نخستین دیدار و آشنایی من با استاد باوند به مردادماه ۱۳۷۹ بازمیگردد که برای تهیه گزارش «کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲» برای روزنامههمشهری بهمنزل ایشان رفته بودم. درگذر این سالها، همیشه شاهد بودم که برای ایشان هرگز فرقی نمیکرد خبرنگاران از کدام خبرگزاری، هفتهنامه، ماهنامه و روزنامه اصولگرا یا اصلاحطلب آمده باشند؛ ایشان از همه گروههایسیاسی در مطبوعات استقبال میکردند.
بنابراین این دیدارهای همیشگی من بهعنوان «خبرنگار دیپلماسی» که رؤیای «دیپلمات» شدن را از همان دوران دانشجویی در دانشگاه در سر میپروراندم، خوشبختانه با همدلی بانو میترا راستی، همسر گرامی دکتر باوند و دختران گرامیشان همراه شد تا من در ۲۳ سال گذشته به راحتی بتوانم به منزل ایشان رفتوآمد کنم و در این سالها بسیار زیاد از دانش استاد و تجربه دیپلماتیک دکتر باوند بیآموزم و البته آموختههایم را با راهنماییهای درست و دقیق ایشان در حرفه روزنامهنگاری با جامعه مخاطبین به اشتراک بگذارم.
برهمین اساس بود که درنهایت در گذر سالهای ۱۳۸۶ – ۱۳۸۷ برای نخستینبار در تاریخ مطبوعات ایران، با راهنمایی و آموزشهای زندهیاد دکتر حسین قندی استاد بزرگ روزنامهنگاری ایران و حمایتهای آقای دکتر بهروز بهزادی سردبیر روزنامه اعتماد؛ صفحه تخصصی «دیپلماسی» را در مطبوعات راهاندازی کردیم که از استقبال و حمایتهای همیشگی دکتر باوند بسیار بهرهمند شدم.
من سالهای پیدرپی استاد باوند را در سمینارها، میزگردها و همایشهای بینالمللی به عنوان سخنران میدیدم و نهتنها از دانش ایشان بسیار میآموختم، بلکه با انعکاس سخنان ایشان در مطبوعات، افکارعمومی جامعه هم از دانش ایشان بهرهمند میشدند. البته این فقط یکبعد از ابعاد ارتباطاتاجتماعی ایشان برای خبرنگاران کشور بود که ما از آن آگاه هستیم.
جای بسی افتخار و خوشبختی برای من بود که استاد باوند برای مصاحبههای مطبوعاتیام زمان بیشتری میگذاشتند، بهبسیاری از سئوالات اجتماعی، فرهنگی و هنری و کنجکاویهای جوانیام درخصوص آنچه در تمدنبشری میگذرد درکنار مباحث حقوق و روابطبینالملل پاسخ میدادند. البته ایشان فقط دریک مورد هرگز با من همراهی و راهنمایی نکردند. روزی از ایشان پرسیدم: «برای ادامه تحصیل، کار و زندگی در خارج از کشور چگونه باید اقدام و مهاجرت کنم؟»
از چهره دکتر باوند معلوم بود اصلاً از این سئوال من خوششان نیآمده است. خیلی جدی و سنگین پاسخ گفتند: «بیرون از ایران هیچ خبری نیست. تو نمیخواهد جایی بروی، بمان. همهچیز، همینجا در ایران هست. فقط بدان تجربه مهمتر از دانشگاه است؛ پس خوب تجربه کن.»
زمان تجربهکردن سپری میشد تا روزیکه نخستین گزارش تحقیقی – روزنامهنگاریام درباره تاثیر تحریمها بر صادرات دارو به ایران را باعنوان «تعرض به «حق بهداشت» بیماران مبتلا به سرطان» را نوشتم که در تاریخ ۶ اسفندماه ۱۹۳۱ در روزنامه بهار چاپ شد.
