- پرده اول؛ سفارت روباه پیر – ۱۳۹۰
آذرماه سال ۱۳۹۰، دانشجوی ترم ۱ روابط سیاسی در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران مرکز بودم. من هم مثل همه خبردار شدم که قرار است تجمعی جلوی سفارت بریتانیا شکل بگیرد و متولیاش بسیج دانشجویی است. من عضو بسیج دانشجویی نبودم، اما کنجکاو بودم که ببینم در تجمع چه میگذرد.
پاییز هوا زود تاریک میشود. عصر بود که همراه یکی از دوستانم با موتور رفتم سمت سفارت. تا حوالیخیابان سعدی که من از آن گذر کردم، اوضاع و شرایط عادی بود. اما وقتی پیچیدیم داخل خیابان منوچهری که درست روبروی سفارت در میآید، اوضاع پیچیده شد. موتور را گذاشتیم توی یکی از کوچههای منوچهری. الان ۱۱ سال از آن موضوع گذشته اما تا جایی که خاطرم هست، بعضی مغازهها و پاساژهای نزدیک به خیابان فردوسی و سفارت، بسته بودند. کنار محمدرضا راه افتادیم سمت سفارت. از پشت سر، صدای شعار و داد و فریاد میآمد. یک دسته از بسیجیها به سمت خیابان فردوسی میرفتند شاید یک دسته چهل – پنجاه نفره. لیدرشان که شعار میداد و با دستهایش جمع را تهییج میکرد، به نظرم آشنا آمد. ثانیهای نگذشت که مطمئن شدم صادق است. صادق الف. از بچههای محل قدیمی که میدانستم در دانشگاه امام حسین (ع) است. یا دانشجو بود یا دوره عمومی تربیت پاسدارش را میگذراند. از قضا توی حوزه بسیج محل قدیم هم مسئولیت داشت. آنجا چه کار میکرد؟ نمیدانم! مأموریت داشت یا خودجوش آمده بود؟ این را هم نمیدانم…
آن جمعیت کوچک از کنار ما گذشت و به جمعیت پراکنده شده مقابل سفارت انگلستان رسید و در آن حل شد. ماهم رسیدیم سر خیابان منوچهری. ماجرا تمام شده بود. تجمعی برپا بود، اما قسمتهای هیجانانگیزش تمام شده بود و فقط از بقیه شنیدیم که دانشجویان عزیز، سفارت را فتح کردند. سفارت کشوری که قرار بود روابط با آن به سطح کاردار کاهش پیدا کند. میگویند ۱.۵ میلیون پوند هم خرج روی دست دولت احمدی نژاد گذاشت. دستشان درد نکند.
- پرده دوم؛ سفارت ارتجاع – ۱۳۹۴
آن سال شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان به شهادت رسید. خبر واقعاً تلخی بود. به خصوص اینکه از سه – چهار سال قبلش ایران و عربستان در سوریه با هم درگیری نیابتی داشتند و بحرین و یمن هم شلوغ شده بود. خلاصه که اوضاع بین تهران و ریاض، حسابی درهم بود.
آن سال، من دیر به ماجرا نرسیدم. سروقت رسیدم. خبرنگار بینالملل یک خبرگزاری بودم. با یکی از دوستان خبرنگارم، با هم به سمت سفارت رفتیم. از سه راه فرمانیه میشد جمعیت را حس کرد. شلوغ بود. صدای شعار میآمد. یادم نیست که بوی دود هم بود یا نه. وقتی وارد خیابان بوستان شدیم، صحنه کاملاً جلوی چشممان بود. داربست و فنس جلوی ساختمان سفارت کشیده بودند. اما این چیزی نبود که بخواهد جلوی جمعیت خشمگین را بگیرد. نزدیک ساختمان سفارت، پلیس ضدشورش صف کشیده بود. میشد از همان فاصله کم و در تاریک و روشن شب، طلق کلاههایشان را دید که کنار هم به ردیف ایستاده بودند تا کسی نزدیک سفارت نشود. اما جمعیت اصلی پشت پلیسها بود. میشد جملاتی مثل «آقا برو عقب» یا «آقا برگرد» را شنید که هرازگاهی میگفتند.
اما وقتی خواستیم از فاصل بین دو نفرشان عبور کنیم، هیچ کس مانع ما نشد. نه دوربینی داشتیم نه چیز دیگری که بگوییم چون خبرنگار بودیم اجازه عبور دادند. حتی کارت خبرنگاری هم نخواستند. (که البته چون نیروهای انتظامی و امنیتی کشورمان به خبرنگارها آلرژی دارند، احتمالاً اگر میفهمیدند خبرنگاریم اصلاً نمیگذاشتند برویم جلو). خیابان بوستان سربالایی ملایمی داشت. چند متر باقی مانده تا سفارت را رفتیم تا خوردیم توی جمعیت. سفارت نبش خیابان بوستان و یکی از فرعیها بود. غوغایی شده بود. در سفارتخانه باز بود. جمعیت شعار میداد. آدمها میرفتند و میآمدند. از ظاهر آدمها میشد فهمید که از چه طیفی هستند. پلیسها بیهدف میرفتند و میآمدند. شعارها تندتر میشد. ناگهان صدای شکستن یکی از شیشههای ساختمان آمد و کاغذها را ریختند توی خیابان. جمعیت هجوم برد به طرف کاغذها. به خیال اینکه اسناد محرمانه است. اما چندتا که برداشتند فهمیدند کاغذهای بیخود است و رهایشان کردند.
