دیشب استاد دکتر عباس میلانی را بر صفحۀ تلویزیون یکی از شبکههای فارسی زبان خارج از مرز دیدم که به صورتی توفنده علیه فتوای آیتالله خمینی به واجبالقتل بودن سلمان رشدی نویسندۀ کتاب آیات شیطانی سخن میگفت.
دکتر میلانی در دوران لیسانس استاد من در دانشگاه تهران بود. شرح تدریس و خاطراتم از او را در کتاب «بهار زندگی در زمستان تهران» آوردهام و در اینجا فقط تکرار میکنم که از او بسیار آموختهام.
گرچه رعایت حرمت استاد در هر حال وظیفۀ من است اما چه پنهان که آنچه دکتر میلانی در مصاحبهاش گفت؛ با آنچه از وی آموخته بودم شباهت زیادی نداشت. او چنان عصبانی بود که سخنان دقیق و نادقیقی را به هم آمیخت و آنجا که به نوشتۀ من در باب سوءقصد به جان سلمان رشدی اشاره کرد، به نظرم اصلاً حق مطلب را ادا نکرد.
استاد میلانی نخست فرمود که از ابتدای ورود اسلام به ایران داستان تکفیر و فتوای قتل به راه افتاده است و سپس نام بسیاری از مشاهیر تاریخ ایران را نیز که فتوا به قتلشان داده شده است، به زبان آورد. او اما توضیح نداد که نزدیک به تمام این مشاهیر خود اهل اسلام و مسلمانی بودهاند و در نزاعهای دروندینی قربانی شدهاند و بنابراین، ماجرا به اسلام مربوط نمیشود بلکه به فهمهای گوناگون از اسلام ربط پیدا میکند.
دکتر میلانی سپس از کوبیدن کتاب بر سر زکریای رازی تا کور شدن آن بزرگ سخن به میان آورد. تا آنجا که من میدانم رازی در بیان نظرات خود در رد نبوت با مشکلی روبرو نشد و نابیناییاش نیز نتیجۀ فعالیتهای او در زمینۀ شیمی بود و ربطی به کارزارهای تکفیری نداشت.
استاد میلانی بعد از آن به سید محمد خاتمی خرده گرفت که چرا گفته است کتاب آیات شیطانی عواطفش را جریحهدار کرده است! خب در این جمله چه اشکالی نهفته است؟ خاتمی فردی مسلمان است و هر مسلمانی هم که دو فصل مربوط به پیامبر اسلام در کتاب آیات شیطانی را بخواند، خواه ناخواه عواطفش جریحهدار میشود. آیا جریحهدار شدن عواطف از خواندن یک متن جرم است؟ یا بیان آن جرم است؟
میدانم که دکتر میلانی به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی ارادتی ویژه دارد. حال اگر من متنی را در بارۀ آن مرحوم بنویسم و همۀ امور غیراخلاقی دنیا را به او نسبت دهم، آقای میلانی از خواندن آن متن لذت میبرد یا عواطفش جریحهدار میشود؟ و اگر عواطفش جریحهدار شد و آن را به زبان آورد آیا من میتوانم به او بگویم که خب اگر عواطفت جراحت برمیدارد، متن مرا مخوان!
دکتر میلانی سپس گریزی به نوشتۀ اخیر من در بارۀ سوءقصد به جان سلمان رشدی زد و گفت؛ فلانی هم ضمن رد ترور رشدی، گفته است که کتاب آیات شیطانی مانند پاک کردن بینی با سر آستین است!
در این کلام چه مشکلی است که استاد میلانی را چنان آشفته میکند که با نوعی عصبانیت بگوید؛ آیات شیطانی از برجستهترین رمانهای ۷۰ سال اخیر است و اگر کسانی از آن ناراحت میشوند، آن را نخوانند!
این حق آقای میلانی است که آیات شیطانی را برحستهترین رمان تمام اعصار بداند اما آیا اعتقاد ایشان باعث سلب حق داوری من در مورد کتاب میشود؟ یعنی اگر آقای میلانی کتاب رشدی را یکی از برجستهترین رمانهای معاصر بداند اسمش میشود دمکراسی و دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر اما اگر من بگویم که کتاب آیات شیطانی اثری سطحی و آزاردهنده و بیارزش است نامش میشود ضدِ دمکراسی و سرکوب آزادی بیان و نقض حقوق بشر؟
اگر بنا به محکوم کردن سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی باشد که من آن را به صراحت در نوشتهام مورد تأکید قرار دادم و دلایلش را هم گفتم؛ اما گویی بحثِ رد و محکومیت قتل و ترور او در میان نیست و من به عنوان آدمی معتقد به نظام معنوی و اخلاقی آیین محمد، باید از اینکه سلمان رشدی هجویهای بینهایت سطحی و سخیف علیه او و یاران و همسرانش نوشته و احساساتم را زخمی کرده است، سپاسگزارش هم باشم؟
از دیگرانی که در آن سوی آبها آزادی بیان را فقط حقی منحصر به عقاید ماتریالیستی خود میدانند، توقعی نیست؛ اما دکتر میلانی دیگر چرا؟