حضور ۶ساعتۀ آقای دکتر «محمدجواد ظریف» در کلابهاوس، همچنان خبرساز است. دو گروه بیشترین حملات و انتقادات را از حرفهای ایشان داشتهاند. دو گروهی که از قضای روزگار، در دو قطب کاملاً مخالف یکدیگر هستند: «براندازان» و «تندروهای حکومتی»؛ یا همان اصطلاح قدیمی خودم: «شاهالهیها» و «حزبالهیها».
براندازان که اساساً به هرکس که طرفدار براندازی نباشد، با بغض و کینه مینگرند. بالأخص اگر او در گذشته هم از مسئولین نظام بوده باشد. مهم نیست که او چه کارنامهای داشته و یا عهدهدار چه سمت و مسئولیتی بوده. نفس اینکه با نظام همکاری داشته، او را «مزدور»، «وطنفروش» و «خائن» میدانند. خیلی که به او ارفاق کنند، او را «وسطباز»، «سوپاپ اطمینان» و «مالهکش» خطاب میکنند. این حکم کلی، شامل «محمدجواد ظریف» هم میشود و اصلاً مهم نیست که او در دوران وزارت خارجهاش چه کرده. نفس اینکه او در نظام وزیر خارجه بوده، برای محکومیتاش کفایت میکند. همچون دادگاههای اوایل انقلاب، که مهم نبود متهم کیست و چه کرده، نفس اینکه در نظام شاهنشاهی مسئولیتی داشته، او را بهاتهام «طاغوتی»، «مفسد فیالأرض»، «ضدانقلاب»، «صهیونیست»، «بهایی» و… محکوم به اعدام میکردند، یا خیلی که شانس میآورد، اموالش را مصادره میکردند. در دادگاه براندازان نیز هر کس که در جمهوری اسلامی بوده، محکوم است. با این تفاوت که قضات دادگاههای انقلاب عبا و عمامه بر تن داشتند، اما قضات دادگاههای براندازان فکل کراواتی هستند.
از براندازان انقلابی خارج از کشور که بگذریم، میرسیم به لعن و نفرینکنندگان انقلابی ظریف در داخل کشور. آنها ظریف را متهم به «سازش»، «خیانت» و «تسلیم» در برابر غربیها میدانند؛ تا برسیم به بزرگترین خیانت وی، که «برجام» میباشد. برجام را ترکمانچای، تسلیم و واگذاری بیشتر نمیدانند؛ که او نخوانده آن را امضا کرده.
اگر بهدور از حب و بغضهای سیاسی خواسته باشیم که ظریف را مورد نقد قرار دهیم، دربارۀ عملکرد او چه میتوان گفت؟ شخصاً آرزو میکردم که او پیرامون مسئلۀ زندانیان سیاسی و حقوق بشر در ایران وفاداری بیشتری از خود نشان میداد و بهجای انکار کلی آن، لااقل میپذیرفت که کاستیهایی در این زمینه در کشورش وجود دارد.