- پرده سوم؛ تهران ۱۴۰۱
الان که یادداشت را مینویسم، اوضاع تهران به نسبت ۳ ماه قبل آرامتر شده. هرچند که شهرستانها به خصوص مناطق کردی – طبق آنچه در فضای مجازی میآید – هنوز التهاب دارد.
اما چرا این دو خاطره را برایتان نوشتم؟ این روزها اتفاقات جالبی دوباره در خصوص سفارت انگلستان افتاد. با شروع اعتراضات، روی دیوارهای سفارت انگلیس شعار نوشتند.
سایمون شرکلیف سفیر این کشور ابتدا عکسی از یکی از درهای سفارت منتشر کرد؛ روی یکی از درهای ورودی یک مرگ بر انگلیس بزرگ نوشته بودند و کف پیادهرو یک پرچم اسرائیل بزرگتر.
وقتی کسی کاری برای پاک کردن شعارها نکرد، سفیر انگلیس و دیپلماتهایش، به همراه کارمندان چند سفارت دیگر دیوارها را رنگ زدند. سفیر انگلیس عکسی از خودش و یک سطل رنگ توئیت کرد. و رهگذرانی که به کمک آنها آمده بودند تا دیوارها را رنگ کنند.
متن بعض از واکنشها، مزدور خواندن کسانی بود که کمک کرده بودند تا دیوارها رنگ شود. بعد عکسی منتشر شد از کسی که دو اسپری رنگ دستش گرفته و نوشته بود که دارد به سمت سفارت انگلیس میرود. سپس بنرهایی اطراف سفارت نصب شد با یادآوری جنایتهای انگلیس در ایران و تذکر میداد که ننگ با رنگ پاک نمیشود. (با گذشت چند روز، هیچ کس این بنرها را گردن نگرفته!)
دست آخر هم عکسهایی از شعارنویسیهای جدید روی دیوارهای سفارت منتشر شد و کاربران موسوم به ارزشی در فضای مجازی به خصوص توئیتر، هلهلهکنان از آن استقبال کردند. طبق آخرین اخبار، هنوز هم دیوار سفارت انگلیس مزین به شعارهای انقلابی است.
- چند سؤال مهم
یک؛ آیا حمله و تعرض به سفارتهای خارجی در ایران خواست نظام یا حداقل بخشی از نظام بوده؟ به تلافی ترور دانشمندان هستهای بود؟ حمله سال ۹۰ به سفارت انگلیس، قرار بود نشان بدهد که ایران هنوز انقلابی است و در آن جایی برای روباه پیر نیست؟ آیا برخوردی با عاملان و آمران این حمله صورت گرفت؟ یا شاخصترین چهرههای آن حماسه، هم اکنون در پستهای دولتی و حاکمیتی مشغول به کار هستند؟ آیا این حمله طراحی یک نهاد خاص بود؟ به قطع نمیدانیم و بعید است هیچ وقت بفهمیم. فقط میتوانیم حدس بزنیم.
دو؛ حمله به سفارت عربستان را به چشم شاهد بودم که پلیس ضدشورش و لباس شخصیهای حاضر در صحنه، هیچ کاری برای جلوگیری از تعرض و اشغال نمایندگی دیپلماتیک انجام ندادند. دستور نداشتند؟ یا تصمیم شخصیشان بود؟ جدیت! آنها در اجرای دستورات را به چشم دیدهایم و آموزش لازم هم برای مقابله با تجمعات و اعتراضات را دیدهاند. پس چرا آن شب وارد عمل نشدند؟ در اتاق فکری تاریک تصمیم گرفته شده بود که برای دولت روحانی و وزارت خارجه ظریف هزینه بتراشند؟ به قطع نمیدانیم و بعید است هیچ وقت بفهمیم. فقط میتوانیم حدس بزنیم. فقط میدانیم که پروندههای بین عربستان و ایران پیچیده شده و دو طرف روابط ندارند و به قول دانشمندان علوم سیاسی، در بدترین شرایط هم نباید کانال ارتباطی بین دو کشور قطع شود؛ حتی در شرایط جنگ هم کشورها یک کانال دیپلماتیک باز میگذارند.
سه؛ از دوستان انقلابی میپرسم که فایده حمله به دو سفارت در ۱۰ سال گذشته چه بوده؟ به اقتدار نظام افزوده؟ نظام را در موقعیت قدرت قرار داده؟ به خروجمان از انزوا کمک کرده؟ شاید آمران و عاملان میخواستند یک اتفاقی مثل ۱۳ آبان ۵۸ و اشغال سفارت آمریکا را رقم بزنند اما در نهایت، یک کاریکاتور سیاسی مضحک کشیدند. چرا مثل بقیه کشورها، اگر روابط را نمیخواهید یا فایدهای برایتان ندارد، از طرق شناخته شده قطع رابطه نمیکنید یا سطح روابط را کاهش نمیدهید؟ حتماً باید هزینه درست کنید برای کشور؟ واقعاً یک بار هم که شده از خودتان بپرسید: فایده کارهایمان چیست!