خواندن بیدرد از افسردگی است
خواندن با درد از دلبُردگی است
مولانا
دوست دیرین دکتر محمدجواد حقشناس از من خواسته که سطوری در باب روزنامه اعتماد ملی بنویسم.
روزنامهای که مثل بسیاری از روزنامههای موثر و پر مخاطب اصلاحطلب خوش درخشید؛ ولی دولت مستعجل بود. در آخرین روزهای دولت اصلاحات مجوز انتشار گرفت و در اولین ماههای پس از ۸۸ گرفتار تیغ توبیخ شد. جوانمرگی مطبوعات بخش بزرگی از حافظه تاریخی دور و نزدیک ماست که تنها ذهن روزنامهنگاران و کنش گران سیاسی را نمیآزارد، جامعه مدنی نیز از بخاطر آوردن این همه تجربه تلخ رنج برده است و میبرد.
شاید برای آنان که روزهای خوش تکاپوی خبرنگاران و نویسندگان خوشذوق اعتماد ملی را به یاد میآورند و از منظومه متنوع صفحهها، هفتهنامهها و سالنامهها، خاطرهها دارند، یاد اعتماد ملی همراه با نوعی نوستالوژی باشد.
خواندن تاریخ از سر حسرت و اندوه
یاد باد آن روزگاران یاد باد
جای ملامت نسل جوان و میانسال روزنامهنگاران هم نیست که چرا هر روز و هرسان حتی زادروزها و سالروزهای مطبوعات تاثیرگذار را بیشتر به سوگوارهها تبدیل میکنند و غالباً به زمان از دسترفته میاندیشند. گویی قرار است دیدارها را با تکرارعبارت «یادش بخیر» تازه کرد.
همه نسلهای روزنامهنگاری و روزنامهنگاران دوران اصلاحات را میتوان و باید بهگونهای دیگر نیز بازخواند، روزنامه اعتماد ملی را هم.
شاید بتوان بهعنوان نسل سوم این مطبوعات از همین منظر دید.
روزنامهای که در عین وفاداری به سیاست، نگاهی از زاویه اندیشه و فرهنگ هم به مسائل جامعه و زمانه داشت. میدانی که روزنامه اعتماد ملی برگزید تا حدودی فراختر از عرصه سیاستورزی حزبی بوده و همین بر حد اعتبار آن و اقبال به آن در جامعه میافزود.
این تجربه بخشی از میراث روزنامهنگاری اصلاحگرایانه در ایران است که میتوان آن را فراتر از نگاه با حسرت به فهم ضرورتها و نیازهای امروز تسری داد و بازآفرید.
روزنامهنگاری امروز گرچه دگرگونیهای بسیار یافته و بخش مهمی از گستره تاثیر خود را به فضای شبکهای و مجازی سپرده است اما همچنان نیازمند بازخوانی و باز آفرینی تجربههاست.
نشریات و نهاد رسانهها از مهمترین مولفههای سازنده گفتمانها و ساختارهای اصلگرایانه و تحولآفرینانه جامعه بوده و هستند. جامعه ایرانی، سیاستورزی و کنشگری مدنی را به غفلت از کمیت و کیفیت کنشگری ارتباطی نمیتوان به خوبی شناخت و به درستی در آنها حضور یافت. به تعبیر گویای روانشاد دکتر کاظم معتمد نژاد «توسعه نیافتگی مطبوعاتی» در عصر تمدن اطلاعاتی مساله جدی دیروز و امروز و حتی فردای ماست.
من ملازمت این سه وجه حرفهای، اجتماعی و سیاسی را در دور و نزدیک تاریخ تحولات و تغییرات قدرت، جامعه مدنی و مطبوعات به وضوح دریافتهام. تحولات و تغییراتی که نشان میدهند ساختار سیاسی و اجتماعی مبتنی بر دولت متمرکز، جامعه مدنی خفیف، فرهنگ سیاسی مشارکتستیز و دستگاههای ناکارآمد حل تعارض با ساختار ارتباطی توسعه نیافته ملازم و مقارن است و در برابر ساختار سیاسی و اجتماعی مبتنی بر قدرت دموکراتیک با جامعه مدنی قوی، فرهنگ مشارکتجو و دستگاههای کارآمد حل تعارض با ساختار ارتباطی توسعه یافته سازگاری دارد.
داشتهها و نداشتههای مطبوعاتی را نیز میتوان در چنین منظومه تحلیلی بهتر خواند و خوانش خاطره و تجربه اعتماد ملی هم بخشی از همین ضرورت است.