حیدر بابا دنیا یالان دنیادی.
یادم هست این شعر شهریار را خیلی دوست داشتی و همیشه با یک آهی این شعر را زمزمه میکردی. اکنون که سعادت سایه سرت را ندارم، معنی این شعر را خیلی خوب میفهمم.
بابا عاشق علم و تحصیل بود و دانش فراوانی داشت. در واقع یک دایرهالمعارف بود. جغرافیای ایران را مثل کف دست وارد بود. هر سوالی که از ایشان میپرسیدند، زود پاسخ میداد. همیشه ما را تشویق به تحصیل میکرد. وقتی فوق لیسانس قبول شدم، دلم میخواست اولین کسی که خبر میدادم، شما بودی. ولی افسوس و صد افسوس زمانه شما رو از ما گرفت. من و الهام و امین به وجود شما افتخار میکنیم و خوشحالیم که چنین پدری پاکدست، شجاع و دلیری داشتیم. این همه وصف خوبی تسکینی برای دل غم زده ما هست. همه جا صحبت از خوبیهای شماست. باشد که راه شما را ادامه دهیم.
در آخر میخواهم از همسر فداکار و صبور و بی توقع شما تقدیر کنم. بله از مادرم که تمام وجودش را عاشقانه برای بهتر شدن زتدگیمان گذاشت تا کمبود حضور شما را حس نکنیم. مادر همیشه در صحنه بوسه میزنم بر دستهای شما.
* دختر محمدحسن کریمی