این روزها بارها این جمله شنیده شده یا نوشته شده و به خود من نیز تذکر داده شده است که مثلاً چرا به رأی سلطنتطلبان احترام نمیگذاری! کسانی که به انقلابیون پنجاه و هفت توهین میکنند و دردها و رنجهای آنان را نادیده میگیرند و آنان را افرادی مجنون معرفی میکنند که از سر شکمسیری انقلاب کرده اند، اکنون به ما میگویند به رأی سلطنتطلبان احترام بگذار! یا به من حمله میکنند که چرا نظرات ات را در انقلاب پنجاه و هفت نگفتی! نمیدانم یک نوجوان سیزده سالهی ساکن روستا (در زمان انقلاب پنجاه و هفت من دانشآموز اول راهنمایی بودم) چهگونه میتوانست در آن زمان نظریهپردازی کند؟ با توجه به این سخنان، لازم است نکتهی مهمی را توضیح بدهم.
فرق است بین احترام به حق رأی و احترام به رأی. حق رأی دادن یکی از حقوق سیاسیی شهروندان است. هر شهروند سه نوع حقوق دارد: مدنی، اجتماعی، سیاسی. حقوق سیاسی شامل حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن است. اگر روزی ما در این کشور استبدادزده از مقام رعیت خارج شویم و به مقام شهروندی برسیم میبایست حق رأی دادن و رأی گرفتن پیدا کنیم.
حق رأی از جنس امور حقوقی است و به انسانی که شهروند شده است تعلّق میگیرد. مهم نیست این انسان چوپان و کشاورز باشد یا دانشمند هوافضا. هر کدام به خاطر انسان بودن یک حق رأی خواهند داشت، چون همه در شهروند بودن برابر اند. بحث از حق رأی بحثی حقوقی و نیز سیاسی است و حقوقدانان و عالمان علم سیاست پیشتر از دیگران میتوانند در باب آن نظر بدهند. برای اینکه این حق تحقق پیدا بکند در کشورهای مختلف مبارزات زیادی انجام گرفته است و انسانهای زیادی رنج برده اند یا حتا کشته شده اند. احترام به حق رأی احترام به حقوق بشر است و عدم احترام بدان میتواند منجر به تضییع حقوق انسانی شود. بنابراین، بر همهی ما الزامی است که به حق رأی انسانها احترام بگذاریم و آن را با همهی توانمان پاس بداریم. از این منظر منی که با سلطنتطلبی مخالف ام، وظیفه دارم از حق رأی سلطنتطلبان دفاع کنم؛ زیرا این چنین کاری از وظایف انسانیی هر شهروند است.
همینجا عرض بکنم که از نقدهای قدیمیی وارد بر نظامهای دموکراتیک همین است که چرا حق رأی یک بیسواد و بیخبر از مسائل اجتماعی و سیاسی و یک دانشمند مطلع باید برابر باشد. این را برخی از ایرادهای بزرگ دموکراسی ذکر کرده اند. این ایراد البته پاسخهایی نیز دارد که اکنون بدان نمیپردازم.
اما رأی از اموری حقوقی نیست بلکه از جنس اندیشه و تشخیص و تصمیم و تعلّق است. هر شهروندی که در درون یک جامعهی سیاسی میزید، بر حسب آگاهی و تشخیص و تصمیم و تعلّقاش به کسی یا حزبی رأی میدهد. اما آیا الزامی است که ما به رأی او احترام بگذاریم؟ پاسخ منفی است زیرا ممکن است آگاهیی او ناقص باشد یا با تبلیغات سیاسیی این یا آن سازمان یا حکومت، رأی و تشخیص او را دستکاری کرده باشد. شاید تشخیص او اشتباه باشد یا تعلّق او به یک گروه یا حزب یا جریان، تعلقی مسألهدار باشد. شاید او تطمیع یا تهدید شده باشد. شاید او در یک موقعیت فشار هنجارین گیر کرده باشد. مثلاً وقتی کسی بر اساس هر منطقی و فرآیندی به یک حزب فاشیستی رأی میدهد، چرا ما باید به رأی او احترام بگذاریم یا تعلّق او را محترم بشماریم؟!