هنوز هم بهخاطر دارم، روزیکه با خوشحالی نزد دکتر باوند رفتم، خبر را به ایشان دادم وگفتم: اکنون میخواهم مبادرت به نوشتن نخستین کتاب کنم که استادم آقای قندی به بیماری مبتلا شدهاند و دیگر نمیدانم چگونه بدون ایشان کار را دنبال کنم – اکنون عنوان «هنردیپلماسی و روزنامهنگاریتخصصی» بر جلد کتاب حک شده است – ایشان که میدانستند آقای قندی چرا و چگونه از ابتدا مرا به ایشان معرفی کردهاند، پیشنهاد دادند تا خاطرات و تجربههای خودشان را در دورهای که در سازمانمللمتحد مأموریت داشتند در قالب تکنیک روزنامهنگاری «گفتار» یا «مقاله شفاهی» که ترکیبی از گفتوگوی روزنامهنگاری و روش سخنرانی ایشان است و در حوزه تخصصی مطبوعات میتواند مورد استفاده قرار گیرد، کار کنیم.
این پیشنهادی بسیار بزرگ برای یک خبرنگار دیپلماسی بود که شادی آن حتی تا به امروز هم برای من تمام نشده است.
در هر حال، زمان به سرعت میگذشت و کلاسهای درس استاد باوند در دانشگاه علامهطباطبایی پس از وقفهای چندینساله از نو آغاز شده بود. ایشان کمتر میتوانستند برای فعالیتهای روزنامهنگاری و پژوهشیام وقت بگذارند اما با همه سختیها، باز هم در چند مرحله دیگر روی کارهای میدانی و پژوهشیام تاثیر ماندگار علمی گذاشتند. درست در آن روز آخر دیدار به سال ۱۳۹۷ درمنزل ایشان که وقتی از سفر هرات بازگشته بودم و کتابهای دو جلدی «هرات؛ بررسی آثار باستانی و تاریخی از دوره تیموریان تا تشکیل کشور مستقل افغانستان» و «افغانستان و جلوههای پساز استقلال» را در قالب سفرنامه، بررسی اسناد وزارتامورخارجه، عکاسی و مصاحبه و…، البته با حضور همیشگی و راهنماییهای بسیار ارزشمند آقای فریدون مجلسی و دکتر محمد سریر و همچنین با آموزش روش و سبک علمی استاد باوند بهنگارش درآورده بودیم، باردیگر افقی تازه به روی همه ما گشوده شد. نوشتن کتابها به پایان رسیده بود ولی هنوز یکسئوال اصلی و مبهم برای همه ما باقیمانده بود و آن چرایی ریشه تحریف تاریخ ایران در کتابهای افغانستان بود؟! نکتهای که در آن زمان، اسناد وزارت امورخارجه در سه دوره قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم قادر به پاسخگویی به این پرسش نبود.
اما پاسخکوتاه استاد باوند به این سئوال دربخش نتیجهگیری، درصفحههای ۲۵۳ و ۲۵۴ کتاب «هرات؛ بررسی آثارباستانی و تاریخی از دوره تیموریان تا تشکیل کشورمستقل افغانستان» بهنگارش درآمده و کتاب نیز در اسفندماه ۱۳۹۹ توسط «نشر زیتون سبز» چاپ شده است که بزرگترین کمک علمی ایشان به همه ما بود.
من از استاد باوند، نه حقوق و روابطبینالملل را درکلاسهای درس دانشگاهی آموختهام و نه دیپلمات بودن را که آرزوی جوانیام بوده است در وزارت امورخارجه یاد گرفتم. من در همنشینی با ایشان درخانهای که همسر و دخترانشان با خوشقلبی پذیرای حضور همیشگی من بودند، روزنامهنگار حوزه دیپلماسی، پژوهشگر و نویسنده شدم تا فقط این را بفهمم و درک کنم، درست مانند آنچه درتمامی این سالها از دکتر محمد سریر و آقای فریدون مجلسی نیز بسیار آموختم که «درستکاری» و «اعتماد» ثروتپایدار دیپلماتها و روزنامهنگاران است تا بههنگام اجرای حرفهشان بتوانند برای دفاع از «منافعملی» و «منافعحیاتی» ایران گامهای محکم و استوار بردارند.
اکنون من در اینجا با همراهی دکتر حقشناس و فرصتیکه ایشان در این شماره از هفتهنامه «نیمروز» در اختیارمان قرار دادهاند تا با قلم روزنامهنگاری در حوزهدیپلماسی برای گرامیداشت استاد باوند و آنچه از ایشان بسیار آموختهام، از تجربهها و خاطراتام اندکی بنویسم، فقط به این موضوع بسنده میکنم که برای آموختن از زندهیاد استاد داوود هرمیداس باوند هرگز پایانی وجود ندارد.