتحادی به منظور پیشبرد اهداف اعضاء یا تضعیف منافع ایالات متحده امریکا و متحدینش در اروپا، خاور میانه و آسیا تبدیل شود. حتی بدون یک قرابت واقعی ایدئولوژیک، اشتراک در ضدیت با غرب، مخالفت با دموکراسی و عقیده به آلترناتیوهای اقتدارگرایانه بین اعضای این محور وجود دارد. آنچه به شکلی واقعی این محور را ملتزم میسازد ایدئولوژی نیست بلکه اشتراک آنها در مخالفت با قدرت ایالات متحده امریکا و نظام بین المللی آن است که با این باور تغذیه میشود که ایالات متحده امریکا تهدیدی مرگبار برای منافع، آمال و حتی بقای دولتشان میباشد.
روابط بین چین و روسیه واجد اهمیت خاصی است زیرا این رابطه بر پایه روابط شخصی مستحکم بین پوتین و شی جین پینگ در بیش از شصت ملاقات در طی دوره حکومتشان بنا شده است. البته بین روسیه و چین از نظر تاریخی و نیز در دوره معاصر منابعی برای تنش وجود دارد: یک مرز طولانی مشترک که در طرف روسیه خالی از سکنه است اما در طرف چین جمغیت زیادی زندگی میکنند. بدبینی پکن نسبت به احیای روابط روسیه با کره شمالی و سوءظن مسکو نسبت به افزایش نفوذ اقتصادی پکن در آسیای میانه و بیگانه هراسی هر دو طرف نسبت به یکدیگر نیزاز عوامل تنشزا هستند. اما این تنشها هر چند واقعیاند اما بعید است تا زمانی که پوتین و شی جین پینگ در قدرت هستند اجازه دهند خللی در روابطشان ایجاد شود.
کارت چین
هرچند بعضی از تحلیل گران توصیه کردهاند که لازم است تلاش شود تا اعضای این محور از هم جدا گردند اما کاندولیزا رایس وزیرخارجه اسبق امریکا در جبهه مقابل تحلیل گران مذکور قرار گرفته و به سیاست گزاران توصیه میکند «ضربهای محکم به آنها وارد نمائید و آنها را مجبور سازید این واقعیت را درک نمایند که آنها اشتراکات زیادی با هم ندارند». در مورد این رویکرد حرف زیادی میتوان گفت. هر کوششی به منظور جداسازی پوتین از این محور قطعاً شکست خواهد خورد زیرا پوتین برای حمایت این کشورها از اقداماتش در اکراین بسیار به آنها وابسته است. جداساختن کره شمالی یا ایران از این محور نیز مستلزم اعطای امتیازاتی به این دو کشور است که هیچ دولتی در امریکا احتمالاً آن امتیاز را نخواهد داد.
اما چین احتمالاًموضوع دیگری است زیرا چین بر خلاف سایرشرکایش در این محور، در اقتصاد جهانی ادغام شده است. چشمانداز تحریمهای ثانویه گسترده غرب (که تا کنون محدود و هدفمند بوده اند) در صورتیکه چین با ارسال سلاح به روسیه از خطوط قرمز غرب عبور نماید، میتواند هزینههای اقتصادی واقعی برایش در پی داشته باشد. بعلاوه جنگ خاورمیانه میتواند عرضه نفت به چین و نیز تجارت آن کشور در خاورمیانه را مختل سازد و همچنین دیدگاه خصمانه رو به تزاید کره شمالی نسبت به همسایگانش، روابط اقتصادی و دیپلماتیک چین با کره جنوبی و ژاپن را بهم ریخته و آشفته سازد.
از همه مهمتر آنکه چین اعتبار خود برای موفقیت شرکایش در این ائتلاف را به گرو گذاشته است، زیرا در صورتیکه آشکار شود که کشورهای این ائتلاف در تلاش برای تحمیل اراده خود برهمسایگان از طریق اعمال زور شکست خورده اند، آنگاه چین نیز در کنار بازندهها قرار خواهد گرفت و این امر نه تنها به تلاشهای چین در جهت مطرح ساختن خویش به عنوان پیشرو جهانی نوع جدیدی از نظم بین المللی آسیب خواهد زد بلکه به جایگاه شخصی شی جین پینگ نیز در داخل و خارج از چین لطمه خواهد زد.
دستیابی به این هدف (شکست این ائتلاف) چگونه محقق خواهد شد. در خصوص روسیه، تحقق این هدف مستلزم آن است که از رسیدن پوتین به اهداف استراتژیکش در اکراین ممانعت بعمل آید. ایجاد مانع در برابر پوتین نیازمند پایداری دیپلماتیک و اقتصادی غرب و حمایت نظامی از اکراین است تا نیروهای این کشور بتوانند پیشروی نیروهای روس را متوقف سازند و حتی اگر نتوانند سرزمینهای اشغال شده خود توسط روسیه را پس بگیرند حداقل یک خط تماس پایدار را بین نیروهای اکراین و روسیه ایجاد نمایند. اگر این نتیجه حاصل شود اکراین امکان ادامه بازسازی حاکمیت، رفاه، مقابله با فساد و حرکت در جهت دموکراسی را که لازمه ادغام بیشتر در نهادهای امنیتی و اقتصادی اروپایی است بدست خواهد آورد.
برای کنترل ایران، باید جاه طلبیهای هژمونیک این کشور و نیز حمایت از گروههای نیابتیاش را متوقف ساخته و پروژه آشتی بین اسرائیل و همسایگان عربش را قویاً پیش برد. به کره شمالی هم باید نشان داده شود که در اختیار داشتن سلاح هستهای و وسایل پرتاب آن برای کشورش امنیت نمیآورد و بعلاوه اهرمی برای فشار بر همسایگانش هم نمیباشد. بدین منظور باید توانمندیهای دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و سایر متحدان منطقهای و سایر شرکایی که به منظور متوقف ساختن کره شمالی و دفاع در برابر هرگونه اقدام نظامی که احتمال دارد کره شمالی مرتکب بشود با ایالات متحده امریکا همکاری مینمایند را تقویت نمود و تمام این کارها با هدف تداوم پیشرفت در حرکت به سوی اقیانوس هند و آرام آزاد، صلحآمیز و باز انجام میشود.
مذاکرات وجودی
چون هریک از این اقدامات منافع ایالات متحده امریکا، دوستان و شرکایش را ارتقاء خواهد داد آنها میتوانند از ارسال پیام به چین خودداری نمایند اما چنانچه این اقدامات را بطور موفقیتآمیز دنبال نمایند قادر خواهند بود پکن را محدود سازند و در نهایت تعهدش نسبت به ماجراجویی شکست خوردهاش به نفع شرکایی مرتد را کاهش دهند. اینکه شی جین پنگ قبلا تحت فشار، تغییر مسیر داده است، دلیل مناسبی است تا فکر کنیم که این بازنگری در سیاستهای چین ممکن است دوباره هم رخ دهد. بعلاوه شی جین پینگ زمانی که با تظاهرات خیابانی و سایر حالات آشکار نارضایتی عمومی مواجهه شد، بلافاصله سیاست «کووید صفر» خود را کنار گذاشت. بعلاوه شی جین پنگ به منظور مناسبسازی استراتژی کشورش که در دوره ترامپ و بایدن ساخته شده بود، رویکرد خود نسبت به ایالات متحده امریکا را تغییر داد. شی جین پینگ در آغاز به دست گرفتن قدرت به نظر میرسد به این نتیجه رسیده بود که امریکا و غرب بطور کلی در حال افول هستند و این موضوع به چین فرصت میدهد در صحنه بین المللی بدرخشد. پاسخ ایالات متحده امریکا که از پشتیبانی هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه برخوردار بود، سرمایهگذاری استراتژیک واقعی و ایجاد جبههای مشترک با دوستان و متحدین توسط امریکا، شی جین پنگ را وادار ساخت که در دیدگاه خود تجدید نظر نماید. لذا تصمیم گرفت مجدد با امریکا تعامل نماید و در این راستا در نوامبر ۲۰۲۳ در سانفراسیسکو با بایدن ملاقات و تلاش کرد از کاهش سطح روابط کشورش با امریکا جلوگیری نماید.
امریکا با مهار قاطعانه ماجراجویان حاضر در این محور میتواند موجب شود که شی جین پنگ مجدداً مسیر خود را تغییر دهد. قطعاً به نفع چین است که این اقدام را صورت دهد زیرا اگر بیاحتیاطی شرکای چین موجب بیثباتی جهانی و ایجاد جنگ گردد شی جین پنگ با شماتت و سرزنش بیشتری مواجه خواهد شد چون از اجرای تعهدات حزب کمونیست که میخواسته تا سال ۲۰۳۵ کشور را به «اقتصاد متوسط توسعه یافته» رهنمون شود و تا سال ۲۰۴۹ چین را به یک کشور سوسیالیستی «قوی، دموکراتیک، متمدن، هماهنگ و مدرن» تبدیل نماید، جلوگیری کرده است. استراتژی درست ایالات متحده امریکا به شی جین پنگ خواهد فهماند که میتواند به منافع کشورش از طریق ایجاد گسست در محور بازندهها به بهترین نحو خدمت نماید.