در نظامهای دموکراتیک ما بهعنوان یک شهروند حق داریم آگاهیها و دانشها و تشخیصها و تصمیمها و تعلّقات دیگر شهروندان را مورد نقد و ارزیابیی جدّی قرار دهیم و در عین حال وظیفه داریم از حق رأی او دفاع کنیم و این دو با هم کاملاً سازگار اند و مکمّل هم اند. از طریق نقد رأی و نظر و تشخیص و تصمیم و تعلق دیگر شهروندان است که دموکراسی رشد میکند و افراد از فردی با دانش و آگاهی و تشخیص ضعیف و تعلّق نامناسب به فردی با دانش و آگاهیی بالاتر و تعلّقی شایستهتر ارتقا پیدا میکنند. در دموکراسی یک بستر و نیز یک فرآیند مباحثهی انتقادی از رهگذر وجود رسانههای آزاد و متنوّع میان عموم افراد جامعه شکل میگیرد که سرانجام سبب ارتقای کیفیت همه و ارتقای نظام دموکراتیک میشود
در نظامات دموکراتیک همچنین کسی حق ندارد رأی خود را بفروشد یا رأی خود را واگذار کند (مثل مورد وکالت به رضا پهلوی)، زیرا خرید و فروش رأی و واگذار کردن آن، دو مشکل اساسی دارد: یکی به حق رأی دیگران لطمه میزند و اجازه نمیدهد که ساز و کار حق رأی فردی به نتیجهای دستکاری نشده بیانجامد، و دیگری، مانع از رشد و پویاییی فردیی شهروند واجد حق رأی و تشخیص و آگاهی میشود و آنها را از روند مباحثهی انتقادیی جامعه بیرون نگه میدارد و تبدیل یک شهروند حقوقی به یک شهروند حقیقی را به تعویق میاندازد.
این البته از مشکلات بزرگ دموکراسیها است که همیشه نمیتوانند بهنحو مطلوبی شرایط را برای تبدیل شهروند حقوقی به شهروند حقیقی فراهم کنند. تبلیغات سیاسیی نامتوازن و نابرابر و خرید و فروش رأی از عوامل مهم دستکاریی برآیند آرا در نظامهای دموکراتیک است.
در اینجا لازم است بین سه نوع شهروند بهطور نظری تمایز قائل شوم: شهروند صوری، شهروند حقوقی، و شهروند حقیقی. شهروند صوری کسی است که در قانون واجد حقوق شهروندی است اما در نظام سیاسیی موجود عملاً از طریق ساز و کارهایی نظیر نظارت شورای نگهبان یا دیگر دستگاههای نظارتی و غیرنظارتی دستکم بخشی از حق شهروندیی وی سلب شده است و او عملاً نمیتواند حقوق شهروندیی خود را اِعمال کند و مثل ما ایرانیها عملاً رعیت مدرن باشد. شهروند حقوقی کسی است که بهلحاظ قانونی و نیز عملاً و بالفعل تمام حقوق شهروندی را واجد است، اما خود او واجد شایستهگیهای یک شهروند نیست. مثلاً کنش اجتماعی و سیاسیی او قبیلهای است. او هنوز در درون فرهنگ قبیلهای یا طایفهای یا قومی کنش میکند و در سپهر شهروندی که سپهری عام و جهانشمول است، وارد نشده است. اما شهروند حقیقی کسی است که عملاً نیز واجد شایستهگیهای یک شهروند است و در سپهر شهروندی و مطابق با ارزشهای عام مدنی و سیاسی کنش میکند.
نتیجه بحث آنکه بین احترام به حق رأی و احترام به رأی تقاوت فاحشی وجود دارد و نباید این دو را با هم خلط کرد و اشتباه گرفت. ما ایرانیان اکنون بهعنوان شهروندان آتیی این جامعه، وظیفه داریم از حق رأی همهگان در درون یک نظام دموکراتیک دفاع کنیم و در عین حال حق داریم رأی دیگران را (البته بدون هر گونه تجسّس و استنطاق و سرک کشیدن به دنیای خصوصیی افراد) مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم.