در یکی از برنامههای اخیر، یکی از روشنفکران اظهار داشته که ما در مسیر توسعه دچار شتاب زدگی شدهایم. به گفته وی، به جای آنکه روند طبیعی و زمان بر توسعه را طی کنیم، تلاش داشتهایم با سرعت به دستاوردهایی برسیم که دیگر جوامع طی چندین قرن به آنها نائل شدهاند. او برای نمونه به موضوع چند همسری اشاره کرده که در اروپا سالها پیش پایان یافته، در حالی که این پدیده در برخی جوامع مانند جامعه ما همچنان رایج است. همچنین، به مسئله ازدواجهای فامیلی پرداخته است؛ به گفته او، نرخ این نوع ازدواجها در اروپا اکنون تنها ۰.۳ درصد است، در حالی که در ایران حدود ۲۵ درصد و در کشورهایی مانند افغانستان حتی تا ۵۰ درصد گزارش میشود. وی تاکید کرده که چنین الگوهای اجتماعی، طی نسلها، تاثیراتی فیزیولوژیک و ژنتیکی بر ساختار مغز – بهویژه کورتکس مغزی – بر جای میگذارند. طبق گفته او، تحقیقات جدید نشان میدهد ضخامت کورتکس مغزی در اروپاییها نسبت به آسیاییها بیشتر است و همین تفاوتها بر میزان عقلانیت و توسعه این جوامع تاثیر گذاشته است.
در اینکه چند همسری درست نیست، شکی نیست. از اینکه از ازدواج فامیلی هم باید پرهیز شود، شکی نیست. با پیشرفت علم یافتههایی فراوانی از مضرات اینگونه ازدواجها آشکار شده است.
اما قصد این مقاله کوتاه صحبت از چند همسری یا بحثهای علمی در رابطه با ازدواج فامیلی نیست بلکه آنچه مدنظر است نقد اینگونه دیدگاهها و در ادامه آن نقد دیدگاه داروینیسم اجتماعی (که در اندیشه توسعه در سخنان گفته شده برخی روشنفکران مشهود است) و برتر پنداری اروپاییان است که در عصر کنونی اگر نگوییم مشمئز کننده، قطعا باید بگوییم که غیر قابل قبول است.
ریشه این تفکر اشتباه که امروزه در دنیا در رده افکار نژادپرستانه قرار میگیرد به یوژنیک – جنبشی شبه علمی و اکنون رد شده – بر میگردد که با هدف «بهبود» کیفیت ژنتیکی جمعیتهای انسانی از طریق پرورش گزینشی شکل گرفت. این جنبش بر این باور نادرست استوار بود که ویژگیهایی مانند هوش، سلامت جسمی، و شخصیت اخلاقی ارثی هستند و میتوان جامعه را با ترویجزاد و ولد در میان افراد دارای صفات «مطلوب» و محدود کردن یا جلوگیری از تولید مثل افراد دارای صفات «نامطلوب» بهبود بخشید. واژه یوژنیک در دهه ۱۸۸۰ میلادی توسط دانشمند بریتانیایی، فرانسیس گالتون، پسرخاله چارلز داروین ابداع شد. او تحت تأثیر نظریه انتخاب طبیعی داروین بود اما آن را به شکل نادرستی به جامعه انسانی تعمیم داد. در اوایل قرن بیستم، یوژنیک در ایالات متحده، بریتانیا و برخی کشورهای اروپایی طرفداران زیادی یافت و به وضع قوانینی مانند عقیمسازی اجباری، محدودیت ازدواج و نگهداری اجباری افراد به اصطلاح «نابهنجار» انجامید. در ایالات متحده، این سیاستها منجر به عقیمسازی دهها هزار نفر شد که عمدتا از میان اقشار فقیر، دارای ناتوانی و اقلیتهای نژادی بودند. در آلمان نازی، این اندیشهها به شکلی افراطیتر اجرا شدند و به یکی از ارکان ایدئولوژی نازی تبدیل شدند. در دوران رایش سوم، یوژنیک توجیهگر برنامههایی همچون پروژه قتل بیماران روانی (T۴)، عقیمسازی اجباری، و قتل عام افراد دارای ناتوانی شد؛ همه در راستای ایده «پاکی نژادی» و «قدرت ملی»! امروزه هم یوژنیک به دلیل پایههای غیراخلاقی، نژاد پرستانه و علمی نما به شدت محکوم شده و به عنوان هشداری نسبت به سوء استفاده از علم در خدمت ایدئولوژی تلقی میشود.
اما جدا از این قسمت بحث، حالا که سخن از مقایسه میان کورتکس اروپایی و آسیایی به میان آمده، شایسته است پیش از هر داوری علمی یا نژاد شناختی، نگاهی بیندازیم به آن همه مغز و کورتکسی که در طول قرون گذشته، زیر بارش بمبها و آتشبارهای تمدن سازان اروپایی از میان رفتند. کورتکسهایی که هیچ گاه فرصت نیافتند تا پرورش یابند، اندیشه کنند، بیافرینند یا به جهان چیزی بیفزایند؛ چون پیش از آنکه به بلوغ فکری برسند، در هیروشیما، در بغداد، در سایگون، در فلوجه، در کابل، در قندهار، یا در کارائیب و آفریقا، در خون و خاکستر غرق شدند. این مغزها قربانیان خاموش تاریخاند – کودکانی که هرگز به مدرسه نرفتند، نخبگانی که هرگز متولد نشدند، و نسلهایی که هرگز شکوفا نشدند.
آری، شاید اگر آن همه ذهن و استعداد توسط ماشین جنگ و استعمار اروپایی نابود نمیشد، امروز توازن دیگری بر کره زمین حاکم بود و دیگر نمیشد با غرور از برتری «کورتکس اروپایی» سخن گفت. در پس هر نمودار علمی و شبه علمی، هزاران مغز مدفون شده در خاکستر تاریخ خوابیدهاند؛ مغزهایی که اگر فرصت حیات مییافتند، شاید نظریههای دیگر، جهان بینیهای دیگر، و علوم انسانی و تجربی با رنگ و لحنی متفاوت را پدید میآوردند. پس پیش از آنکه از «برتری ذهنی» تمدن غرب سخن رانده شود، باید به وجدان تاریخ رجوع کرد – تاریخی که به روشنی نشان میدهد چه کسی کشت، چه کسی سوزاند، و چه کسی سکوت کرد.
بنا بر گزارشی از روزنامه گاردین که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد (۲۷ سال پیش)، مقامات بهداشتی عراق در آن زمان اعلام کردند که میزان تولد نوزادان با ناهنجاریهای مادرزادی پس از جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) به سه برابر زمان پیش از آن رسیده است. برخی از دانشمندان، از جمله دکتر هاوارد اورنوویتز، میکروبیولوژیست و عضو کمیته مشورتی ریاست جمهوری آمریکا، منبع این «طاعون ژنتیکی» را در آلودگی ناشی از بمباران مراکز شیمیایی و بیولوژیکی عراق جست و جو کردند، اما تأکید کردند که اورانیوم ضعیف شده به عنوان عامل اصلی، محتملترین توضیح برای این همه میزان از بیماریهای گوناگون است.
- استفاده ایالات متحده از فسفر سفید در موصل عراق – سال ۲۰۱۷ میلادی
اما بحران واقعی در فلوجه نمایان شد؛ شهری که در نوامبر ۲۰۰۴ هدف عملیات سنگین نظامی ایالات متحده موسوم به «الفجر» قرار گرفت. در این عملیات، سلاح فسفر سفید به طور گسترده استفاده شد – مادهای آتشزا که طبق تعریف سازمان ملل، چنانچه عمدا بر سر انسانها به منظور اثرگذاری شیمیایی به کار رود، مشمول تعریف سلاح شیمیایی و جنایت جنگی است. بهگزارش الجزیره در سال ۲۰۱۳، پیش از جنگ سال ۱۹۹۱ میلادی، نرخ ابتلا به سرطان در عراق ۴۰ نفر در هر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر بود، اما تا سال ۱۹۹۵ به ۸۰۰ نفر و تا سال ۲۰۰۵ به ۱۶۰۰ نفر رسید. در شهر فلوجه، پژوهشی میدانی بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ توسط کریس بازبی و همکاران وی انجام شد که از افزایش ۱۲ برابری سرطان در کودکان، نسبت تولد نابرابر جنسیتی (۸۶ پسر در برابر ۱۰۰ دختر)، و بروز ناهنجاریهای گسترده مادرزادی حکایت داشت—یافتههایی که حتی نسبت به هیروشیما نیز وخیمتر توصیف شدند. دکتر سمیره العانی، پزشک محلی، پس از سفر به ژاپن در همان زمان گزارش داد که نرخ تولد نوزادان با نقص مادرزادی در فلوجه ۱۴.۷ درصد است، در حالی که این رقم در ژاپن تنها ۱ تا ۲ درصد بوده است. بنابر گزارشی در Bulletin of Environmental Contamination and Toxicology، نرخ ناهنجاریهای مادرزادی در فلوجه از ۲٪ در سال ۲۰۰۱ به ۵۰٪ در سال ۲۰۰۷ رسید – رقمی که نشان از فاجعهای انسانی دارد و ردپای آن به تسلیحات و تاکتیکهای جنگی غرب بازمیگردد. کارزار «بچههای فلوجه» تا به امروز به دنبال احقاق حق این بچههای مورد ستم است.
در ویتنام، عملیات گستردهای که تحت عنوان «رَنچ هَند» اجرا شد، طی سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱ بیش از ۷۳ میلیون لیتر مواد شیمیایی مختلف، از جمله عامل نارنجی (Agent Orange) را بر سراسر مناطق تحت کنترل ویت کنگ ویتنام جنوبی پاشیدند. هدف اصلی این عملیات، نابودی پوشش گیاهی و زمینهای کشاورزی بود تا محل استتار و تامین غذای نیروهای مقاومت محلی را از بین ببرند. اما عامل نارنجی که حاوی ترکیب بسیار سمی دیوکسین بود، باعث آلودگی گسترده خاک، آب و محصولات کشاورزی شد و این مواد سمی وارد زنجیره غذایی مردم شدند. طبق برآوردها، بین ۲.۱ تا ۴.۸ میلیون نفر از مردم ویتنام به این سموم آلوده شدند و تاثیرات آن تا دههها بعد، شامل افزایش بیماریهای صعبالعلاج مانند سرطان و نقایص ژنتیکی در نوزادان ادامه داشته است. همچنین، بسیاری از زمینهای کشاورزی و مناطق مسکونی همچنان آلوده به دیوکسین باقی ماندهاند و کشاورزان و دامداران ناچارند در مناطقی فعالیت کنند که از نظر زیست محیطی خطرناک است. در حالی که در سال ۲۰۱۰ کنگره ایالات متحده بیش از ۱۳ میلیارد دلار برای رسیدگی به مشکلات سلامت و جبران خسارت کهنه سربازان آمریکایی که در معرض دیوکسین (عامل نارنجی) قرار گرفتهاند اختصاص داد، برای کمک به قربانیان ویتنامی تنها حدود ۲۵۵ میلیون دلار بودجه اختصاص یافته است و حتی کشورهای همسایه مانند کامبوج و لائوس که تحت تاثیر مشابه قرار گرفتند، هیچ گونه کمک رسمی دریافت نکردهاند.
امروزه در محل پایگاههای سابق آمریکا که هنوز خاک آنها به ماده سمی دیوکسین آلوده است، محصولات کشاورزی کاشته میشود و دامها در آنجا چرا میکنند.
در نوار غزه و بخشهای مختلف فلسطین، دههها نسل کشی و محاصرههای مکرر موجب بروز بحرانی انسانی و زیست محیطی شده است. گزارشها و تحقیقات سازمانهای حقوق بشری و پزشکی نشان میدهد که پس از حملات شدید و بمبارانهای گسترده، تعداد نوزادان متولد شده با نواقص مادرزادی به شدت افزایش یافته است. بر اساس گزارشهای منتشر شده، میزان تولد نوزادان با مشکلات جدی، از جمله نقص در سیستم عصبی، اندامهای حیاتی و شکل گیری غیرطبیعی اعضا، در مناطقی مانند جبلیه، بیت حانون و بیت لاهیا که بیشترین آسیبها را دیده اند، به شکل نگران کنندهای بالا رفته است. پزشکان در غزه از جمله دکتر منیر البورش، رئیس وزارت بهداشت، مواردی از تولد نوزادان بدون مغز یا با بد شکلیهای شدید را ثبت کردهاند که به احتمال قوی ناشی از استفاده از تسلیحات حاوی مواد سمی و رادیواکتیو توسط رژیم صهیونیستی است. این ناهنجاریها با بحرانهای مشابه در عراق پس از جنگ مقایسه شدهاند. علاوه بر این، سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده که نزدیک به ۹۵ درصد زنان باردار و شیرده در غزه با فقر شدید غذایی روبه رو هستند و دسترسی به مواد مغذی کافی ندارند که این امر خود بر سلامت نوزادان تاثیر مستقیم دارد. در کنار مشکلات پزشکی، فروپاشی زیرساختهای بهداشتی و درمانی، به ویژه پس از تخریب بیمارستانها، باعث شده بسیاری از خانوادهها نتوانند به مراقبتهای لازم دسترسی داشته باشند و وضعیت سلامت کودکان و مادران بحرانیتر شود.
نابودی هزاران مغز و فرصت رشد انسانی در ویتنام، عراق، افغانستان، فلسطین و دیگر کشورها، نتیجه مستقیم سیاستهای تجاوزگرانه و بهره کشی قدرتهای غربی است که تلاش دارند با تحمیل روایتهای برترپندارانه، تاریخ واقعی درد و رنج را مخفی کنند. نباید در دام این روایتها افتاد! واقعیتهای تلخ استعمار ما را مجبور میکند که فراتر از دادههای سطحی و نظریههای توجیه گر، به مسئولیت تاریخی و اخلاقی بشری در قبال قربانیان این فجایع بیندیشیم و هرگونه ادعای برتری را محکوم کنیم، زیرا برتری واقعی نه در ژنتیک، بلکه در انصاف، عدالت و احترام به کرامت انسانی است.